در مدح نظامالملک ابونصر محمّدبن عبدالحمیدالمستوفی
چشم بد زان جمال و دانش دور
خُلق او هست بیریا و نفاق
خلق او هست بیخلاف و شقاق
هم نکو خلق و هم نکو گفتار
آنچه گوش از کمال خواجه شنید
چشم از او صد هزار چندان دید
کانچه دارد ز خلق او اطراف
فضل او در زمان چنان فاشست
وآنِ سلطان چو جان نگه دارد
کرده از بهر حق بکرد و بگفت
راست محنت کن است و محنت کش
پیش او از برای سود و زیان
همچو عقل از کی و که و چه و چون
ملک و دین گرد رای او گردان
همچو عقل از ورای چرخ کبود
دیده نابوده هرچه خواهد بود
کار بندی چو خواجه کارگشای
عقدی از دُر کشد ز نوک قلم
چون ز سر بر بیاض ساخت قدم
ابر گریان ز دست و دست گهش
هر زمان حلقهای کند در گوش
عقل را مال و روح را مل کن
تا نبینی به چشم عقل و یقین
در دو خط صد نگارخانهٔ چین
درج کرده چو سایه و خورشید
در شب و روز نام بیم و امید
دیده گلبین و عقل گل چینست
زاده از روح کلک و نور یقین
کلک او همچو نوک دیدهکشان
خط او همچو غمزههای خوشان
نیست پوشیده زو قلیل و کثیر
نز نقیر ایچ چیز و نز قطمیر
به امان و به خلق حور و پری
میوه و برگ و شاخ و نرد و عروق
باد عمرش چو عمر نوح و لمک
علم از وی گرفته علم و ادب
ساحران را زند به علم آسیب
او ز حالی که شاه از او جوید
بر سر انگشت وی چو گشت سوار
دوستان را کند دو رخ چون لعل
دشمنان را کند سیاه چو نعل
اندُه دشمن است و شادی دوست
خیر و شر بسته در زبانهٔ اوست
گشته دشمن ز جان خود نومید
در شود هر زمان به بحر سیاه
برکشد دُر ز بهر تاج و کلاه
زان ورا نیست در زمانه بدل
چیست بهتر در این جهان جهان
مرد را کار و کار را مردان
این هم از بخت شاه مشرق بود
به حیات و به مال بر سودند
که کسی را گماشت شه به جهان
که نخواهد به هیچ خلق زیان
که مر او را چنین مثابت داد
شاه از او او ز شاه برخوردار
باد تا باد شکل خط همه طول
خواجگانش چو ماه و چون خورشید
چشم بد دور ازین چنین دو وزیر
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شنبه 11 اردیبهشت 1395 9:29 PM
تشکرات از این پست