0

مختارنامه(رباعیات) عطار

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

بلبل سخنی گفت به گل آهسته

یعنی که بپیوند بدین دلخسته

گل گفت: آخر در که توانم پیوست

بشکفتن من ریختن پیوسته

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

گل گفت که در خاک چرا ننشینم

چون از زر خود دست تهی می‌بینم

زر بر کف دست داشتم باد بریخت

در خاک فتادهام زرم میچینم

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

در غنچه نگاه کن که چون میجوشد

پیکانش نگر که همچو خون میجوشد

بلبل سرِپیکانش به منقار بسفت

خون از سرِ پیکانش برون میجوشد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

میریخت گل و ز خاک مفرش میکرد

وز بیم شدن سینه پُر آتش میکرد

دردا که چو بیوفایی عمر بدید

نابرده شبی به روز، شب خوش میکرد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

بلبل به سحر نعره زنان میآشفت

وز غنچهٔ سر تیز حدیثی میگفت

چون غنچه درون پوست زر داشت نهفت

در پوست نگنجید و ز شادی بشکفت

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

بشکفت گل و رونق شمشاد ببرد

آرام دل بنده و آزاد ببرد

بلبل گل را جملهٔ شب دم میداد

تا لاجرمش زان همه دم باد ببرد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

گل از پی عمری به طلب میآید

از پردهٔ غنچه زین سبب میآید

گل نیست که آن غنچه نمود از پیکان

جان است که غنچه را به لب میآید

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

گل بین که به صد غنج و به صدناز رسید

وز غنچهٔ سرکش به صد اعزاز رسید

رازی که صبا به گوش گل درمیگفت

امروز به بلبل آن همه باز رسید

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

گل قصّهٔ بی خویشتنی خواهد گفت

و افسانهٔ شیرین سخنی خواهد گفت

گل کیست به طفلی دهنی پُرآتش

موسی است مگر او«اَرِنِی» خواهد گفت

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

گل عمر بسی کرد طلب پس چه کند

آورد ز غنچه جان به لب پس چه کند

بلبل سبقی از ورق گل میخواند

تکرار همی کند به شب پس چه کند

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

چون شور ز گل در دل بلبل افتاد

در هر رگ او هزار غلغل افتاد

از باد صبا شور ز عالم برخاست

وز گریهٔ ابر خنده بر گل افتاد

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

با گل گفتم که با چنین عمر که هست

انگار که نیست رخت بر باید بست

گل گفت: چو نیست در جهان جای نشست

هم بر سر پای میروم دست به دست

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

گل گفت: مرا خون جگر خواهد ریخت

بر خاک رهم کنار زر خواهد ریخت

ای ابر! بیا و آب زن بر رویم

کآبِ رخ من گلابگر خواهد ریخت

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

گل گفت: چنین که من کنون میآیم

حقا که خلاصهٔ جنون میآیم

شاید اگر آغشتهٔ خون میآیم

چون از رحمِ غنچه برون میآیم

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار

با گل گفتم: چو چشم آن میدارم

کز خندهٔ تو گشاده گردد کارم

گل گفت: چو ابر گرید آید زارم

کز خندیدن ریختن آرد بارم

 
 
 
جمعه 10 اردیبهشت 1395  2:04 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها