0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

نهادی بر دلم فراق و سوختی جان را

به داغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را؟

منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین

که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را

شدم در جستجوی کعبهٔ وصلت، ندانستم

که همچون من بود سرگشته بسیار این بیابان را

اگر چشم خضر بر لعل جان‌بخش تو افتادی

به عمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را

خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان

معاذالله از آن ساعت که بینم روی هجران را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

به نام ایزد، میان مردمان آن تندخو با ما

چه خوش باشد که ما در گوشه‌ای باشیم و او با ما

ز بدخویی به ما جنگ و به اغیار آشتی دارد

چه دارد؟ یا رب! این بیگانه‌خوی جنگجو با ما؟

کنون خود از نکورویی چه با ما می‌کند هر دم؟

چه گویم تا چه خواهد کرد زان خوی نکو با ما؟

به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل

ز کویت می‌رویم اینک، هزاران آرزو با ما

اگر پهلوی ما از طعنهٔ اغیار ننشینی

چنین جایی نشین، باری، که باشی رو به رو با ما

رقیبا، گفتگوی عشق را هم‌درد می‌باید

خدا را! چون تو بی‌دردی مکن این گفتگو با ما

هلالی، در ره عشقست از هر سو غم دیگر

عجب راهی که غم رو کرده است از چار سو با ما!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

آب حیات حسنت گل برگ تر ندارد

طعم دهان تنگت تنگ شکر ندارد

ای دیده، تیز منگر در روی نازک او

کز غایت لطافت تاب نظر ندارد

در هر گذر که باشی، نتوان گذشتن از تو

آری چو جانی و کس از جان گذر ندارد

سگ را بخون آهو رخصت مده که مسکین

از رشک چشم مستت خون در جگر ندارد

در عشق تو هلالی از ترک سر به سر شد

دیوانه است و عاشق، پروای سر ندارد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

بدین هوس که دمی سر نهم به پای قدح

هزار بار فزون خوانده‌ام دعای قدح

منم که وقف خرابات کرده‌ام سر و زر

زر از برای شراب و سر از برای قدح

بریز خون من و خون‌بها شراب بیار

بگیر جوهر جانم، بده بهای قدح

رسید موسم گشت چمن، بیا ساقی

که تازه شد هوس باده و هوای قدح

به یاد لعل تو تا کی لب قدح بوسم؟

خوش آن که بوسه بر آن لب زنم به جای قدح

هلالی از قدح می چه جای پرهیزست؟

بیا ساقی که پیر مغان می‌زند صلای قدح

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

مشتاق درد را به مداوا چه احتیاج؟

بیمار عشق را به مسیحا چه احتیاج؟

چون جلوه‌گاه سبزخطان شد مقام دل

ما را به سبزه و صحرا چه احتیاج؟

تا کی به ناز رفتن و گفتن که جان بده؟

جان می‌دهم، بیا، به تقاضا چه احتیاج؟

چون ما فرح ز سایهٔ قصر تو یافتیم

ما را به فیض عالم بالا چه احتیاج؟

واعظ ملامت تو به بانگ بلند چیست؟

آهسته باش این همه غوغا چه احتیاج؟

تا چند بهر سود و زیان دردسر کشیم؟

داریم یک سر، این همه سودا چه احتیاج؟

دور از تو هلالی خو گرفته به کنج غم

او را به گشت باغ و تماشا چه احتیاج؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

گر ز رخسار تو یک لمعه به دریا افتد

آب آتش شود و شعله به صحرا افتد

بس که از قد تو نالیم به آواز بلند

هر نفس غلغله در عالم بالا افتد

روز وصل‌ست، هم امروز فدای تو شوم

کار امروز نشاید که به فردا افتد

دارم امید که چون تیغ کشی در دم قتل

هر کجا پای تو باشد سرم آن‌جا افتد

رفتی از خانه به بازار به صد عشوه و ناز

آه ازین ناز! درین شهر چه غوغا افتد؟

آن که انداخت درین آتش سوزان ما را

دل ما بود، که آتش به دل ما افتد؟

دل مدهوش هلالی، که ز پا افتادست

کاش در جلوه‌گه آن بت رعنا افتد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

ماه شهر آشوب من هر گه به راهی بگذرد

شهر پرغوغا شود چونان که ماهی بگذرد

روزم از هجران سیه شد آفتاب من کجاست؟

تا به سویم در چنین روز سیاهی بگذرد

چون به ره می‌بینمش، بی‌خود تظلم می‌کنم

همچو مظلومی که به روی پادشاهی بگذرد

ای که در عشق بتان لاف صبوری می‌زنی

صبر کن تا زین حکایت چندگاهی بگذرد

نگذرد، گر سال‌ها باشم به راهش منتظر

ور دمی غایب شوم، آن دم چو ماهی بگذرد

با وجود آن که آتش زد مرا در جان و دل

دل نمی‌خواهد که سویش دود آهی بگذرد

ساقیا لب‌تشنه مردم کاش بر من بگذری

وه! چه باشد آب حیوان بر گیاهی بگذرد؟

در صف خوبان تو در جولان و خلقی در فغان

همچو آن شاهی که با خیل و سپاهی بگذرد

گفت می‌خواهم که از پیش هلالی بگذرم

آه! اگر ظلمی چنین بر بی‌گناهی بگذرد!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

ای که می‌پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست؟

منزل او در دل‌ست، اما ندانم دل کجاست

جان پاک‌ست آن پری‌رخسار، از سر تا قدم

ور نه شکلی این‌چنین در نقش آب و گل کجاست؟

ناصحا عقل از مقیمان سر کویش مخواه

ما همه دیوانه‌ایم، اینجا کسی عاقل کجاست؟

آرزوی ساقی و پیر مغان دارم بسی

آن جوان خوب‌رو و آن مرشد کامل کجاست؟

در شب وصل از فروغ ماه گردون فارغم

این چنین ماهی که من دارم در آن محفل کجاست؟

روزگاری شد که از فکر جهان در محنتم

یا رب! آن روزی که بودم از جهان فارغ کجاست؟

نیست لعل او برون از چشم گوهربار من

آری، آری، گوهر مقصود بر ساحل کجاست؟

چون هلالی حاصل ما درد عشق آمد، بلی

عشق‌بازان را هوای زهد بی‌حاصل کجاست؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

راه وفا پیش‌گیر، کان ز جفا خوش‌ترست

گرچه جفایت خوش‌ست لیک وفا خوش‌ترست

روی چو گل‌برگ تو از همه گل‌ها فزون

کوی چو گلزار تو از همه جا خوش‌ترست

هجر بتان ناخوش‌ست! سرزنش خلق نیز

دیدن روی رقیب از همه ناخوش‌ترست

با رخش ای نقشبند، دعوی صورت مکن

صنعت خود را مبین، صنع خدا خوش‌ترست

کاش به راهت سرم سوده شود همچو خاک

زان که چو من عاشقی بی‌سر و پا خوش‌ترست

محتسب از نقل و می منع هلالی مکن

کز ورع و زهد تو شیوهٔ ما خوش‌ترست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

شمع، دوش از نالهٔ من گریهٔ بسیار کرد

غالباً سوز دل من در دل او کار کرد

حال دل می‌داند آن شوخ و تغافل می‌کند

این سزای آن که سر عشق را اظهار کرد

نالهٔ من این همه زان ماه خوش‌رفتار نیست

هرچه با من کرد دور چرخ کج‌رفتار کرد

عاشقان زین پیش دایم عزتی می‌داشتند

محنت عشقش عزیزان جهان را خوار کرد

عشق آسان می‌نمود اول به امید وصال

ناامیدی‌های هجرانش چنین دشوار کرد

در بلای عشق کی خوانم دعای عافیت؟

کز دعاهای چنین می‌باید استغفار کرد

فی‌المثل گر خاک خواهد شد رقیب سنگدل

خواهد از خاکش فلک راه مرا دیوار کرد

گاه‌گاهی گر هلالی را بپرسی دور نیست

زان که آن بیچاره را این آرزو بیمار کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

هست آرزوی کشتن آن تندخو مرا

گر او نکشت می کشد این آرزو مرا

جان من از جدایی آن مه به لب رسید

ای وای! گر فلک نرساند به او مرا

با ذوق جستجوی تو آسوده خاطرم

آسودگی مباد ازین جستجو مرا

ننگست عاشقان جهان را ز نام من

عاشق مگوی، هرچه توانی بگو مرا

گفتی که: آبروی هلالی سرشک اوست

رسوای خلق می‌کند این آبرو مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

باغ عیش من به جای گل همه خار آورد

آری، این نخلی که من دارم همین بار آورد

کوه از سیل سرشکم در صدا آید، بلی

گریهٔ من سنگ را در نالهٔ زار آورد

عالمی در گریه است از نالهٔ جان‌سوز من

نوحه‌ای کز درد خیزد گریه بسیار آورد

گر دل آزرده را جز داغ او مرهم نهم

بر دل آن مرحم شود داغی که آزار آورد

هر که ابروی تو دید و مایل محراب شد

زود باشد کز خجالت رو به دیوار آورد

تا ز خورشید جمالت گرم شد بازار حسن

هر دم این دیوانه را سودا به بازار آورد

پای بر فرق هلالی نه که بهر مقدمت

هر زمان صد گوهر از چشم گهربار آورد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد

من باشم و او باشد و اغیار نباشد

آن‌جا اثر رحمت جاوید توان یافت

کان‌جا ز رقیبان تو آثار نباشد

هر جا که حبیب‌ست به پهلوی رقیب‌ست

در باغ جهان یک گل بی‌خار نباشد

بر من که گرفتار توام، رحم مفرمای

رحم‌ست بر آن کس که گرفتار نباشد

ما خانه‌خرابیم و نداریم پناهی

ویرانهٔ ما را در و دیوار نباشد

تقصیر و فارسم رقیب‌ست، عجب نیست

هرگز سگ دیوانه وفادار نباشد

بی‌یار به عالم نتوان بود، هلالی

عالم به چه کار آید اگر یار نباشد؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

به ناز می‌رود و سوی کس نمی‌نگرد

هزار آه کشم یک نفس نمی‌نگرد

گهی به پس روم و گه سر رهش گیرم

ولی چه فایده چون پیش و پس نمی‌نگرد

چو غمزه‌اش ره دین زد چه سود نالهٔ جان؟

که راهزن به فغان جرس نمی‌نگرد

کسی که در هوس روی ماه‌رخساری‌ست

در آفتاب ز روی هوس نمی‌نگرد

دلم به سینهٔ صد چاک مشکل آید باز

که مرغ رفته به سوی قفس نمی‌نگرد

خطاست پیش رخش سوی نو خطان دیدن

کسی به موسم گل خار و خس نمی‌نگرد

گذشت و سوی هلالی ندید و رحم نکرد

چه طالع‌ست که هرگز به کس نمی‌نگرد؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

روز عمرم چند، یارب! چون شب غم بگذرد؟

عمر من کم باد تا روز چنین کم بگذرد

دولت وصلت گذشت و محنت هجران رسید

آن گذشت، امید می‌دارم که این هم بگذرد

نگذرد، گر سال‌ها باشم به راهش منتظر

ور دمی غایب شوم، آید همان دم بگذرد

چون ز درد هجر گریان بر سر راهش روم

گریهٔ من بیند و خندان و خرم بگذرد

مرهمی نه بر دل افگار من، بهر خدا

پیش ازان روزی که کار دل ز مرهم بگذرد

هر که از روی ارادت پا نهد در راه عشق

عالمی پیش آیدش کز هر دو عالم بگذرد

تا کنون عمر هلالی در غم رویت گذشت

عمر باقی مانده، یا رب! هم درین غم بگذرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها