پاسخ به:شاهنامه فردوسی
به مهراب و دستان رسید این سخن
خروشان ز کابل همی رفت زال
فروهشته لفج و برآورده یال
بیاید که گیتی بسوزد به دم
چو کابلستان را بخواهد بسود
به پیش پدر شد پر از خون جگر
پر اندیشه دل پر ز گفتار سر
همه پشت پیلان به رنگین درفش
بیاراسته سرخ و زرد و بنفش
پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
بزرگان پیاده شدند از دو روی
چه سالارخواه و چه سالارجوی
سخن گفت با او پدر نیز دیر
چو زرین درخشنده کوهی بلند
به تیمار و با گفت و گو آمدند
چنین داد پاسخ کزین باک نیست
سرانجام آخر به جز خاک نیست
پدر گر به مغز اندر آرد خرد
و گر برگشاید زبان را به خشم
پس از شرمش آب اندر آرم به چشم
چنین تا به درگاه سام آمدند
فرود آمد از باره سام سوار
هم اندر زمان زال را داد بار
چو زال اندر آمد به پیش پدر
زمین را ببوسید و گسترد بر
که بیدار دل پهلوان شاد باد
زمین روز جنگ از تو گریان شود
همه مردم از داد تو شادمان
ز تو داد یابد زمین و زمان
مگر من که از داد بیبهرهام
و گرچه به پیوند تو شهرهام
یکی مرغ پروردهام خاک خورد
به گیتی مرا نیست با کس نبرد
که بر من کسی را بران هست راه
و گر هست با این نژادم هنر
ترا با جهان آفرین نیست جنگ
که از چه سیاه و سپیدست رنگ
کنون کم جهان آفرین پرورید
به چشم خدایی به من بنگرید
ابا گنج و با تخت و گرز گران
ابا رای و با تاج و تخت و سران
نشستم به کابل به فرمان تو
درختی که کشتی به بار آرمت
ز مازندران هدیه این ساختی
هم از گرگساران بدین تاختی
چنین داد خواهی همی داد من
من اینک به پیش تو استادهام
برافراخت گوش و فرو برد یال
زبان تو بر راستی بر گواست
همه کار من با تو بیداد بود
دل دشمنان بر تو بر شاد بود
ز من آرزو خود همین خواستی
به تنگی دل از جای برخاستی
یکی نامه فرمایم اکنون به شاه
فرستم به دست تو ای نیکخواه
سخن هر چه باید به یاد آورم
به کام تو گردد همه کار ما
کجا هست و باشد همیشه به جای
ازویست نیک و بد و هست و نیست
همه بندگانیم و ایزد یکیست
هر آن چیز کو ساخت اندر بوش
خداوند کیوان و خورشید و ماه
به رزم اندرون زهر تریاک سوز
به بزم اندرون ماه گیتی فروز
گراینده گرز و گشاینده شهر
ز شادی به هر کس رساننده بهر
همان از دل پاک و پاکیزه کیش
به آبشخور آری همی گرگ و میش
یکی بندهام من رسیده به جای
به مردی بشست اندر آورده پای
چنین کرد خورشید و ماه افسرم
ببستم میان را یکی بندهوار
عنان پیچ و اسپ افگن و گرزدار
چو من کس ندیدی به گیتی سوار
چو من دست بردم به گرز گران
ز من گر نبودی به گیتی نشان
برون آمد و کرد گیتی چو کف
جهان را ازو بود دل پر هراس
زمین زیر زهرش همی برفروخت
به دم درکشیدی ز گردون عقاب
زمین گشت بیمردم و چارپای
همه یکسر او را سپردند جای
چو دیدم که اندر جهان کس نبود
که با او همی دست یارست سود
بیفگندم از دل همه ترس و باک
میان را ببستم به نام بلند
به زین اندرون گرزهٔ گاوسر
به بازو کمان و به گردن سپر
که بر اژدها گرز خواهم کشید
ز سر تا به دمش چو کوه بلند
کشان موی سر بر زمین چون کمند
ز فر باز کرده فگنده به راه
چو دو آبگیرش پر از خون دو چشم
مرا دید غرید و آمد به خشم
گمانی چنان بردم ای شهریار
که دارم مگر آتش اندر کنار
جهان پیش چشمم چو دریا نمود
به ابر سیه بر شده تیره دود
ز زهرش زمین شد چو دریای چین
برو بر زدم بانگ برسان شیر
چنان چون بود کار مرد دلیر
به چرخ اندرون راندم بیدرنگ
چو شد دوخته یک کران از دهانش
بماند از شگفتی به بیرون زبانش
هم اندر زمان دیگری همچنان
برآمد همی جوی خون از جگرش
چو تنگ اندر آورد با من زمین
به نیروی یزدان گیهان خدای
شکستم سرش چون تن ژنده پیل
فرو ریخت زو زهر چون رود نیل
به زخمی چنان شد که دیگر نخاست
ز مغزش زمین گشت باکوه راست
کشف رود پر خون و زرداب شد
همه کوهساران پر از مرد و زن
که آن اژدها زشت پتیاره بود
مرا سام یک زخم ازان خواندند
جهان زر و گوهر برافشاندند
فرو ریخت از باره بر گستوان
وزین هست هر چند رانم زیان
بران بوم تا سالیان بر نبود
جز از سوخته خار خاور نبود
چنین و جزین هر چه بودیم رای
کنون چند سالست تا پشت زین
مرا تختگاه است و اسپم زمین
به تو راست کردم به گرز گران
ترا خواستم راد و پیروز و شاد
کنون این برافراخته یال من
بدان هم که بودی نماند همی
که شاید کمربند و کوپال را
یکی آرزو کان به یزدان نکوست
کجا نیکویی زیر فرمان اوست
که بنده نباید که باشد سترگ
که از رای او سر نپیچم به هیچ
درین روزها کرد زی من بسیچ
به پیش من آمد پر از خون رخان
همی چاک چاک آمدش ز استخوان
چو پروردهٔ مرغ باشد به کوه
چنان ماه بیند به کابلستان
چو دیوانه گردد نباشد شگفت
ازو شاه را کین نباید گرفت
کنون رنج مهرش به جایی رسید
که بخشایش آرد هر آن کش بدید
ز بس درد کو دید بر بیگناه
چنان رفت پیمان که بشنید شاه
همان کن که با مهتری در خورد
چو نامه نوشتند و شد رای راست
ستد زود دستان و بر پای خاست
چو خورشید سر سوی خاور نهاد
چو آن جامهها سوده بفگند شب
بیامد به زین اندر آورد پای
شنبه 11 اردیبهشت 1395 9:02 PM
تشکرات از این پست