0

غزلیات ابن حسام خوسفی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

ای کرده به غمزه دل صدشیفته تاراج

تیرمژه ات سینه ی من ساخته آماج

پیوسته کمان سیه از مشک کشیده است

طفره ای دو ابروی تو بر دایره ی عاج

زان لب که رسیده است لطافت به نصابش

شرط است زکاتی که رسانند به محتاج

ای سرو گل اندام بده باده ی صافی

برناله ی مرغ سحرو نغمه س درَاج

ای اهل صفا را در تو کعبه ی مقصود

لبیک زنان بین به سرکوی تو حجَاج

درپنجه ی عشاق کمانیست قوی پی

کان را نکشیده است به جز بازوی حلَاج

برخاک رعونت به تکبر چه خرامی

سرها بنگر زیرپی انداخته بی تاج

بگرفت لبت ملک لطافت به ملاحت

پیداست که از کشور خوبان که برد باج

گوخاک درت سجده گه ابن حسام است

ارشاد چنین می کندش سالک منهاج

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

لَمَع البَرقُ و النُجوم یَلوح

اَسقِنِی الرَاح ذاکَ راحَتُ روح

امشب از نرگس تو مخمورم

جرعه ای از لبت به وقت صبوح

پند ناصح چو در نمیگیرد

توبه کردم زتوبه های نصوح

ازدر میکده گشایش جوی

توچه دانی که در کجاست فتوح

انچه اندر سفینه ی دل ماست

نتوان یافت در سفینه ی نوح

چون شدی تیر عشق را تسلیم

در ره عاشقان شدی مذبوح

شعر ابن حسام مستان را

قوت قلب است، بلکه قوَّت روح

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

بشکفت برچمن گل عذرا عذار سرخ

وز جرم لاله شد کمر کوهسار سرخ

همچون خط توشد طرف جویبار سبز

وزلاله صحن باغ چو رخسار یار سرخ

مطرب بساز پرده ی عشاق درحجاز

ساقی تو نیز عذر میاو و می آر سرخ

گردون نگر که دامن این هفت خوان کند

هرشب به خون دیده ی اسفندیار سرخ

عطف هلالی فلکی بین که کرده اند

ازخون خسروان فلک اقتدار سرخ

تاخون نکرد درجگر غنچه ی روزگار

گلگونه ی چمن نشد از روزگار سرخ

بررهگذار دیده زخون بسته ام دوجوی

ای بس که کرده ام رخ ازین رهگذار سرخ

ازحسرت لب تو کند دیده دم به دم

رخسار زردمن چون گل نوبهار سرخ

کام از لبت که وعده ی ابن حسام بود

چشمش نگر که چون شد از این انتظار سرخ

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

مگر چو دردکشان جام بی ریا بخشند

زکاس لَم یَزلی جرعه ای به ما بخشند

قتیل عشق شو ای جان که مر ترا روزی

زنوش داروی نوشین لبان شفا بخشند

دوای درد، طبیبان عشق می دانند

ترا که درد نباشد کجا دوا بخشند

کسی که سعی نماید به کعبه ی مقصود

عجب نباشد اگر مر ورا صفا بخشند

ایا دلا که اگر آزری طمع دارد

که جرم او به جوانان پارسا بخشند

امیدوار چنانم که جرم ابن حسام

به گرد کوکبه ی شاه لافتی بخشند

خطای این سر شوریده ی پریشان حال

به جعد گیسوی مشکین مصطفی بخشند

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

گل به فصل بهار می خندد

سبزه بر مرغزار می خندد

غنچه ی دلگشای تنگ دهان

چون لب لعل یار می خندد

ابر بر لاله زار می گرید

لاله بر کوهسار می خندد

هرشکوفه که زینت چمن است

بر سر شاخسار می خندد

الفتی هست با بنفشه مرا

کوچو من سوگوار می خندد

لاله بر پای سرو چون منصور

مست در پای دار می خندد

وقت مردن چوشمع، ابن حسام

بادلی پر شرار می خندد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

لبت یاقوت گوهر پوش دارد

به گاه بوسه طعم نوش دارد

سرزلف سیاهت بر بناگوش

زنزهت بوی مرزنگوش دارد

چوگوشت با رقیبان است کم زان

که یک ره جانت ما گوش دارد

دلم با روی خوب تست دایم

بگو بهرخدا نیکوش دارد

چو جان تن را در آغوش آمدی دوش

تنم جان بین که در آغوش دارد

زدوشت دوش برخورداربودم

دلم امشب هوای دوش دارد

دل ابن حسام از اتش شوق

ز گرمی سینه را پرجوش دارد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

غمی دارم که وا گفتن نشاید

مرا زان غم به شب خفتن نشاید

غم دُردانه ای دارم که نامش

به الماس قلم سفتن نشاید

غباری کز سرکوی تو دارم

زلوح چهره ام رفتن نشاید

زگریه سوز دل ننشسته کآتش

به آب دیده بنهفتن نشاید

نصیحت می کند ابن حسامم

ولیک از دل پذیرفتن نشاید

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

مرا زمانه زخاک درت جدا مکناد

رقیب را به سر کویت آشنا مکناد

به غیر دیده ی پاک بلند منظر من

کسی نظاره ی آن سرو گل قبا مکناد

به بوی زلف تو مشک خطا همی جستم

دگر مشام من اندیشه ی خطا مکناد

طواف بر سر کوی تو می کنم به صفا

کسی زیارت این کعبه بی صفا مکناد

کنم به گوشه ی ابروت سجده ی اخلاص

که هیچ گوشه نشین طاعت ریا مکناد

وصال عشاق اگر بی بلا نخواهد بود

غمت حواله ی این دل به جز بلا مکناد

که گفت خانه ی دل کردم از غمت خالی

نکرده ام نکنم هرگز این خدا مکناد

به روز حشر که از خاک تیره برخیرم

دلم به غیر تو چشم نظاره وا مکناد

مراد ابن حسام از لبت چوناکامی است

خدای کام دلش بی لبت روا مکناد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

