0

مختارنامه(رباعیات) عطار

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: بر تن خویشتنم

دل میسوزد که سخت شد سوختنم

با هر که درین واقعه فریاد کنم

سر بُرَّد و آتشی نهد در دهنم

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: من نیم عهد شکن

یک ذرّه نبود بیوفایی در من

آتش بر من همه جهان کرد سیاه

من از آتش همه جهان را روشن

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: هر دمم میسوزند

پیوسته ز سر تا قدمم میسوزند

چون گریه و دلسوزی من میبینند

زان فایدهای نیست همم میسوزند

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: می بر افروزندم

تا کشتن و سوختن در آموزندم

هرگز چون شمع سایه نبود کس را

از بهر چه میکُشند و میسوزندم

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت:‌چون مرا نیست قرار

از پنبه نفس زنم چو حلاج از دار

در واقعهٔ خویش چو حلاجم من

آویخته و سوخته و کشتهٔ زار

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: چند از افروختنم

وز خامی خود سوختن آموختم

چون من نزدم اناالحقی چون حلاج

فتوی که دهد به کشتن و سوختنم

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: من نیم قلب مجاز

مومی که بود نقره چو قلبش بگداز

گر قلب شود موم همان نقره بود

خود موم سر از پای کجا ماند باز

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد زار زار و میگفت به راز

حال من و آتش است با سوز و گداز

من کرده به درد گریهٔ تلخ آغاز

برّیده ز من یار به شیرینی باز

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: از چه دل خوش دارم

چون از آتش حال مشوّش دارم

آتش سر من دارد و کم باد سرم

گر من سرِ مویی سرِ آتش دارم

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: کیست گمراه چو من

در حلق طناب مانده ناگاه چو من

تا خام رگی چو موم نبود نرود

از جهل به ریسمان فرو چاه چو من

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: جانم آتشخانه است

وز آتشِ من هزار دل دیوانه است

من همچو درختِ موسی آتش دارم

موسی سراسیمهٔ من پروانه است

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: نی غمم میبرسد

نه سوختن دمادمم میبرسد

شب میسوزم که صبح را دریابم

چون میبدمد صبح دمم میبرسد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پا

پای اندر بند و سر در آتش همه جا

گاهم بکشند و گه بسوزند به درد

یک سوخته سرگشتهتر از من بنما

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و در آتش سرکش پیوست

در آتش سوزان که چنان خوش پیوست

پیوند عجب نگر که او را افتاد

بُبرید از انگبینْ به آتش پیوست

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: مانده در سوز و گداز

کار من غم کشته کی آید با ساز

گرچه همه جمع را زِ من روشنی است

در چشم همه به هیچ میآیم باز

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  3:07 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها