فی ترک المخالطة معالاوباش
خلق جز مکر و بند و پیچ نیند
گر نهای همچو مه به نور گرو
دانکه تنها ترا به از تنها
با خود آسوده شام و چاشت بُوی
چون تو تنها نشینی از سرو بُن
چون تو تنها بوی ز نیک و ز بد
چون دلت شد به فرد بودن شاد
تیز بیشرم کس به یاری داد
پس به بادی هم از تو بگریزد
تا همی در تو نیک خود بیند
با تو یک دم به رفق بنشیند
گر شود والعیاذ باللّٰه بد
تا چه بینی ازو به جان و خرد
هرکه ما را نخواهد از همه دل
تا نگوید به خلق نیک و بدت
ماه تنها به از دو صد پروین
چون تو مرهم نهی ندارد سود
هرزهدان هم شریف و هم خس را
کو یکی کو یکی بُوَد کس را
کو در این روزگار یار بیار
اهل این روزگار بیسر و بُن
زهر و پازهر را به هم دارند
گرچه خوشبوی و روی و خوش گلهاند
زود سیرند و تنگ حوصلهاند
روز نیکی چه خوش بود با تو
چون تو از ابلهان گزینی یار
نیک و بد دان در این سپنج سرای
این یکی نای نی کند به دو دم
مرگش از برگ و بار به باشد
بیخ نردی که راست شاخ بُوَد
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
شنبه 11 اردیبهشت 1395 9:21 PM
تشکرات از این پست