0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

کار من از جملهٔ عالم همین عشقست و بس

عالمی دارم، که در عالم ندارد هیچ کس

پادشاه هل دردم بر سر میدان عشق

من میان خیل فتنه و خیل بلا از پیش و پس

دست امیدم ز دامان وصالش کوته‌ست

وه! که جایی رفته‌ام کان جا ندارم دسترس

در جهان چیزی که دارم از سواد عشق او

یک دل و چندین تمنا، یک سر و چندین هوس

آرزو دارم که پیشت جان دهم، بهر خدا

یک نفس بنشین، که باقی نیست غیر از یک نفس

این چنین برقی که از نعل سمندت می‌جهد

بر سر راه تو خواهم سوختن چون خار و خس

زار می‌نالد هلالی بی تو در کنج فراق

همچو آن بلبل که می‌نالد به زندان قفس

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

خدا را تند سوی من مبین چون بنگرم سویت

تغافل کن زمانی تا ببینم یک زمان رویت

ز خاک کوی من گفتی برو یا خاک شو این‌جا

چو آخر خاک خواهم شد من و خاک سر کویت

تنم زارست و جان محزون، جگر پر درد و دل پر خون

ترحم کن که دیگر نیست تاب تندی از خویت

به صد تیغ ستم کشتی مرا عذر تو چون خواهم؟

کرم‌ها می‌کنی، صد آفرین بر دست و بازویت

پس از عمری اگر یک لحظه پهلوی تو بنشینم

رقیب اندر میان آید که دور افتم ز پهلویت

میانت یک سر موی‌ست و جان در اشتیاق او

بیا ای جان مشتاقان فدای هر سر مویت

هلالی را نگشتی گر سجود از دیدنت مانع

سرش در سجده بودی تا قیامت پیش ابرویت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

قد تو عمر درازیت و سرو گلشن ناز

بیا و سایه فگن بر سرم چو عمر دراز

ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر

تو آمدی و نظر می‌کنم به روی تو باز

چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست

بیا که پیش تو، روشن کنم به سوز و گداز

ز آسمان و زمین فارغیم در ره عشق

درین سفر چه تفاوت کند نشیب و فراز؟

به روی زرد هلالی ز روی ناز مبین

که از جهان به تو آورده است روی نیاز

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

یار من با دگران یار شد افسوس افسوس!

رفت و هم‌صحبت اغیار شد، افسوس افسوس!

سال‌ها عهد وفا بست ولی آخر کار

عهد بشکست و جفاگار شد، افسوس افسوس!

آن که چون روز شب عیشم ازو روشن بود

رفت و روزم چو شب تار شد، افسوس افسوس!

آن که هم راحت جان بود و هم آسایش دل

قصد جان کرد و دلازار شد، افسوس افسوس!

گفتم ای دل به کمند سر زلفش نروی

عاقبت رفت و گرفتار شد، افسوس افسوس!

آن همه گوهر دانش که به چنگ آوردم

ناگه از دست به یک بار شد، افسوس افسوس!

مدتی داشت هلالی ز بتان عزت وصل

عزتی داشت، ولی خوار شد، افسوس افسوس!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

برخیز طبیبا که دل‌آزرده‌ام امروز

بگذار مرا، کز غم او مرده‌ام امروز

چون برگ خزان چهرهٔ من زرد شد از غم

کو آن گل سیراب؟ که پژمرده‌ام امروز

چون گوشهٔ دامان من از خون شده رنگین

هر گوشه که دامان خود افشرده‌ام امروز

امروز مرا چون فلک آورد به افغان

من نیز فغان را به فلک برده‌ام امروز

ای قبلهٔ مقصود، ز من روی مگردان

کز هر دو جهان رو به تو آورده‌ام امروز

بگذار، هلالی، که به صد درد نالم

کز جور فلک تیر جفا خورده‌ام امروز

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس

گوشهٔ ابرو نمودی، ماه ما این‌ست و بس

هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس

عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس

می‌روی خندان و می‌گویی مبارک باد عید!

همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس

در غمت گر جان به دشواری دهم وعذور دار

زان که دل تنگ‌ست و آسان بر نمی‌آید نفس

یار رفت ای دل چه سود از نالهٔ شبگیر تو؟

صاحب محمل فراقت دارد از بانگ جرس

ناله می‌کردم، سگ کویت به فریادم رسید

من سگ کویی کز آن‌جا آید این فریادرس

پیش رخسار تو دل در سینه دارد اضطراب

همچو آن مرغی، که باشد موسم گل در قفس

گر دل و جان هلالی ز آتش غم سوخت سوخت

بر سر کوی تو گو: هرگز مباش این خار و خس

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز

وه! چه عمرست این؟ که حال ما نمی‌دانی هنوز

یک نظر دیدیم دیدارت و زان عمری گذشت

دیدها بر هم نمی‌آید ز حیرانی هنوز

چیست چندین التفات آشکارا با رقیب؟

جانب ما یک نظر ناکرده پنهانی هنوز

در صف طاعت نشستم، روی دل سوی بتان

کافری صد بار بهتر زین مسلمانی هنوز

پیش ازین، روزی هلالی ترک خوبان کرده بود

می‌کند خود را ملامت از پشیمانی هنوز

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دی به راهم دیدن و آن‌گاه نادیدن چه بود؟

