0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

خوشا کسی که درین عالم خراب‌آباد

اساس ظلم فگند و بنای داد نهاد

بیا بیا که از آن رفتگان به یاد آریم

که رفته‌اند و ازیشان کسی نیارد یاد

مکن اقامت و بنیاد خانمان مفگن

که دست حادثه خواهد فگندش از بنیاد

توانگری که در خیر بر فقیران بست

دری ز عالم بالا به روی او نگشاد

کسی که یافت بر احوال زیردستان دست

به ظلم اگر نستاند خدایش خیر دهاد

صنوبرا، تو چه دل بسته‌ای به هر شاخی؟

چو سرو باش که از بار دل شوی آزاد

چه خوش فتاد هلالی به بنده خانهٔ عشق

برو غلامی این خاندان مبارک باد!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دل به امید کرم دادم و دیدم ستمت

چه ستم‌ها که ندیم به امید کرمت

دارم آن سر که به خاک قدمت سر بنهم

غیر از اینم هوسی نیست، به خاک قدمت

تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست

حشمت و خیل بتان درخور خیل و حشمت

لطف تو کم ز کم و جور تو بیش از بیش‌ست

می‌کنم شکر و ندارم گله از بیش و کمت

عاشق دل‌شده را موج غم از سر بگذشت

دست او گیر که افتاده به دریای غمت

رقم از مشک زدی بر ختن ای کاتب صنع

آفرین بر تو و بر خامهٔ مشکین‌رقمت!

دفتر شرح غمت رفت هلالی همه جا

گر چه صد ره ببریدیم زبان قلمت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دوش با صد عیش بودی، هرشبت جون دوش باد

گر چو خونم با حذیفان باده خوردی نوش باد

هر که جز کام تو جوید، باد یا رب تلخ‌کام

هر که جز نام تو گوید تا ابد خاموش باد

سرکشان را از رکابت باد طوق بندگی

حلقهٔ نعل سمندت چرخ را در گوش باد

می‌گذشتی با ناز و می‌گفتند خلق

این قبای حسن دایم زیور آن دوش باد

گه‌گهی شب‌ها در آغوش خودت می‌بینم به خواب

دست من روزی به بیداری در آن آغوش باد

تا هلالی لعل می‌گون تو دید از هوش رفت

زین شراب لعل تا روز ابد مدهوش باد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

ای چشم تو شوخ‌تر ز هر شوخ

چشم از تو ندیده شوخ‌تر شوخ

از نام دو چشم خود چه پرسی؟

این فتنه‌گر است و آن دگر شوخ

بالله که نزاد مادر دهر

مانند تو نازنین پسر شوخ

مسکین دل عاشقان شکستند

این سنگ‌دلان سیم‌بر شوخ

ترک سر خویش من هلالی

کین طایفه‌اند سر به سر شوخ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

به هر که قصهٔ دل گفتم دلش خون‌ست

تو هم مپرس ز من تا نگویمت چون‌ست

منم که درد من از هیچ بی‌دلی کم نیست

تویی که ناز تو از هرچه گویم افزون‌ست

مگو که خواب اجل بست چشم مردم را

که چشم‌بندی آن نرگس پرافسون‌ست

همای وصل تو پاینده باد بر سر من

که زیر سایهٔ او طالعم همایون‌ست

کنون که با توام ای کاش دشمنان مرا

خبر دهند که لیلی به کام مجنون‌ست

طبیب، گو به علاج مریض عشق مکوش

که کار او دگر و کار او دگرگون‌ست

هلالی از دهن و قامتش حکایت کن

که این علامت ادراک طبع موزون‌ست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

در مجلس اگر او نظری با دگری داشت

دانند حریفان که در آن هم نظری داشت

هر لاله که با داغ دل از خاک بر آمد

دیدم که ز سودای تو پرخون جگری داشت

امروز سر زلف تو آشفته چرا بود؟

گویا ز پریشانی دل‌ها خبری داشت

فریاد که رفت از سرم آن سرو که عمری

من خاک رهش بودم و بر من گذری داشت

با جام و قدح عزم چمن کرد چو نرگس

هر کس که درین روز سیم و زری داشت

زین مرحله آهنگ عدم کرد هلالی

مانند غریبی که هوای سفری داشت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دلا، ذوقی ندارد دولت دنیا و شادی‌ها

خوشا! آن دردمندی‌های عشق و نامرادی‌ها

من و مجنون دو مدهوشیم سرگردان به هر وادی

ببین کاخر جنون انداخت ما را در چه وادی‌ها

دل من جا گرفت از اعتقاد پاک در کویش

بلی، آخر به جایی می‌کشد پاک‌اعتقادی‌ها

چو عمر خود ندارم اعتمادی بر وفای تو

چه عمر است این که من دارم بر او خوش اعتمادی‌ها

به خون دل سواد دیده را شستم، زهی حسرت!

که از خطت مرا محروم کرد این بی‌سوادی‌ها

چو گم کردم دل خود را چه سود از ناله و افغان

که نتوان یافت این گم‌گشته را با این منادی‌ها

هلالی، دیگران از وصل او شادند و من غمگین

خوش آن روزی که من هم داشتم از این‌گونه شادی‌ها

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

بیا بیا که دل و جان من فدای تو باد

سری که بر تن من هست خاک پای تو باد

دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره

هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد

ز خانه تا به در آیی و پا نهی به سرم

سرم فتاده به خاک در سرای تو باد

تو را به بسمل من گر رضاست، بسم‌الله

بیا بیا که قضا تابع رضای تو باد

مقصرم ز دعا در جواب دشنامت

ملایک همه افلاک در دعای تو باد

مباد آن که رمد هرگز از بلای تو دل

درین جهان و در آن نیز مبتلای تو بود

به درد خوی گرفتم، دوا نمی‌خواهم

همیشه در دل من درد بی‌دوای تو باد

چه لطف بود رقیبا که رفتی از کویش؟

بدین ثواب که کردی بهشت جای تو باد

اگر هلالی بیچاره در هوای تو مرد

برای مردن او غم مخور، بقای تو باد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

چو از داغ فراقت شعلهٔ حسرت به جان افتد

چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد

سجود آستانت چون میسر نیست می‌خواهم

که آن‌جا کشته گردم تا سرم بر آستان افتد

نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم

کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد

به راهت چند زار و ناتوان افتم، خوش آن روزی

که از چشمت نگاهی سوی این ناتوان افتد

تن زار مرا هر دم رقیب آزرده می‌سازد

چنین باشد بلی چون چشم سگ بر استخوان افتد

هلالی آن چنان در عاشقی رسوای عالم شد

که پیش از هر سخن افسانهٔ او در میان افتد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

تو را گهی که نظر بر من خراب افتد

دلم بس که تپد در من اضطراب افتد

دلم به یاد لبت هر زمان شود بی‌خود

علی‌الخصوص زمانی که در شراب افتد

تو چون شراب‌خواری با رقیب خنده‌زنان

ز خندهٔ تو نمک در دل کباب افتد

ز بهر جلوه چو خورشید من رود بر بام

به خان‌ها همه از روزن آفتاب افتد

مگو: به دوزخ هجر افگنم هلالی را

روا مدار که بیچاره در عذاب افتد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

در دل بی‌خبران جز غم عالم غم نیست

در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست

خاک عالم که سرشتند غرض عشق تو بود

هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست

از جنون من و حسن تو سخن بسیارست

قصهٔ ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست

گر طبیبان ز پی داغ تو مرهم سازند

کی گذاریم که آن داغ کم از مرهم نیست

بس که سودای تو دارم غم خود نیست مرا

گر ازین پیش غمی بود کنون آن هم نیست

من که امروز هلاک دم جان‌بخش تو ام

دم عیسی چه کنم؟ چون دم او این دم نیست

غنچهٔ خرمی از خاک هلالی مطلب

که سر روضهٔ او جای دل خرم نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد

فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد

بهتر آنست که چون گل نشوی هم‌دم خار

چند روزی که گل حسن تو بی خار افتاد

می‌رود خون دل از دیده ولی دل چه کند؟

که مرا این همه از دیدهٔ خون‌بار افتاد

تا ابد پشت به دیوار سلامت ننهد

دردمندی که در آن سایهٔ دیوار افتاد

گر به راه غمت افتاد هلالی غم نیست

در ره عشق ازین واقعه بسیار افتاد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

نا دیده می‌کنی چو فتد دیده بر منت

جانم فدای دیدن و نادیده کردنت

فردا که ریزه ریزه شود تن به زیر خاک

برخیزم و چو ذره در آیم ز روزنت

با آن که رفت روشنی چشمم از غمت

دارم هنوز دوست‌تر از چشم روشنت

گر می‌کشی نمی‌روم از صیدگاه تو

دست من‌ست و حلقهٔ فتراک توسنت

بر دامن تو بادهٔ گلگون چکیده است

یا خون ماست آن که گرفت‌ست دامنت؟

مستی و گردنی چو صراحی کشیده‌ای

خوش آن که دست خویش در آرم به گردنت

دیگر تو را چه باک هلالی ز دشمنان؟

کان ماه با تو دوست شد و مرد دشمنت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

نخل بالای تو سر تا به قدم شیرین‌ست

این چه نخل‌ست که هم نازک و هم شیرین‌ست؟

بس که چون نی‌شکری نازک و شیرین و لطیف

بند بند تو ز سر تا به قدم شیرین‌ست

گر چه در عهد تو شیرین‌سخنان بسیارند

کس به شیرین‌سخنی مثل تو کم شیرین‌ست

دم صبح‌ست، بیا، تا قدح از کف ننهیم

که می تلخ درین یک دو سه دم شیرین‌ست

تا نوشت‌ست هلالی سخن لعل لبت

چون نی قند ساپای قلم شیرین‌ست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

مرا ز عشق تو صد گونه محنت و الم‌ست

هزار محنت و با محنتی هزار غم‌ست

اگرچه با من مسکین بسی جفا کردی

زیاده ساز جفا را که این هنوز کم‌ست

تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار

بیا که یک دو سه روزی حیات مغتنم‌ست

کرم نمودی و بر جان من جفا کردی

ز جانب تو هرچه مرا می‌رسد کرم‌ست

به زیر پای تو افتاد و خاک شد عاشق

اگرچه خاک شد اما هنوز در قدم‌ست

هلالی از سر کویت وداع کرد و برفت

تو زنده باش که او را عزیمت عدم‌ست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها