0

غزلیات عطار نیشابوری

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

 

چون ز مرغ سحر فغان برخاست

ناله از طاق آسمان برخاست

صبح چون دردمید از پس کوه

آتشی از همه جهان برخاست

عنبر شب چو سوخت زآتش صبح

بوی عنبر ز گلستان برخاست

سپر آفتاب تیغ کشید

قلم عافیت ز جان برخاست

ساقی از در درآمد و بنشست

صد قیامت به یک زمان برخاست

کس چه داند که چون شراب بخورد

شور چون از شکرستان برخاست

زآرزوی سماع و شاهد و می

از همه عاشقان فغان برخاست

باده ناخورده مست شد عطار

سوی مدح خدایگان برخاست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست

چون بمردم ز اشتیاقت مرده را ماتم رواست

من کیم یک شبنم از دریای بی‌پایان تو

گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست

گر رسانی ذره‌ای شادی به جانم بی جگر

هم روا باشد چو بر دل بی تو چندین غم رواست

چون نیایی در میان حلقه با من چون نگین

حلقه‌ای بر در زن و گر در نیایی هم رواست

تا درون عالمم دم با تو نتوانم زدن

چون برون آیم ز عالم با توام آن دم رواست

چون در اصل کار عالم هیچکس آن برنتافت

آنچنان دم کی توان گفتن که در عالم رواست

در صفت رو تا بدان دم بوک یکدم پی بری

کان دمی پاک است و پاک از صورت آدم رواست

گر سر مویی جنب را تر نشد نامحرم است

ظن مبر کاینجا سر یک موی نامحرم رواست

موی چون در می‌نگنجد کرده‌ای سررشته گم

گر تو گویی سوزنی با عیسی مریم رواست

اره چون بر فرق خواهد داشت جم پایان کار

گر فرو خواهد فتاد از دست جام جم رواست

چون تواند دیو بر تخت سلیمانی نشست

گر سلیمان گم کند در ملک خود خاتم رواست

فقر دارد اصل محکم هرچه دیگر هیچ نیست

گر قدم در فقر چون مردان کنی محکم رواست

بیش از زنبیل‌بافی سلیمان نیست ملک

هر که این زنبیل بفروشد به چیزی کم رواست

مذهب عطار اینجا چیست از خود گم شدن

زانکه اینجا نه جراحت هیچ و نه مرهم رواست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

عاشقی و بی نوایی کار ماست

کار کار ماست چون او یار ماست

تا بود عشقت میان جان ما

جان ما در پیش ما ایثار ماست

جان مازان است جان کو جان جان است

جان ما بی فخر عشقش عار ماست

عشق او آسان همی پنداشتم

سد ما در راه ما پندار ماست

کار ما چون شد ز دست ما کنون

هرچه درد و دردی است آن کار ماست

بوده عمری در میان اهل دین

وین زمان تسبیح ما زنار ماست

چون به مسجد یک زمان حاضر نه‌ایم

نیست این مسجد که این خمار ماست

کیست چون عطار در خمار عشق

کین زمان در درد دردی خوار ماست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

دوش کان شمع نیکوان برخاست

ناله از پیر و از جوان برخاست

گل سرخ رخش چو عکس انداخت

جوش آتش ز ارغوان برخاست

آفتابی که خواجه‌تاش مه است

به غلامیش مدح خوان برخاست

از غم جام خسروی لبش

شور از جان خسروان برخاست

روی بگشاد تا ز هر مویم

صد نگهبان و دیده‌بان برخاست

یارب از تاب زلف هندوی او

چه قیامت ز هندوان برخاست

مشک از چین زلف می‌افشاند

آه از ناف آهوان برخاست

چشم جادوش آتشی در زد

دود از مغز جادوان برخاست

فتنه‌ای کان نشسته بود تمام

باز از آن ماه مهربان برخاست

پیش من آمد و زبان بگشاد

گفت یوسف ز کاروان برخاست

دل به من ده که گر به حق گویی

در غم من ز جان توان برخاست

دل چو رویش بدید دزدیده

بگریخت از من و دوان برخاست

آتش روی او بدید و بسوخت

به تجلی چو آن شبان برخاست

او چو سلطان به زیر پرده نشست

دل تنها چو پاسبان برخاست

چون همه عمر خویش یک مژه زد

همه مغزش ز استخوان برخاست

نتوان کرد شرح کز چه صفت

دل عطار ناتوان برخاست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

چون به اصل اصل در پیوسته بی‌تو جان توست

پس تویی بی‌تو که از تو آن تویی پنهان توست

این تویی جزوی به نفس و آن تویی کلی به دل

لیک تو نه این نه آنی بلکه هر دو آن توست

تو درین و تو در آن تو کی رسی هرگز به تو

زانکه اصل تو برون از نفس توست و جان توست

بود تو اینجا حجاب افتاد و نابودت حجاب

بود و نابودت چه خواهی کرد چون نقصان توست

چون ز نابود و ز بود خویش بگذشتی تمام

می‌ندانم تا به جز تو کیست کو سلطان توست

هر چه هست و بود و خواهد بود هر سه ذره است

ذره را منگر چو خورشید است کو پیشان توست

تو مبین و تو مدان، گر دید و دانش بایدت

کانچه تو بینی و تو دانی همه زندان توست

بی سر و پا گر برون آیی ازین میدان چو گو

تا ابد گر هست گویی در خم چوگان توست

عین عینت چون به غیب الغیب در پوشیده‌اند

پس یقین می‌دان که عینت غیب جاویدان توست

صدر غیب‌الغیب را سلطان جاویدان تویی

جز تو گر چیزی است در هر دو جهان دوران توست

هم ز جسم و جان تو خاست این جهان و آن جهان

هم بهشت و دوزخ از کفر تو و ایمان توست

هم خداوندت سرشت و هم ملایک سجده کرد

پس تویی معشوق خاص و چرخ سرگردان توست

ای عجب تو کور خویش و ذره ذره در دو کون

با هزاران دیده دایم تا ابد حیران توست

بر دل عطار روشن گشت همچون آفتاب

کاسمان نیلگون فیروزه‌ای از کان توست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست

بهشت و دوزخ از پیرایهٔ توست

تویی از روی ذات آئینهٔ شاه

شه از روی صفاتی آیهٔ توست

که داند تا تو اندر پردهٔ غیب

چه چیزی و چه اصلی مایهٔ توست

تو طفلی وانکه در گهوارهٔ تو

تو را کج می‌کند هم دایهٔ توست

اگر بالغ شوی ظاهر ببینی

که صد عالم فزون‌تر پایهٔ توست

تو اندر پردهٔ غیبی و آن چیز

که می‌بینی تو آن خود سایهٔ توست

برآی از پرده و بیع و شرا کن

که هر دو کون یک سرمایهٔ توست

تو از عطار بشنو کانچه اصل است

برون نی از تو و همسایهٔ توست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

 

طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست

زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست

راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم

آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست

نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر

یک دو روزه روح غیبی آمده مهمان ماست

عزم ره داریم نتوان پیش ازین کردن درنگ

زانکه جلاد اجل در انتظار جان ماست

یا غیاث المستغیث یا اله العالمین

جملهٔ شب تا سحر بر درگهش افغان ماست

آن چنان خلوت که ما از جان و دل بودیم دوش

جبرئیل آید نگنجد در میان گر جان ماست

گر شما را طاعت است و زهد و تقوی و ورع

باک نیست چون دوست اندر عهد و در پیمان ماست

تحفهٔ جنت که از بهر شما آراستند

با غم هجران او دوزخ سرابستان ماست

غم مخور عطار چندین از برای جسم خود

زانکه بحر رحمتش در انتظار جان ماست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست

جان را شب اندر آمد و دل در عذاب بست

ترسید زلف تو که کند چشم بد اثر

خورشید را ز پردهٔ مشکین نقاب بست

ناگاه آفتاب رخت تیغ برکشید

پس تیغ تیز در تتق مشک ناب بست

گر چهرهٔ تو در نگشادی فتوح را

می‌خواست طرهٔ تو ره فتح باب بست

عالم که بود تیره‌تر از زلف تو بسی

روی تو کرد روشن و بر آفتاب بست

تا هست روی تو که سر آفتاب داشت

تا هست آب خضر که دل در سراب بست

یک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد

سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست

بس در شگفت آمده‌ام تا مرا به حکم

چشمت چگونه جست به یک غمزه خواب بست

در خط شدم ز لعل لبت تا دهان تو

از قفل لعل چو در در خوشاب بست

جادو شنیده‌ام که ببندد به حکم آب

وان بود نرگس تو که بر رویم آب بست

نقاش صنع را همه لطف تو بود قصد

بر گل نوشت نقش تو و بر گلاب بست

چون خیمهٔ جمال تو از پیش برفگند

از زلف عنبرین تو بر وی طناب بست

جانی که گشت خیمه‌نشین جمال تو

یکبارگی در هوس جاه و آب بست

مسکین فرید کز همه عالم دلی که داشت

بگسست پاک و در تو به صد اضطراب بست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

عقل مست لعل جان افزای توست

دل غلام نرگس رعنای توست

نیکویی را در همه روی زمین

گر قبایی هست بر بالای توست

چون کسی را نیست حسن روی تو

سیر مهر و مه به حسن رای توست

نور ذره ذره بخش هر دو کون

آفتاب طلعت زیبای توست

در جهان هرجا که هست آرایشی

پرتو از روی جهان‌آرای توست

تا رخت شد ملک‌بخش هر دو کون

مالک الملک جهان مولای توست

خون اگر در آهوی چین مشک شد

هم ز چین زلف عنبرسای توست

گرچه آب خضر جام جم بشد

تشنهٔ جام جهان افزای توست

خلق عالم در رهت سر باختند

ور کسی را هست سر همپای توست

آسمان سر بر زمین هر جای تو

در طواف عشق یک یک جای توست

آفتاب بی سر و بن ذره‌وار

این چنین سرگشته در سودای توست

این جهان و آن جهان و هرچه هست

شبنمی لب تشنه از دریای توست

چون به جز تو در دو عالم نیست کس

در دو عالم کیست کوهمتای توست

هر که را هر ذره‌ای چشمی شود

هم گر انصاف است نابینای توست

گر فرید امروز چون شوریده‌ای است

عاقل خلق است چون شیدای توست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

این چه سوداست کز تو در سر ماست

وین چه غوغاست کز تو در بر ماست

از تو در ما فتاده شور و شری

این همه شور و شر نه در خور ماست

تا تو کردی به سوی ما نظری

ملک هر دو جهان مسخر ماست

پاکباز آمدیم از دو جهان

کاتشت در میان جوهر ماست

آتشی کز تو در نهاد دل است

تا ابد رهنمای و رهبر ماست

دیده‌ای کو که روی تو بیند

دیده تیره است و یار در بر ماست

ما درین ره حجاب خویشتنیم

ورنه روی تو در برابر ماست

تا که عطار عاشق غم توست

دل اصحاب ذوق غمخور ماست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

تو را در ره خراباتی خراب است

گر آنجا خانه‌ای گیری صواب است

بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی

که خلق عالم و عالم سراب است

در آن خانه تو را یکسان نماید

جهانی گر پر آتش گر پر آب است

خراباتی است بیرون از دو عالم

دو عالم در بر آن همچو خواب است

ببین کز بوی درد آن خرابات

فلک را روز و شب چندین شتاب است

به آسانی نیابی سر این کار

که کاری سخن و سری تنک یاب است

به عقل این راه مسپر کاندرین راه

جهانی عقل چون خر در خلاب است

مثال تو درین کنج خرابات

مثال سایه‌ای در آفتاب است

چگونه شرح آن گویم که جانم

ز عشق این سخن مست و خراب است

اگر پرسی ز سر این سؤالی

چه گویم من که خاموشی جواب است

برای جست و جوی این حقیقت

هزاران حلق در دام طناب است

ز درد این سخن پیران ره را

محاسن‌ها به خون دل خضاب است

جوانمردان دین را زین مصیبت

جگرها تشنه و دلها کباب است

ز شرح این سخن وز خجلت خویش

دل عطار در صد اضطراب است

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

قبلهٔ ذرات عالم روی توست

کعبهٔ اولاد آدم کوی توست

میل خلق هر دو عالم تا ابد

گر شناسند و اگر نی سوی توست

چون به جز تو دوست نتوان داشتن

دوستی دیگران بر بوی توست

هر پریشانی که در هر دو جهان

هست و خواهد بود از یک موی توست

هر کجا در هر دو عالم فتنه‌ای است

ترکتاز طرهٔ هندوی توست

پهلوانان درت بس بی‌دلند

دل ندارد هر که در پهلوی توست

نیست پنهان آنکه از من دل ربود

هست همچون آفتاب آن روی توست

عقل چون طفل ره عشق تو بود

شیرخوار از لعل پر لؤلؤی توست

تیربارانی که چشمت می‌کند

بر دلم پیوسته از ابروی توست

گفتم ابرویت اگر طاقم فکند

این گناه نرگس جادوی توست

گفتم ای عاقل برو چون تیر راست

کین کمان هرگز نه بر بازوی توست

این همه عطار دور از روی تو

درد از آن دارد که بی داروی توست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

