0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

چو لاله سینهٔ من کاش پاره پاره کنند!

به داغ‌های درون یک به یک نظاره کنند

به پیش یار دلم را، چو غنچه، بشکافند

به او جراحت پنهانم آشکاره کنند

ز سیل دیده خرابم، ز سوز سینه کباب

میان آتش و آبم، ز من کناره کنند

ز اشک و چهرهٔ زردم اگر نی‌اند آگاه

شبی تفحص آن از مه و ستاره کنند

بر آستان وفا سر نهاده‌ام عمری

که در حساب سگانش مرا شماره کنند

ز تیغ طعنه به یک بار نیم‌کشته شدم

نعوذ بالله! اگر طعن من دوباره کنند

دل حزین هلالی ز درد هجران سوخت

برای درد دل او به لطف چاره کنند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

ماه من، زلفت شب قدرست و رویت روز عید

در سر ماهی شب و روز به این خوبی که دید؟

سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید

غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟

آن زنخدان را که پر کردند ز آب زندگی

بر کفم نه، کز کما نازکی خواهد چکید

چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت

غالباً جان‌آفرین جسم تو از جان آفرید

چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت

دست ازو گر باز داری همچنان خواهد تپید

چون که بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت

عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید

می‌کشم بار غم از هجران و این کوه بلاست

من ندانم کین بلا را تا به کی خواهم کشید؟

وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشک‌بوی

ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

جز بندگیم کاری از دست نمی‌آید

من بندهٔ فرمانم، تا دوست چه فرماید؟

تو عمر من و وصلت آسایش عمر من

یارب! که رقیب تو از عمر نیاساید

ای گل تو به حسن خود مغرور مشو چندین

کین خوبی ده روزه بسیار نمی‌پاید

تا چند جفاگاری، شوخی و دل‌افگاری؟

جای که وفا باشد این‌ها به چه کار آید؟

در عشق هلالی را انکار کنند اما

این کار چو پیش آید انکار نمی‌شاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟

مرا چون با تو کار افتاده است این‌ها چه کار آید؟

دلم را باغ و بستان خوش نمی‌آید، مگر وقتی

که جامی در میان آرند و سروی در کنار آید

چو سوی زلف خوبان رفت، سوی ما نیاید دل

وگر آید سیه روز و پریشان روزگار آید

نمی‌آیم برون از بیم رسوایی، که می‌ترسم

مرا در پیش مردم گریهٔ بی‌اختیار آید

س از عمری، اگر آن طفل بدخو بگذرد سویم

نمی‌گیرد قراری، تا دل من در قرار آید

فزون از داغ نومیدی بلایی نیست عاشق را

مبادا کین بلا پیش من امیدوار آید

هلالی چون تو درویشی و آن مه خسرو خوبان

تو را از عشق او فخریت و او را از تو عار آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

هر گه آن قصاب خنجر بر گلوی من نهد

می‌نهم سر بر زمین تا پا به روی من نهد

آن که هر سو کشته‌ای سر می‌نهد بر پای او

کشتهٔ آنم که روزی پا به سوی من نهد

خوی او تندست با من، گو: رقیب سنگ‌دل

تا برآرد تیغ و پیش تندخوی من نهد

دفع سودای سر زلف تو نتواند حکیم

گر دو صد زنجیر بر هر تار موی من نهد

گرد غم را گر به آب دیده بنشانم دمی

باز برخیزد قدم در جستجوی من نهد

بوی مشک آید از اوراق هلالی سال‌ها

گر دمی پیش غزال مشک‌بوی من نهد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

رند لب‌تشنه چرا جام شرابی نزند؟

چون کسی بر جگر سوخته آبی نزند

هر که خواهد که دمی جام کشد همچو حباب

خیمهٔ عشق چرا بر سر آبی نزند؟

شهر ویران کنم از اشک خود گنج مراد

تا دم از عشق تو هر خانه‌خرابی نزند

با همه مشک‌فشانی نتواند سنبل

که خم زلف تو را بیند و تابی نزند

یار بدخوست، هلالی طمع خام مکن

با حذر باش، که شمشیر عتابی نزند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

آخر از غیب دری بر رخ ما بگشاید

دیگران گر نگشایند، خدا بگشاید

دلبران کار من از جور شما مشکل شد

مگر این کار هم از لطف شما بگشاید

بر دل از هیچ طرف باد نشاطی نوزید

یا رب این غنچهٔ پژمرده کجا بگشاید؟

نگشاید دل ما تا نگشایی خم زلف

زلف خود را بگشا تا دل ما بگشاید

باشد آسایش آن سیم‌تن آسایش جان

جان بیاساید اگر بند قبا بگشاید

می‌کشم آه! که بگشا رخ گلگون لیکن

این گلی نیست که از باد صبا بگشاید

تا به دشنام هلالی بگشایی لب خود

هر سحر گریه‌کنان دست دعا بگشاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

غم بتان مخور ای دل که زار خواهی شد

اگر عزیز جهانی، تو خوار خواهی شد

اگر چو من هوس زلف یار خواهی کرد

ز عاشقان سیه روزگار خواهی شد

تو از طریقهٔ یاری همیشه فارغ و من

نشسته‌ام به امیدی که یار خواهی شد

چو در وفای توام بر دلم جفا مپسند

که پیش اهل وفا شرمسار خواهی شد

کنون به حسن تو کس نیست از هزار یکی

تو خود هنوز یکی از هزار خواهی شد

ز فکر کار جهان بار غم به سینه منه

وگر نه بر سر این کار و بار خواهی شد

هلالی، از پی آن شهسوار تند مرو

که نارسیده به گردش غبار خواهی شد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

