پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری
هر که سر رشتهٔ تو یابد باز
عاشق تو کسی بود که چو شمع
نفسی میزند به سوز و گداز
کی تواند چو شمع شد جانباز
چون نه خوفت بماند و نه رجا
برهی هم ز زنار و هم ز نیاز
ره چنین است و پیش هر قدمی
صد هزاران هزار شیب و فراز
خلق کونین مانده در تک و تاز
از فنایی که چارهٔ تو فناست
تا که باقی است از تو یک سر موی
گرچه هستی تو مرد پردهشناس
نیست از پردهٔ تو این آواز
پرده بر خود مدر که در دو جهان
کس درین پرده نیست پردهنواز
نیست هر مرغ مرغ این انجیر
نیست هر باز باز این پرواز
بو که در دامت اوفتد شهباز
که به خون گشت سالهای دراز
تو طمع میکنی که بعد از مرگ
زنده چون ره نبرد در همه عمر
مرده چون ره برد به پردهٔ راز
گر به نادر کس این گهر یابد
خویش را گم کند هم از آغاز
پای در نه درین ره ای عطار
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 5:24 PM
تشکرات از این پست