پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری
تورا گر نیست با من هیچ کاری
مرا با تو بسی کار است باری
منت پیوسته خواهم بود غمخوار
دلم را تا تو خواهی بود باقی
دلا گر سر عشقت اختیار است
اگر خود را ز فرعونی ندانی
جهان پر آفتاب است و تو سایه
که اگر در آفتاب آیی تو یکدم
برآرد از تو آن یک دم دماری
چه گردی گرد این دریای اعظم
که جایی غرقه گردی زار زاری
ز دریا چند گویی چون ندیدی
ازین دریا به جز پر خون کناری
تو معذوری که پشمین دیدهای شیر
برو چندین چه گردی گرد این راه
که چشمت کور گردد از غباری
به چشم خود برو پیری طلب کن
که تو ننگی شوی بی نامداری
چو نتوانی که سلطان باشی ای دوست
اگر نرسد تو را تخت و وزارت
به هر نوعی که باشی آن او باش
چو بودی آن او چه گل چه خاری
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 6:46 PM
تشکرات از این پست