فی تفصیل العلل و بیانالامراض
بشنو از من تو حدّ و وصف حریف
پس به ادخال جذب و راه هوا
مر حمیّات را حد آنکه نهاد
عطش آن شهوتی که گرم و تر است
جوع آن شهوتی که گرمتر است
لیک میلش به خشکی است فزون
این چنین گفته است افلاطون
وانکه او را صداع خوانی تو
حدّ نسیان چنین نمود استاد
حمق را حدّ فساد ذکر و فکر
فالج از اصل و فعل استرخاست
لیک بر جانبیست چپ یا راست
خدر آن دان که چون دبیبالنمل
ضعف و قوّت کند به نفس تو حمل
زیر و بالا به قوّت و به صفات
وز ضوارب نه در مقام و محل
بی قی اطلاق با مراره مدام
وآن ورم گرم و سخت قحف سقم
زو به بطن الدماغ درد بُوَد
وآنچه را نام کردهاند سُعال
بشنو از من تو حدّ و وصف عُطاس
به طبیعت ادا کننده چو ابر
انکه در طب امام و استادند
که نه از حقد و غشّ و غلّ باشد
که بر این قول ناورد کس ردّ
معده را هضم و قوّه کم باشد
به فساد آید آن طعام و شراب
غثیان گفت لیک بی قی و باد
پوست ز الوان خویش گردد کم
کعب و ابهام با عروق در آن
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شنبه 11 اردیبهشت 1395 9:36 PM
تشکرات از این پست