آنکه چندین نقش ازو برخاسته است

یارب او در پرده چون آراسته است

چون ز پرده دم به دم می تافته است

هر دو عالم دم به دم می‌کاسته است

چون شود یک ره ز پرده آشکار

تو یقین دان کان قیامت خاسته است

محو گردد در قیامت زان جمال

هر که نقشی در جهان پیراسته است

ذره‌ای معشوق کی آید پدید

چون دو عالم پر زر و پر خواسته است

در قیامت سوی خود کس ننگرد

چون جمال آن چنان آراسته است

ذره‌ای گشت است ظاهر زان جمال

شور از هر دو جهان برخاسته است

ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار

راه تو نادانی و ناخواسته است

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

بیا که قبلهٔ ما گوشهٔ خرابات است

بیار باده که عاشق نه مرد طامات است

پیاله‌ای‌دو به من ده که صبح پرده درید

پیاده‌ای‌دو فرو کن که وقت شه‌مات است

در آن مقام که دلهای عاشقان خون شد

چه جای دردفروشان دیر آفات است

کسی که دیرنشین مغانست پیوسته

چه مرد دین و چه شایستهٔ عبادات است

مگو ز خرقه و تسبیح ازانکه این دل مست

میان ببسته به زنار در مناجات است

ز کفر و دین و ز نیک و بد و ز علم و عمل

برون گذر که برون زین بسی مقامات است

اگر دمی به مقامات عاشقی برسی

شود یقینت که جز عاشقی خرافات است

چه داند آنکه نداند که چیست لذت عشق

از آنکه لذت عاشق ورای لذات است

مقام عاشق و معشوق از دو کون برون است

که حلقهٔ در معشوق ما سماوات است

بنوش درد و فنا شو اگر بقا خواهی

که زادراه فنا دردی خرابات است

به کوی نفی فرو شو چنان که برنایی

که گرد دایرهٔ نفی عین اثبات است

نگه مکن به دو عالم از آنکه در ره دوست

هر آنچه هست به جز دوست عزی و لات است

مخند از پی مستی که بر زمین افتد

که آن سجود وی از جملهٔ مناجات است

اگرچه پاک‌بری مات هر گدایی شو

که شاه نطع یقین آن بود که شهمات است

بباز هر دو جهان و ممان که سود کنی

از آنکه در ره ناماندنت مباهات است

ز هر دو کون فنا شود درین ره ای عطار

که باقی ره عشاق فانی ذات است

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری

ندای غیب به جان تو می‌رسد پیوست

که پای در نه و کوتاه کن ز دنیی دست

هزار بادیه در پیش بیش داری تو

تو این چنین ز شراب غرور ماندی مست

جهان پلی است بدان سوی جه که هر ساعت

پدید آید ازین پل هزار جای شکست

به پل برون نشود با چنین پلی کارت

برو بجه ز چنین پل که نیست جای نشست

چو سیل پل‌شکن از کوه سر فرود آرد

بیوفتد پل و در زیر پل بمانی پست

تو غافلی و به هفتاد پشت شد چو کمان

تو خوش بخفته‌ای و تیر عمر رفت از شست

اگر تو زار بگریی به صد هزاران چشم

ز کار بیهدهٔ خویش جای آنت هست

فرشته‌ای تو و دیوی سرشته در تو به هم

گهی فرشته طلب، گه بمانده دیو پرست

هزار بار به نامرده طوطی جانت

چگونه زین قفس آهنین تواند جست

تو گرچه زنده‌ای امروز لیک در گوری

چون تن به گور فرو رفت جان ز گور برست

چون جان بمرد ازین زندگانی ناخوش

ز خود برید و میان خوشی به حق پیوست

میان جشن بقا کرد نوش نوشش باد

ز دست ساقی جان ساغر شراب الست

دل آن دل است که چون از نهاد خویش گسست

ز کبریای حق اندیشه می‌کند پیوست

به حکم بند قبای فلک ز هم بگشاد

دلی که از کمر معرفت میان در بست

به زیر خاک بسی خواب داری ای عطار

مخسب خیز چو عمر آمدت به نیمهٔ شصت

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:04 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها