بخش ۵۶ - مقالت نوزدهم در استقبال آخرت
روشن و خوش چون مه ناکاسته
بین که بزنجیر کیان را کشید
هرکه درو دید زبان را کشید
از تف این بادیه جوشیدهای
بر تو نپوشند که پوشیدهای
روبه از آن دوخت مگر پوستین
دوزخ گوگرد شد این تیره دشت
ای خنک آنکس که سبکتر گذشت
باز ده این وام فلک داده را
طرح کن این خاک زمین زاده را
کاین ز تو پنهان بود آن برملاست
خانه پر از دزد جواهر بپوش
بادیه پر غول به تسبیح کوش
ترسم از آن شب که شبیخون کنند
خوارت ازین باده بیرون کنند
با همه خردی به قدر مایه زور
کشتی پر گشته به ساحل رسید
تات نبینند نهان شو چو خواب
راتبت از صومعه بیرون نهند
دامن دین گیر و در ایمان گریز
شرع نسیمی است به جانش سپار
شرع ترا ساخته ریحان به دست
بر در هر کس چو صبا درمتاز
با دم هر خس چو هوا درمساز
اینهمه چون سایه تو چون نور باش
گر همه داری ز همه دور باش
تا تو ازین چنبر سر چون بری
گر به تو بر قصه کند حال خویش
یا خبری گویدت از سال خویش
کاین دو نفس با چو تو افتادهای
خوش نبود جز به چنان بادهای
تا دو کله وار نبرد از میان
بر تو نویسد به قلمهای تیز
و آنچه گشائی ز در عز و ناز
بر تو همان در بگشایند باز
با تو درین پرده همان بازیست
نیک و بد آنان که بسی دیدهاند
صورت اگر نیک و اگر بد بری
نام تو آنست که با خود بری
هم ز خود و هم ز خدا شرمسار
بانگ بر این دور جگر تاب زن
دست بر این قلعه قلعی برآر
کار من است این علم افراختن
قیمتم از قامتم افزونترست
دورم از این دایره بیرونترست
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
جمعه 10 اردیبهشت 1395 1:14 PM
تشکرات از این پست