باحسن تو مه در صف دعوی ننشیند

باصورت خوب تو به معنی ننشیند

دردور هلالی به جز از چشم تومستی

درگوشه ی محراب به تقوی ننشیند

جز لعل تو ترسا بچه کان آب حیاتست

کس درصدد معجز عیسی ننشیند

موسی صفت آنکس که به میقات نیاید

برطور دلش نور تجلی ننشیند

خاک ره آنم که برو گرد تعلق

از رهگذر عشوه ی دنیی ننشیند

سرسبز کسی باد که از رنگ زمرّد

پرهیزد و اندر دم افعی ننشیند

تا ابن حسام از سرکوی تو خبر یافت

شرط است که در روضه ی اعلی ننشیند

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

تاقامت چو سرو تو بالا کشیده اند

درچشمم آن خیال چه رعنا کشیده اند

دامن کشان به باغ گذر کن که سرو را

دامن ز رشک قد تو در پا کشیده اند

نقش خیال ابروی شوخ کمان وشت

برکارگاه حسن چه زیبا کشیده اند

مستوفیان کشور خوبی چو خطّ تو

حرفی دگر به دور قمر ناکشیده اند

کارم به جان وکارد سوی استخوان رسید

از بس زبان طعن که در ما کشیده اند

این مردمان دیده ی خونین سرشک من

هردم زگریه رخت به دریا کشیده اند

ابن حسام لؤلؤ نظم خوشاب تو

چون رشته در حمایل جوزا کشیده اند

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

نگار من همه آیین دلبری دارد

ولی زعاشق بیچاره دل بری دارد

لبش به بوسه گر اب حسات می بخشد

به غمزه شیوه ی جور و ستمگری دارد

چنانکه در رخ او آیت ید بیضاست

فریب نرگس او سحر سامری دارد

چو من رقیب گر آشفته و پریشان است

عجب مدار که او چشم بر پری دارد

خیال روی بتان می پرستد ابن حسام

مگر طریق و ره و رسم آزری دارد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

آنها که طرف روز به گیسوگرفته اند

مه را به تاب طرّه ی هندو گرفته اند

افسونگرند گوشه نشینان چشم تو

دلها به سحر غمزه ی جادو گرفته اند

یرغوچیان چشم سیاهت به یک نظر

ملک دل خراب به یرغو گرفته اند

تواچیان ابروی شوخت هزاردل

هردم بدان کمانچه ی ابرو گرفته اند

کردی به غمزه قصد دل ناحفاظ من

ترکان مست بین که به لرغو گرفته اند

خوبان بام چرخ ز رشک جمال تو

هربامداد پرده فرا رو گرفته اند

دری کشان جرعه ی خمخانه ی الست

مستی زجان باده ی یاهو گرفته اند

مستان جام لَم یَزلی از شراب عشق

بزم طرب به بانگ هیاهو گرفته اند

ابن حسام در طلبت سعی می کند

آری مراد را به تکاپو گرفته اند

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

خرم تر از رخت به چمن گل نیافتند

خوشبوی تر زموی تو سنبل نیافتند

از ناله ام منال که بازار حسن گل

ده روزه بی ترنّم بلبل نیافتند

بنیان عمر و قصر حسات ار چه محکم است

بی اختلال باد تزلزل نیافتند

ازهر وسیله ای که به مقصود قایدست

بهتر زلطف دوست توسل نیافتند

رمزیست در رساله که ابن حسام خواند

کاندر رساله هیچ ترسُّل نیافتند

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

با خال تو گر مشک به دعوی بنشیند

حقّا که نه بر صورت معنی بنشیند

ابروی تو نگذاشت که اندر خم محراب

یک گوشه نشین از سر تقوی بنشیند

آنرا که به نقد از سرکوی تو بهشت است

جیفست که بر نسیه ی عقبی بنشیند

خاک قدمت روشنی چشم ضریرست

بگذار که در دیده ی اعمی بنشیند

شاید که بود روشنی دیده ی مجنون

زان گرد که بر دامن لیلی بنشیند

آن کز سر کوی تو کند میل به فردوس

اولی نکند گرچه به اولی بنشیند

خون جگر ابن حسام است که هر دم

بر رهگذر دیده چو سیلی بنشیند

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

مرا هوای تو هرگز زسر به در نرود

خیال چشم سیاه تو از نظر نرود

سرم به پای مزن گر بر آستانه ی تست

که گر سرم برود عشق تو ز سرنرود

به باغ اگر دگران میل و جانبی دارند

مرا زکوی تو دل جانب دگر نرود

سزد که با خط مشکین و قدوخدّ ولبت

حدیث سنبل و سروگل و شکر نرود

مرا زدرد تو تا از جگر نشان باشد

نشان داغ تو از گوه ی جگر نرود

شرار سینه نماند اثر زهستی من

گرآب دیده ز دنباله بر اثر نرود

ز ناله ی سحری لب مبند ابن حسام

که کار بی مدد ناله ی سحر نرود

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:23 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها