بخش ۵۱ - در خاتمهٔ کتاب گوید
شکر لله که این خجسته کلام
بیت او گر کمست از آن غم نیست
شکر باری که معنیش کم نیست
لفظ پاکست و معنیاش طاهر
برده از خاص و عام صبر و شکیب
الله الله! چه دلپذیرست این!
لیک بر جان مرده رحم چه سود؟
ای حسود این خیال باطل چسیت؟
زین خیالت بگو که حاصل چیست؟
آن چه مقدور توست معلومست
به پر و بال مور نتوان رفت
کی بود چون نوای بلبل باغ؟
یعنی او نیز در برابر توست
در او هم به قدر گوهر توست
این مسلم، تو را به غیر چه کار
هر چه داری تو هم بیاو بیار
تا به کی میپری به بال کسان؟
ناز خوش نیست با جمال کسان
چون تو زین نامه نیستی نامی
حیف باشد که نام دیدهوران
تو ازین نظم کی رسی به نظام
نظم اگر نیست چون در مکنون
گرچه ما و تو هر دو موزونیم
نیست مانند هم سموم و نسیم
این یک از جنتست و آن ز جحیم
آن به نرمی چنان که دل خواهد
وین به گرمی چنان که جان کاهد
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 6:13 PM
تشکرات از این پست