هر دم از چشم تو دل را نظری می‌باید

صد نظر دید و هنوزش دگری می‌باید

آن قدر سرکشی و ناز که باید، داری

شیوهٔ مهر و وفا هم قدری می‌باید

هر چه در عالم خوبی‌ست از آن خوب‌تری

نتوان گفت کزان خوب‌تری می‌باید

به امید نظری در گذرت خاک شدیم

از تو بر ما نظری و گذری می‌باید

گفتی از وصل خبر یافته‌ای خوش‌دل باش

خبری هست و لیکن اثری می‌باید

به قدم طی نشود را بیابان فراق

قطع این مرحله را بال و پری می‌باید

در ره عشق، هلالی، خبر از خویش مپرس

که در این راه ز خود بی‌خبری می‌باید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

آه و صد آه! که آن مه ز سفر دیر آمد

شمع خورشید جمالش به نظر دیر آمد

گفت سوی تو به قاصد بفرستم خبری

وه! که قاصد نفرستاد و خبر دیر آمد

نوبهار چمن عیش بدل شد به خزان

زانکه آن شاخ گل تازه و تر دیر آمد

مردم از شوق هم‌آغوشی آن سرو، دریغ!

کان نهال چمن حسن به بر دیر آمد

ای فلک پرتو خورشید جهان‌تاب کجاست؟

کامشب از غصه بمردیم و سحر دیر آمد

یار تا رفت، هلالی، من از این غم مردم

که چرا عمر من خسته به سر دیر آمد؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

افروخت رنگت از می و دل‌ها کباب شد

روی تو ماه بود و کنون آفتاب شد

گفتم به دور عشق تو سازم سرای عیش

غم‌خانه‌ای که داشتم، آن هم خراب شد

این آه گرم بی‌سببی نیست دم به دم

یا سینه‌ سوخت، یا دل سوزان کباب شد

ناصح زبان گشاد که تسکین دهد مرا

نام تو برد و موجب صد اضطراب شد

خوناب دیده این همه دانی که از کجاست؟

خونی که بود در دل غم‌دیده آب شد

هر جا که هست روی تو در پیش چشم ماست

کس در میان ما نتواند حجاب شد

فارغ نشسته بود و هلالی به کوی زهد

ناگه لب تو دید و خراب شراب شد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

غمی کز درد عشقت بر دل ناشاد می‌آید

اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد می‌آید

دلم روزی که طرح عشق می‌انداخت دانستم

که گر سازم بنای صبر بی‌بنیاد می‌آید

نمی‌دانم چه بی‌رحمی‌ست آن سلطان خوبان را

که هرگه داد خواهم بر سر بیداد می‌آید

رقیبا گر تو را اندیشهٔ ما نیست معذوری

کجا بی‌درد را از دردمندان یاد می‌آید؟

طفیل بندگان، من هم قبول افتاده‌ام گویا

که از هر جانب آواز مبارک باد می‌آید

عجب خاک فرح‌ناک‌ست کوی می فروشان را!

که هر کس می‌رود غمگین، همان دم شاد می‌آید

چه نسبت با رقیبان سنگ‌دل مسکین هلالی را؟

نمی‌آید ز خسرو آن چه از فریاد می‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دلا گر عاشقی بنشین که جانانت برون آید

بر آن در منتظر می‌باش، تا جانت برون آید

اگر صد سال آب از گریه بر آتش زنند چشمم

هنوز از سینهٔ من سوز هجرانت برون آید

ز تاب آتش می، چون عرق ریزد گل رویت

زلال رحمت از چاه زنخوانت برون آید

چه بینم آفتابی را، که از جیب فلک سرزد؟

خوش آن ماهی، که هر صبح از گریبانت برون آید

سوار خاک میدان توام، آهسته جولان کن

نمی‌خواهم که گردی هم ز میدانت برون آید

هلالی خواستی که از ضعف تن افغان کنی اما

تو آن قوت کجا داری که افغانت برون آید؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

مرا چون دیگران، یاد گل و گلشن نمی‌آید

به غیر از عاشقی کار دگر نمی‌آید

هوس دارم که دوزم چاک دل از تار گیسویش

ولی چندان گره دارد که در سوزن نمی‌آید

تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟

کسی را پیش یوسف یاد پیراهن نمی‌آید

منور شد به تشریف قدومش خانهٔ چشمم

بلی، جز مردمی از دیدهٔ روشن نمی‌آید

تو بدخویی، که داری قصد جان عاشقان، ور نه

کسی را از برای عاشقی کشتن نمی‌آید

به جای خاک پایش توتیا جستم، ندانستم

که کار سرمه از خاکستر گلخن نمی‌آید

هلالی اشک می‌بارد، برو دامن‌کشان مگذر

تعلل چیست؟ چون گردی بران دامن نمی‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

نیست عرق، که در رهت از حرکات می‌چکد

هر قدمی، که می‌نهی، آب حیات می‌چکد

چند بهر سیه‌دلی بادهٔ ناب می‌کشی؟

حیف که آب زندگی در ظلمات می‌چکد

بس که لب تو چاشنی ریخته در مذاق جان

گریهٔ تلخ گر کنم آب نبات می‌چکد

اشک هلالی از مژه، گرد حریم آن حرم

همچو سرشک عارفان، در عرفات می‌چکد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها