بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
خنک آن روز یاد باد آن روز
شه به خوبی چو روی دلبندان
روز خانه نه روز بستان بود
کاولین روزی از زمستان بود
بانگ دزدیده بلبلان را زاغ
بانگ دزدی در آوریده به باغ
خار مانده به یادگار از گل
تاب سرما که برد از آتش تاب
آب را تیغ و تیغ را کرد آب
چشم را سفت و چشمه را میبست
رستنی در کشیده سر به زمین
گل ز حکمت به کوزهای پوده
تخته بر تخته گشته نقره ناب
مغز را خواب داده دل را هوش
دود گردش چو هندوان به سجود
لالهای رسته از کلاله حور
آن سیه رنگ و این عقیق صفات
زرد و سرخ و کبود چون یاقوت
حجله و بزمهای به زر کاری
دوزخ از گرمی و بهشت از نور
مغ چو پروانه خرقهباز بر او
باده گلرنگتر از خون تذرو
باده میخورد چون جهان داران
می و نقل و سماع و یاری چند
هر گرانمایهای ز مایه خویش
گفت حرفی به قدر پایه خویش
این سه مایهست و آن دیگر همه لاف
تن چو پوشیده گشت و حوصله پر
در جهان گونه لعل باش و نه در
چون سخن گو سخن به پایان برد
دور کرد آن دم از در آن دمه را
شیده نامی به روشنی چون شید
همه در دست او چو مهره موم
کز لطافت چو کلک و تیشه گشاد
جان زمانی ستد دل از فرهاد
چون در آن بزم شاه را خوش دید
در زبان آب و در دل آتش دید
زد زمین بوس و گشت شاهپرست
چون زمین بوسه داد باز نشست
آگه از کار اختران به قیاس
هست هر کشوری به رکن و اساس
هفته را بیصداع گفت و شنید
باشد از عمر خویش برخوردار
اینهمه خانههای گام و هواست
خانه خانه آفرین به کجاست؟
این سخن گفت شاه و گشت خموش
داشت در درج خود چو در یتیم
در گرفت این سخن به شاه جهان
چون برین گفته رفت روزی چند
شبده را خواند شاه شیدا بند
آنچه پذرفته بود ازو درخواست
کرد کارش چنانکه باید راست
گنجی آماده کرد و برگ سپرد
تا دو سال آنچنان بهشتی ساخت
هریکی را به طبع و طالع خویش
به یکی جای دست داده به مهر
دید کافسانه شد به جمله دیار
آنچنان نعمان نمود با سمنار
شهر بابک به شیده داد تمام
آن نه از بخل و این نه از کرمست
زو یکی را زیان یکی را سود
کانچه فرهاد کرد ازو بگریخت
در سیاهی چو مشک پنهان بود
زرد بود از چه؟ از حمایل زر
وانکه از زیب زهره یافت امید
بود رویش چو روی زهره سپید
وانکه مه کرده سوی برجش راه
کرده هر دختری به رنگ و به رای
شنبه آنجا که قسم شنبه بود
وآن دگرها چنان کز آن به بود
جان نبرد از اجل به آخر کار
که گلش خار گشت و خارش تیز
با چنین ملک ازین دو روزه مقام
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
جمعه 10 اردیبهشت 1395 11:58 AM
تشکرات از این پست