روی گردانیدن و از راه گردیدن چه بود؟

گر نه در دل داشتی کز رشک گریم زار زار

پیش من رخ در رخ اغیار خندیدن چه بود؟

خواستی کز ساغر حسرت خورم خون جگر

ور نه در بزم رقیبان جرعه نوشیدن چه بود؟

من نمی‌دانم که این خشم تو را تقریب چیست؟

خود بگو آخر که بی‌تقریب رنجیدن چه بود؟

دوش در کویت به بیماری فکندم خویش را

تا نگویندم که شب تا روز نالیدن چه بود؟

خانهٔ اغیار را پرسید و من مردم ز رشک

دوستان پرسید زو کین خانه پرسیدن چه بود؟

بی مه رویش هلالی زار گشتی عاقبت

با چنین نامهربانی مهر ورزیدن چه بود؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر

من به جای دگر افتادم و دل جای دگر

یک دو روز دگر از لطف به بالین من آی

که من امروز دگر دارم و فردای دگر

غالباً تلخی جان کندن من خواست طبیب

که به جز صبر نفرمود مداوای دگر

پا نهم پیش که نزدیک تو آیم لیکن

از نحیر نتوانم که نهم پای دگر

با من آن کرد به یک بار تماشای رخت

که مرا یاد نیاید ز تماشای دگر

اگر این‌ست پریشانی ذرات وجود

کاش! هر ذره شود خاک به صحرای دگر

پیش از این داشت هلالی سر سودای کسی

دید چون زلف تو، افتاد به سودای دگر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دل چه باشد کز برای یار ازان نتوان گذشت

یار اگر این‌ست بالله می‌توان از جان گذشت

از خیال آن قد رعنا گذشتن مشکل‌ست

راست می‌گویم، بلی، از راستی نتوان گذشت

جز به روز وصل عمر و زندگی حیف‌ست حیف

حیف از آن عمری که بر من در شب هجران گذشت

یار بگذشت، از همه خندان و از من خشمناک

عمر بر من مشکل و بر دیگران آسان گذشت

چون گذشت از دل تیر خدنگش، گو بیا تیر اجل

هر چه آید بگذرد، چون هرچه آمد آن گذشت

پیش از این گر جام عشرت داشتم حالا چه سود؟

از فلک دور دگر خواهم که آن دوران گذشت

خلق گویندم هلالی درد خود را چاره کن

کی توانم چارهٔ دردی که از درمان گذشت؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟

که بی تو روز و شب ما برابرست امروز

اگر به قصد دلم سوی تیغ دست بری

به پای خویشتن آید، چو مرغ دست‌آموز

دلم به ذوق شکرخندهٔ تو پرخون شد

کجاست غمزهٔ خونریز و ناوک دل‌دوز؟

به دفع لشکر غم صد سپه برانگیزم

ولی چه سود؟ که بختم نمی‌شود پیروز

به گریه گفتمش: ای مه، به عاشقان می‌ساز

به خنده گفت: هلالی، به داغ ما می‌سوز

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود

غافل مشو، که آه من دردمند بود

از ما شمار خیل شهیدان خود مپرس

آن خیل بی‌شمار که داند که چند بود؟

بستم به طرهٔ تو دل و رستم از غمت

آری، علاج عاشق بیچاره بند بود

یک ذره مانده بود ز من در شب فراق

آن ذره هم بر آتش هجران سپند بود

جان با سگان دوست، هلالی سپرد و رفت

این شیوه گر پسند، و گر ناپسند بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

شیرین دهنا! این همه شیرین نتوان بود

شیری که تو خوردی مگر از ریشهٔ جان بود؟

این حسن چه حسن‌ست که از پرده عیان ساخت؟

نقشی که پس پردهٔ تقدیر نهان بود

تنها نه من از واقعهٔ عشق خرابم

مجنون هم از این واقعه رسوای جهان بود

امروز نشد نام و نشان دل من گم

تا بود دل گم شده بی نام و نشان بود

دی بود گمان کز غمت امروز بمیرم

امروز یقین‌ست مرا هرچه گمان بود

هر تیر جفایی که دو ابروی تو افگند

بس کارگر آمد که به زور دو کمان بود

خود را خس و خاشاک درت گفت هلالی

تحقیق نمودیم بسی کمتر از آن بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

هر روز در کویش روم، پیدا کنم یار دگر

او را بهانه سازم و آن‌جا روم بار دگر

کارم همین عشق‌ست و من حیران کار خویشتن

ای کاش، بودی هم مرا، جز عاشقی، کار دگر

من کیستم تا خوش زیم در سایهٔ دیوار او؟

بگذار کر غم جان دهم در زیر دیوار دگر

بیرون مرو، جولان مکن، وز ناز قصد جان مکن

انگار مرد از هر طرف صد عاشق زار دگر

در عشق مژگان صنم صحرانوردی‌ها کنم

دارم به پا خاری عجب، در پای دل خار دگر

گر داشت روزی بیش ازین بازار یوسف رونقی

دارد متاع حسن تو امروز بازار دگر

غیر از هلالی ماه من، داری وفادارن بسی

اما نداری همچو او، یار وفادار دگر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

زاهد به کنج صومعه می نوش و مست باش

یعنی که دوزخی شدی، آتش‌پرست باش

ای سرو، اعتدال قدش نیست چون تو را

خواهی بلند جلوه نما، خواه پست باش

در خون نشسته‌ایم به خون ریز بر مخیز

بنشین دمی و همدم اهل نشست باش

ای دل سری ز عالم آزادگی بر آر

یعنی به قصد عشق کسی پای‌بست باش

مگشا زبان طعنه هلالی به عیب کس

ما را چه کار؟ گو دگری هرچه هست باش!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها