0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

تا سلسلهٔ زلف تو زنجیر جنون شد

وابستگی این دل دیوانه فزون شد

شرمنده شد از عکس جمالت مه و خورشید

وز عارض گل‌رنگ تو دل غنچهٔ خون شد

خون شد دل من دم به دم از فرقت دلبر

زان رو ز ره دیدهٔ خون‌بار برون شد

آنجا، که صبا را گذری نیست، که گوید

حال دل این خسته به دلدار، که چون شد؟

هرجند قدت راست هلالی چو الف بود

از بار غم دوست به یک بار چو نون شد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

یارب! غم ما را که به عرض تو رساند؟

کانجا که تویی باد رسیدن نتواند

خاکم چو برد باد پریشان شوم از غم

کز من به تو ناگاه غباری برساند

مشکل غم و دردی‌ست که درد و غم ما را

بی‌غم نکند باور و بی‌درد نداند

خونین‌جگری، کز غم هجران تو گرید

از دیده به هر چشم زدن خون بچکاند

عالم همه غم دان و غم او مخور ای دل

می خور، که تو را از غم عالم برهاند

مردم لب جو سرو نشانند و دل ما

خواهد که تو رت بیند و در دیده نشاند

من بنده‌ام، از بهر چه می‌رانی ازین در،

کس بندهٔ خود را ز در خویش نراند

خواهد که شود کشته به تیغ تو هلالی

نیکو هوسی دارد، اگر زنده بماند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

هرگز آن شوخ به ما غیر نگاهی نکند

آن هم از ناز کند گاهی و گاهی نکند

می‌روم بر سر راهش به امید نظری

آه اگر بگذرد آن شوخ و نگاهی نکند

این همه ناله که من می‌کنم از درد فراق

هیچ ماتم‌زدهٔ خانه‌سیاهی نکند

حاصل عشق همین بس که اسیر غم او

دل به مالی ندهد، میل به جاهی نکند

زاهدا گر هوس باده و شاهد گنه‌ست

بنده هرگز نتواند که گناهی نکند

سوی هر کس که بدین شکل و شمایل گذری

کی تواند که تو را بیند و آهی نکند؟

چون هلالی شرفی یافتم از بندگیت

کس چرا بندگی همچو تو شاهی نکند؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دلم رفت و جان و حزین هم نماند

ز عمر اندکی ماند و این هم نماند

سرم خاک آن در شد و زود باشد

که گردش به روی زمین هم نماند

نشسته به خون مردم چشم، دانم

که در خانه مردم‌نشین هم نماند

چه هر دم به ناز افگنی چین بر ابرو؟

مناز، ای بت چین، که چین هم نماند

گر افتادهٔ خاکساری بمیرد

سهی‌قامت نازنین هم نماند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

تا کی آن شوخ نظر بر دگری اندازد؟

کاشکی جانب ما هم نظری اندازد

آه از آن خنجر مژگان که به هر چشم زدن

چاک‌ها در دل خونین‌جگری اندازد

بخت بد گر نرساند خبر وصل تو را

باری از مرگ رقیبان خبری اندازد

ای خوش آن عاشق پر ذوق که از غایت شوق

دست در گردن زرین‌کمری اندازد

سرگران‌ست هلالی، قدح باده بیار

تا شود مست و به پای تو سری اندازد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

عجب!که رسم وفا هرگز آن پری داند

پری کجا روش آدمی‌گری داند؟

دلم به عشوه ربود اول و ندانستم

که آخر این همه شوخی و دلبری داند

به عاشقان ستم دوست عین مصلحت‌ست

که شاه مصلحت کار لشکری داند

حدیث لعل خود از چشم درفشانم پرس

که قدر گوهر سیراب گوهری داند

به ناز گفت: هلالی کمینه بندهٔ ماست

زهی سعادت! اگر بنده‌پروری داند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

جهان و هر چه درو هست پایدار نماند

بیار باده که عالم به یک قرار نماند

غنیمتی شمر، ای گل، نوای عشرت بلبل

که برگ‌ریز خزان آید و بهار نماند

تو مست بادهٔ نازی، ولی مناز، که آخر

ز مستی‌یی که تو داری به جز خمار نماند

بسی نماند که خاکم زنند باد فراقت

روان بگردد و زان گرد و هم غبار نماند

به روز هجر، هلالی ز روزگار چه نالی؟

معین‌ست که این روز و روزگار نماند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

جان من، بهر تو از جان بدنی ساخته‌اند

بر وی از رشتهٔ جان پیرهنی ساخته‌اند

بر گلت سبزهٔ عنبرشکنی ساخته‌اند

از گل و سبزه عجایب چمنی ساخته‌اند

تن سیمین تو نازک، دل سنگین تو سخت

بوالعجب سنگدل و سیم‌تنی ساخته‌اند

الله! الله! چه توان گفت رخ و زلف تو را؟

گوییا از گل و سنبل چمنی ساخته‌اند

خوش بخند ای گل بستان لطافت، که تو را

بر گل از غنچهٔ خندان دهنی ساخته‌اند

من که باشم که تو گویی سخن همچو منی؟

مردم از بهر دل من سخنی ساخته‌اند

می‌کَنم کوه غم از حسرت شیرین‌دهنان

از من، این سنگ‌دلان، کوه‌کنی ساخته‌اند

بعد از این راز هلالی نتوان داشت نهان

که بهر خلوت از آن انجمنی ساخته‌اند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

خوبرویان چون به شوخی قصد مرغ دل کنند

اولش سازند صید و آخرش بسمل کنند

یا رب این سنگین‌دلان را شیوهٔ رحمی بده

تا مراد عاشق بیچاره را حاصل کنند

چون تو سروی برنخیزد، گر چه در باغ بهشت

خاک آدم را به آب زندگانی گل کنند

پیش ما بر روی جانان پرده می‌دارد رقیب

کاشکی آن پرده را بر روی او حایل کنند

فتنه است آن چشم و او را خواب مستی لایق‌ست

مردم بد مست را آن به که لایعقل کنند

گر به عمری گوید از من با رقیبان یک سخن

صد سخن گویند و از یاد منش غافل کنند

آن مه، از روی کرم، سوی هلالی مایل‌ست

آه! اگر اغیار سوی دیگرش مایل کنند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

عاشقان هرچند مشتاق جمال دلبرند

دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق‌ترند

عشق می‌نازد به حسن حسن می‌نازد به عشق

آری، آری، این دو معنی عاشق یکدیگرند

در گلستان گر به پای بلبلان خاری خلد

نو عروسان چمن، صد جامه بر تن می‌درند

جان شیرین با لبت آمیخت، گویا، در ازل

گوهر جان من و لعل تو از یک گوهرند

ای رقیب از منع ما بگذر که جانبازان عشق

از سر جان بگذرند، اما ز جانان نگذرند

مردم و رحمی ندیدم زین بتان سنگدل

من نمی‌دانم مسلمانند یا خود کافرند؟

با تن لاغر هلالی از غم خوبان منال

تن اگر بگداخت باکی نیست جان می‌پرورند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

جای آن‌ست که شاهان ز تو شرمنده شوند

سلطنت را بگذارند و تو را بنده شوند

گر به خاک قدمت سجده میسر گردد

سرفرازان جهان جمله سرافگنده شوند

بر سر خاک شهیدان اگر افتد گذرت

کشته و مرده، همه از قدمت زنده شوند

جمع خوبان همه چون کوکب و خورشید تویی

تو برون آی، که این جمله پراگنده شوند

هیچ ذوقی به ازین نیست که، از غایت شوق

چشم من گرید و لب‌های تو در خنده شود

گر تو آن طلعت فرخ بنمایی روزی

تیره‌روزان همه با طالع فرخنده شوند

اگر این‌ست، هلالی، شرف پایهٔ عشق

همه کس طالب این دولت پاینده شوند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

چو ترک من هوس مجلس شراب کند

هزار عاشق دل‌خسته را کباب کند

خراب چون نشوم از کرشمه‌های کسی

که در کرشمهٔ اول جهان خراب کند؟

شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز

به خاک من چو رسد روی در نقاب کند

چه طالع‌ست که ناگاه بر سرم روزی

اگر فرشتهٔ رحمت رسد عذاب کند؟

تپیدن دل من روز هجر دانی چیست؟

برای دیدن روی تو اضطراب کند

ز خواب چشم گشایی و فتنه انگیزی

تو آفتی، نگذاری که فتنه خواب کند

نمود وعدهٔ دیدار و دیدمش در خواب

نگویمش، که مبادا به آن حساب کند

چو سایه روی هلالی به خاک یکسان باد

اگر ز سایهٔ تو رو به آفتاب کند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

با من اول آن همه رسم وفاداری چه بود؟

بعد از آن بی‌موجبی چنیدن جفاگاری چه بود؟

مرحمت بگذاشتی، تیغ جفا برداشتی

آن محبت‌ها کجا شد؟ این ستمگاری چه بود؟

مردم چشمم ز آزارت به خون آغشته شد

نور چشم من بگو کین مردم‌آزاری چه بود؟

زان دو گیسو گر خدا قید گرفتاران نخواست

این همه ترتیب اسباب گرفتاری چه بود؟

گر نبود ای شوخ، آهنگ دلازاری تو را

بی‌جهت با عاشقان آهنگ بی‌زاری چه بود؟

سوی خود خواندی هلالی را و راندی عاقبت

عزت او را بدل کردن به این خواری چه بود؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

کاکل ز چه بگذاشته‌ای تا کمر خود؟

مگذار بلاهای چنین را به سر خود

رفتار تو را گر ملک از عرش ببیند

آید به زمین فرش کند بال و پر خود

چشم تو نهان یک نظر از لطف بینداخت

ما را ز چه انداخته‌ای از نظر خود؟

دیروز ز همه عالم خبرم بود

امروز چنانم که ندارم خبر از خود

در عشق تو از من اثری بیش نماندست

نزدیک شد آن دم که نیابم اثر خود

من کشته شوم به که جدا افتم از آن در

زارم بکش و دور میفگن ز در خود

دور از تو چه گویم به چه حال‌ست هلالی؟

درمانده به درد دل خونین‌جگر خود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

لعل جان‌بخشت که یاد از آب حیوان می‌دهد

زنده را جان می‌ستاند مرده را جان می‌دهد

دور بادا چشم بد، کامروز در میدان حسن

شهسوار من سمند ناز جولان می‌دهد

یا رب اندر ساغر دوران شراب وصل نیست

یا به دور ما همه خوناب هجران می‌دهد؟

دل مگر پابستهٔ زلف تو شد کز حال او

باد می‌آید خبرهای پریشان می‌دهد؟

نیست درد عشق خوبان را به درمان احتیاج

گر طبیب این درد بیند ترک درمان می‌دهد

موجب این گریه‌های تلخ می‌دانی که چیست؟

عشوهٔ شیرین که آن لب‌های خندان می‌دهد

ای اجل سوی هلالی بهر جان بردن میا

زان که عاشق گاه مردن جان به جانان می‌دهد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها