پاسخ به:مختارنامه(رباعیات) عطار
ساقی به صبوحی می ناب اندر ده
مستان شبانه را شراب اندر ده
مستیم و خراب در خرابات فنا
آوازه به عالم خراب اندر ده
چون صبح دمید ودامن شب شد چاک
برخیز و صبوح کن چرائی غمناک
می نوش دمی که صبح بسیار دمد
او روی به ما کرده و ما روی به خاک
می خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
بر سبزه نشین که عمر بسیار نماند
تا سبزه برون دمد ز خاک من و تو
مهتاب افتاد در گلستان امشب
گل روی نمود سوی بستان امشب
در ده می گلرنگ که مینتوان خفت
از مشغلهٔ هزار دستان امشب
جانا! می ده که با دلی غمناکم
تا می زغم جهان بشوید پاکم
هین باده! که سبزه آمد از خاک پدید
زان پیش که ناپدید گردد خاکم
زهرست غم این دل غمناک همه
جانا! می ده که هست تریاک همه
می ده به لب کشت که بسیار نماند
تا کشت کنند بر سر خاک همه
مائیم به میخانه شده جمع امشب
داده به سماع مطربان سمع امشب
برخاسته ازدو کون و خوش بنشسته
با شاهد و با شراب و با شمع امشب
مائیم و میی و مطربی مشکین خال
بی هجر میسَّر شده ایام وصال
با سیمبری نشسته در باد شمال
زین آب حرام خون خود کرده حلال
برخیز که ماه میزند خیمه ز شب
خورشید همی رود سراسیمه ز شب
شمع آر و شراب و نُقل و خندان بنشین
کاندر شکند تمام یک نیمه ز شب
دل در غم همدمی بفرسود و نیافت
میجست مراد و مینیاسود و نیافت
فرمان بر و باده خور که عمری است که دل
در آرزوی چنین دمی بود و نیافت
مائیم به عقل ناصواب افتاده
دل از شر و شور در شراب افتاده
آزاد ز ننگ و نام سر بر خشتی
در کنج خرابات خراب افتاده
جانا! می خور که چون گل تازه شکفت
بلبل ره خارکش کنون خواهد گفت
تنها منشین و شمع منشان که بسی
تنهات به خاک تیره میباید خفت
یک دم به طرب بادهٔ خوش لَوْن دهید
فارغ ز فساد و ایمن از کَوْن دهید
تا غرقه شود در آب فرعونِ هوا
فرعَوْنی مَی به دست فرعَوْن دهید
تا چند درین مقام بیدادگران
روزی به شبی شبی به روزی گذران
هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری
از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!
ای ترک قلندری شرابی در ده
جامی دو، می، از بهر خرابی در ده
وین بستهٔ حرص عالم فانی را
زان پیش که خاک گردد آبی در ده