فصل فی بیان سبیلالسعادة والطریق المستقیم
چون تو بر ذرهّای حساب کنی
ور به شبهت بُوَد عتاب کنی
کی پسندی ز بنده ظلم و خطا
ور تو رانی چرا دهی تو جزا
خود گنه میکنیم و داده رضا
ای ترا راه گشته رای و قیاس
بتر از راه و رای خود مشناس
جز از این جمله ترّهات شمر
کار خود کن به قول کس منگر
خود کنم خود کشم جزا و زحیر
گر تو بر بنده کفر خواستهای
این معانی به ظلم شد منسوب
ای منزّه ز ظلم و جور و عیوب
آنچه ما را به ظلم شد باره
گر تو بر ره روی ترا سودست
آنکه او از تو راستی خواهد
انبیا را بگو به چه فرستاد
چون وی افکند ظلم را بنیاد
نیست حاجت به نامه و پیغام
بر من و بر تو گشت کار تمام
خواجه در خواب غفلتی پیوست
کای به خواب اندرون یکی برخیز
مال ایتام و بیوه چون خوردی
بیگنه را چرا تو خونریزی
گردی از کردههای خود بیزار
چون ز شمشیر لعین خدای به حق
گوید آن سگ که آن قضای تو بود
وآن چنان فعل بد رضای تو بود
حمق را هیچگونه چاره مدان
خواجه بیمار و برده از هوسی
خواب و یقظت بدان ز ناس نیام
بیش از این با تو گفت نتوانم
ور به عمر اندرون بسی کوشی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شنبه 11 اردیبهشت 1395 9:31 PM
تشکرات از این پست