پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری
روز و شب چون غافلی از روز و شب
کی کنی از سر روز و شب طرب
روی او چون پرتو افکند اینت روز
زلف او چون سایه انداخت اینت شب
گه کند این پرتو آن سایه نهان
گه کند این سایه آن پرتو طلب
صد هزاران محو در اثبات هست
صد هزار اثبات در محو ای عجب
چون تو در اثبات اول ماندهای
ماندهای از ننگ خود سردرکنب
تا نمیری و نگردی زنده باز
صد هزاران بار هستی بی ادب
هر که او جایی فرود آمد همی
چون ز پرده اوفتادی میشتاب
تا ابد هرگز مزن دم بیطلب
طالب آن باشد که جانش هر نفس
تشنهتر باشد ولیکن بی سبب
نه بود از خود نه از غیرش نسب
چون نباشد او صفت چون باشدش
خود همه اوست اینت کاری بوالعجب
گر تو را باید که این سر پی بری
خویش را از سلب او سازی سلب
بر کنار گنج ماندی خاک بیز
چون رطب آمد غرض از استخوان
استخوان تا چند خائی بی رطب
پس دو عالم پر کن از شور و شعب
مست جاویدان شو و فانی بباش
چون تو آزاد آیی از ننگ وجود
از دم آن کس که این می نوش کرد
همچو عطار این شراب صاف عشق
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 3:56 PM
تشکرات از این پست