0

مختارنامه(رباعیات) عطار

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

گفتم:‌جانا! عهد و قرارت این است

مینشمریم هیچ، شمارت این است

گفتا که تو شمعی همه شب زار بسوز

چون روز درآید همه کارت این است

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

در عشقِ تو عقل و سمع میباید باخت

مردانه میان جمع میباید باخت

من غرقهٔ خون چو لالهٔ سیر آبی

سر در آتش چو شمع میباید باخت

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

دل بی غم دلفروز نتوان آورد

جان در طلبش به سوز نتوان آورد

گرچون شمعم هزار شب بنشانند

بی سوز تو شب به روز نتوان آورد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

چون شمع یک آغشتهٔ تنها بنمای

در سوز به روز برده شبها بنمای

گر بر پهنا برفتی آتش با شمع

کی گویندی بدو که بالا بنمای

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

امروز منم فتاده زان دلکش باز

خو کرده به اضطرار از او خوش خوش باز

سررشته بسی جسته وآخر چون شمع

سر رشتهٔ خود یافته در آتش باز

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

ای آتشِ شمع بر تنِ لاغرِ او

رحمت کن و بگریز ز چشمِ ترِ او

وی داده طلاق او و زو ببریده

امشب نتوانی که شوی با سرِ او

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

در اشک خود از فرقت آن یار که بود

غرقه شدم از گریهٔ بسیار که بود

چون کار من سوخته دل سوختن است

با سر بردم چو شمع هر کار که بود

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

ماتم زدهٔ تو جانِ سرگشتهٔ ماست

غرقه شدهٔ تو دلِ آغشتهٔ ماست

چون شمع به سوزِ رشتهٔ جان سوزم

دردِ دل و سوزِ عشق سررشتهٔ ماست

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: هر دم آتش بیش است

وامشب تنم از گریه به روز خویش است

گر میگریم به زاری زار رواست

تا غسل کنم که کشتنم در پیش است

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: موسی جمع منم

اینک بنگر چو طشت آتش لگنم

همچون موسی ز مادر افتاده جدا

وانگاه بمانده آتشی در دهنم

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: جانِ من میسوزد

وز جان تن ناتوانِ من میسوزد

سوگند همی خورم به جان و سرِ خویش

وز سوگندم زبانِ من میسوزد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: این چه عذاب است مرا

کز آتش و از چشم پرآب است مرا

سررشتهٔ من به دست آتش دادند

جان در غم و دل در تب و تاب است مرا

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: آمده جانم به لب است

باکشتن روزم این همه سوز شب است

زین آتش تیز در عجب ماندهام

تا اشک چگونه مینسوزد عجب است

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: جان فشان آمدهام

کز کشتن و سوختن به جان آمدهام

آتش به زبان از آن برآرم هر شب

کز آتشِ تیزتر زبان آمدهام

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

شمع آمد و گفت: شخصم آغشته که بود

بود ای عجب از آتش سرگشته که بود

با آتش سرکشم اگر بودی تاب

بازم نشدی ز تاب این رشته که بود

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:49 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها