0

غزلیات ابن حسام خوسفی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

آن سرو ناز کو که ببوسیم پای او

روشن کنیم دیده به خاک سرای او

او سر زناز خویش نیارد بما فرود

ما چون بنفشه سر بنهاده به پای او

او را به جای ما به غلط گر کسی بود

ما را کسی نبود و نباشد به جای او

او گر جفا و جور کند بر دلم چه باک

ما دل نهاده ای به جور و جفای او

او گر رضای خاطر ما را نگه نداشت

ما بنده ایم خاطر ما و رضای او

او گر گدای درگه خود را ز در براند

آیا کجا رود ز در او گدای او

او گلبنی است تازه ز گلشن سرای جان

ابن حسام بلبل دستان سرای او

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

دهانش آرزوی تنگدستان

عذارش قبله آتش پرستان

بجای پسته و شکر تمامست

دهان ساقی و لب نقل مستان

ز دیوان کمال از غایت لطف

بدست آوردم این معنی بدستان

دهانش هست میگویند آن نیست

میانش نیست ، می گویند و هست آن

دل ابن حسام آن غمزه گر خست

کدامین دل که آن غمزه نخست آن

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

بلبل از شاخ گل زند هوهو

نغمه کبک و بانگ تیهو هو

بگذر وقت گل به باغ بهار

بشنو از مرغزار آهو هو

در رخ و زلف آن نگار نگر

تا بگوین ترک و هندو هو

می نماید بعینه گویی

زان میان دو چشم جادو هو

چشم و ابرو و غمزه دلجویند

فَتحا شَیت لَن یَضلُّوا هو

بنگر ابن حسام از چپ و راست

بِشِنو ، دم به دم ز هر سو هو

ما هم او و او همه ماییم

هو و هوهو و هو و هوهو

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

دل را حضور نیست دمی بی حضور او

خرم دلی که شاد بود با سرور او

پویندگان وادی ایمن توقُّفی

باشد که لمعه ای بدرخشید ز نور او

سالک به اهتمام ارادت وصال یافت

موسی و ذرّه ای ز تجلّی و طور او

درس زبور عشق به عشّاق می دهند

داوود را ترنّم زیر زبور او

آن را که در بهشت لقا وعده کرده اند

او را چه التفات به حور و قصور او

اسرار دنیوی چه متاعیست پر غرور

هان تا مگر نفریبد غرور او

ابن حسام تا نشوی ملتغت به غیر

پرهیز کن ز آتش قهر غیور او

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

من مرغ آشیانه قسدم به دام تو

ز آرامگه رمیده و یک چند رام تو

ای ساکنان کوی ترا چشم روشنی

از خاک آستانه عرش احترام تو

روح ملک به جبهه بساید هزار بار

خاکی که بر کشند برو نقش نام تو

زنده شود به بوی تو عظم رمیم من

بر خاکم ار رسد قدم خوشخرام تو

روی تو روز روشن و زلفت شب سیاه

فرخنده باد روز و شب و صبح وشام تو

خوش می کشد به دایره خط زمرُّدی

برگرد شکَّرت لب یاقوت فام تو

تا نسخ کرد ثلث عذارت خط غبار

نصفی خسوف یافت ز ماه تمام تو

باشد صباح دور قیامت صبوح من

آن شب که جرعه ای بدهندم ز جام تو

ابن حسام باده ی گلگون من ز دست

پاینده باد عشرت شرب مدام تو

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

چون بلا نیست بی مشیَّت او

دل نهادیم بر بلیَّت او

جلوه حسن یار بین و مبین

حال کیفیت و کمیَّت او

مفلسانیم و با هزار امید

دست در دامن عطیَّت او

غیر با دوست در نمی گنجد

بر حذر زآتش حمیَّت او

صوفی انکار دُرد نوش مکن

تو چه دانی صفای نیَّت او

های و هویی که از هوا داریم

آن هوی نیست بی هویَّت او

با قدشت راست گشت ابن حسام

آفرین باد بر سویَّت او

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

نگار من که میان بسته ام به خدمت او

هزار شکر که مستظهرم بهمَّت او

اگر چه در قدمش همچو سایه بی قدرم

ز فرق ما مرواد آفتاب دولت او

لبش به دور ازل جرعه ای به ما بخشد

نمی رود ز مذاقم هنوز لذت او

اگر چه در لبش آب حیات موجود است

بسوخت سینه من زآتش محبت او

بدین قدم نتوانم که راه او پویم

بدین زبان نتوانم شمرد نعمت او

کدام سر که توانم فکند در پایش

کدام دیده که بینا شود به طلعت او

حواله گر بسوی کعبه گر خرابات ست

تو دم مزن که برون نیست از مشیَّت او

مراد گوشه نشینان نعیم حور و قصور

مراد ما همه او هرکسی و نیّت او

ز یمن موکبش ابن حسام زنده شود

گر اتّفاق گذر افتدش بتربت او

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

دلم به چشم تو آمد به دودمان سیاه

حذر نکرد همانا ز خان و مان سیاه

ز قید زلف تو پرهیز می کند دل من

چنانکه مار گزیده ز ریسمان سیاه

زبان برید قلم راز من هویدا کرد

سرش بریده که در من کشد زبان سیاه

فغان که صومعه گیران دورنگ و زّراقند

به درعه های سفید و به طیلسان سیاه

شبی دراز به باید که من بپردازم

شکایت سر زلف تو با شبان سیاه

چو خط سبز تو بگرفت طرف چشمه نوش

خضر به آب حیات امد از مکان سیاه

نشان خال تو بر دل نگاشت ابن حسام

که هرگزش مرواد از دل آن نشان سیاه

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

گران جانی مکن جانا و بشنو

مکن تکیه برین چرخ سبک رو

میفکن عشرت امشب به فردا

که روز نو بیارد روزی نو

چو نتوان خورد بیش از روزی خویش 

رها کن تا توانی این تک و دو

بقا و ملک اگر پاینده بودی 

که دادی تخت کیخسرو به خسرو

تو چون طبل تهی دایم بفریاد

زمانه می زند طبل روا رو

دلا بیرون شو ار کاری نداری 

برون شو بایدت از خود برون شو

غلام همت آنم که پیشش

نسنجد حشمت دنیا به یک جو

شب ار در زاویه نبود چراغت

بمان تا مشعل ماه افکند ضو

بس است ابن حسام اینک که افتاد

ز مهر ماه رویان بر تو پرتو

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

نظری سوی به ما کن صنما گاه به گاه

کان دو رخساره ببینیم مگر ماه به ماه

تا مگر ناله ام از رهگذری گوش کنی

می روم ناله کنان بر گذرت راه به راه

تا به آیینه رخسار تو زنگی نرسد

می نشیند شرر سینه من آه به آه

سایه سرو سهی زآن قد دلجوی بجوی

کام دل گر بدهد زآن لب دلخواه بخواه

صیت شعر تو در افواه جهان ابن حسام

منتشر گشت و به زودی برسد فاه به فاه

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

تو را که درد نباشد به درد من نرسی

به اشک سرخ و به رخسار زرد من نرسی

تو گرم و سرد جهان چون ندیده ای چه عجب

اگر به سوز دل و آه سرد من نرسی

ز گرد چهره ی من آستین دریغ مدار

کز آستانه چو رفتم به گرد من نرسی

بخورد خاک درت روی خاک خورده من

چرا به غور رخ خاک خورد من نرسی

خبر نداری از اندوه و درد ابن حسام

به درد من نرسی تا به درد من نرسی

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

ای به جبین و هر دو رخ زهره یکی و ماه دو

بر دلم از قد و خدت خانه یکی و ماه دو

ریخت دو چشمت از دلم خون عذار عذر خواست

ای همه عذر تو نکو عذر یکی گناه دو

جان ز لبت دو بوسه خواست گفت بساز بر یکی

ای دهنت زما به تنگ خواه یکی و خواه دو

ملک دلم خراب کرد سوز درون و آب چشم

چون نشود خراب ملک ، ملک یکی و شاه دو

گه به پنای آن دو زلف گاه بسایه قدت

ابن حسام را نگر سایه یکی پناه دو

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

بت گلعذار اگر ز ره کرمی بما گذری کنی

چه شود بجانب ما اگر به کرشمه ای نظری کنی

نه نسیم زلف عبیرسا دل خسته را مددی دهی

بوصال صبح رخ چو روز ، شب هجر ما سحری کنی

چو بنزد جوهری هنر زر ناسره نتوان نمود

تو به کیمیای عنایتی مس قلب ما چو زری کنی

سر کوی او نرود کسی که نه سر در آن سر کو نهد

تو نه مرد این روشی اگر ز چنین بلا حذری کنی

ز کمینگه خم ابرویش چو به تیر غمزه کند گشاد

بر تیر او تو نه عاشقی که نه سینه را سپری کنی

نفس چو آتش گرم من تو در آن عذار چو آینه

نکنی که ناگه از آتشی دل سوخته اثری کنی

پسر حسام چو عندلیب ریاض گلشن قدسییی

بله وقت شده که بدان چمن سوی آشیان گذری کنی

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

مباد دیده روشن چو در نظر تو نباشی

بصر مباد کسی را که در بصر تو نباشی

مباد پسته و شکر چو از دهان و لب خویش

درون مجلس دل پسته و شکر تو نباشی

مرا به مجلس مستان شراب ناب نباید

اگر ز چشم و ز لب نقل ماحضر تو نباشی

کجا علاج پذیرد جراحت دل ریشم

شفای سینه ی مجروح من اگر تو نباشی

طبیب کرد دوای مشام من به ریاحین

چه جای بوی سپر غم چو غم سپر تو نباشی

نیاز و زاری ابن حسام کی بپذیرند

گرم به شب غرض از ناله سحر تو نباشی

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات ابن حسام خوسفی

 

چون ذرّه به خورشید تو داریم هوایی

در فهم نیازیم به جز روی تو رایی

از باغچه وصل تو بی برگ و نواییم

باشد که ز گلرنگ تو یابیم نوایی

آن غمزه که دی وعده وفا کرد به امروز

آه ار نکند عمر من امروز وفایی

ما عمر دراز قد چون سرو تو جوییم

گر چه نبد از جانب اوطال بقایی

در راه بسی دست زنان بی سر و پاییم

ما هم بزنیم آنچه توان دستی و پایی

با زلف تو حیف است که در بند خطاییم

چون چین سر زلف تو کو نافه گشایی

هجر تو کشیدیم به سودای وصالی

درد تو چشیدیم به امید دوایی

شب ناله من دامن افلاک بگیرد

آخر رسد این ناله شبگیر به جایی

در پای تو مردن هوس ابن حسام است

هیهات که شاهیست تمنَّای گدایی

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  6:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها