0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

من نمی‌خواهم که در کویش مرا بسمل کنید

حیف باشد کان چنان خاکی به خونم گل کنید

چون نخواهم زیست دور از کوی او، بهر خدا

تیغ بردارید و پیش او مرا بسمل کنید

بهر قتلم رنجه می‌دارد دست نازکش

هم به دست خود مرا قربان آن قاتل کنید

چون به عزم خاک بردارید تابوت مرا

هر قدم صد جا به گرد کوی او منزل کنید

تا رخش من بینم و جز من نبیند دیگری

پیش رویش پردهٔ چشم مرا حایل کنید

دل در آن کوی‌ست و من بیدل، خدا را بعد ازین

بگذرید از فکر دل، فکر من بیدل کنید

ای حریفان که جا در بزم آن مه کرده‌اید

تا هلالی هم درآید رخصتی حاصل کنید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

می‌نویسم سخنم از آتش دل بر کاغذ

جای آنست اگر شعله زند در کاغذ

چون قلک سوختی از آتش دل نامهٔ من

اگر از آب دو چشمم نشدی تر کاغذ

سخن لعل تو خواهیم که در زر گیریم

کاش سازند دگر از ورق زر کاغذ

خط مشکین ورق روی تو را زیبد و بس

قابل آیت رحمت نبود هر کاغذ

شرح بی‌مهری آن ماه بیابان نرسد

فی‌المثل گر شود افلاک سراسر کاغذ

مردم از غم که چرا نامه نوشتی به رقیب؟

نشدی کاش! درین شهر میسر کاغذ

تا هلالی صفت ماه جلال تو نوشت

گشت چون صفحهٔ خورشید، منور کاغذ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

مه من با رقیبان جفااندیش می‌آید

ز غوغایی که می‌ترسیدم اینک پیش می‌آید

چه چشمست این؟ که هرگه جانب من تیز می‌بینی

ز مژگان تو بر ریش دلم صد نیش می‌آید

جمالت را به میزان نظر هرچند می‌سنجم

به چشم من رخت از جمله خوبان پیش می‌آید

مرا این زخم‌ها بر سینه از دست خودست، آری

کسی را هر چه در پیش آید ز دست خویش می‌آید

فلک تاج سعادت می‌دهد ارباب حشمت را

همین سنگ ملامت بر سر درویش می‌آید

هلالی، روز وصل آمد، مکن اندیشهٔ دوری

که این اندیشه‌ها از عقل دوراندیش می‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

جامهٔ گلگون، روی آتشناک از گل پاک‌تر

جامه آتشناک و رو از جامه آتشناک‌تر

تا چو گل نازک تنش را دیدم، از جیب قبا

سینهٔ من چاک شد، چون دامن من چاک‌تر

حیف باشد آن که: دوزم دیده بر دامان تو

زان که باشد دامانش از دیدهٔ من پاک‌تر

التماس قتل خود کردم، روان، برخاستی

الله الله! برنخیزد سرو ازین چالاک‌تر

صد مسلمان از تو در فریاد و باکت هیچ نیست

این چه بی‌باکی‌ست؟ ای از کافران بی‌باک‌تر!

گفته‌ای از بهر پابوسم، هلالی، خاک شو

من خود اول خاک بودم، گشتم اکنون خاک‌تر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

اگر نه از گل نورسته بوی یار آید

هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟

بهار می‌رسد، آهنگ باغ کن، زان پیش

که رفته باشی و بار دگر بهار آید

ز باده سرخوشی خود، زمان زمان، نو کن

چنان مکن که رود مستی و خمار آید

فتاده کشتی عمرم به موج خیز فراق

امید نیست کزین ورطه بر کنار آید

هزار عاشق دل‌خسته خاک راه تو باد

ولی مباد که بر دامنت غبار آید

جدا ز لعل تو هر قطره‌ای ز آب حیات

مرا به دیده چو پیکان آبدار آید

چو بار نیست بر این آستان هلالی را

از این چه سود که روزی هزار بار آید؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

روز من شب شد و آن ماه به راهی نگذشت

این چه عمری‌ست که سالی شد و ماهی نگذشت؟

ذوق آن جلوه مرا کشت که وی از سر ناز

آمد و گاه گذشت از من و گاهی نگذشت

عمر بگذشت و همان روز سیه در پیش‌ست

در همه عمر چنین روز سیاهی نگذشت

قصهٔ شهر دل و لشکر اندوه مپرس

که از آن عرصه به این ظلم سپاهی نگذشت

نگذشت آن مه و زارست هلالی به رهش

حال درویش خراب‌ست که شاهی نگذشت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

دل به درد آمد و این درد به درمان نرسید

سر درین کار شد و کار به سامان نرسید

آن جفاپیشه که بر نالهٔ من رحم نکرد

کافری بود به فریاد مسلمان نرسید

کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد

وه! که درد دل درویش به سلطان نرسید

وه! که تا گشت سرم بر سر میدان تو خاک

بعد از آن پای تو یک روز به میدان نرسید

تو چه دانی که چه حال‌ست مرا در ره عشق؟

چون تو را گردی از این راه به دامان نرسید

عاقبت دست به دامان رقیب تو زدم

چه کنم دست من او را به گریبان نرسید

عمرها خواست هلالی که به خوبان برسد

مُرد بیچاره و یک روز بدیشان نرسید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

گر کسی عاشق رخسار تو باشد چه کند؟

طالب دولت دیدار تو باشد چه کند؟

شوخی و بی‌خبر از درد گرفتاری دل

دردمندی که گرفتار تو باشد چه کند؟

چه غم از سینهٔ ریش و دل افگار مرا؟

سینه‌ریشی که دل‌افگار تو باشد چه کند؟

قصد جان و دل یاران بود اندیشهٔ تو

بی‌دلی کر دل و جان یا تو باشد چه کند؟

ای طبیب دل بیمار، بگو، بهر خدا

کان جگر خسته، که بیمار تو باشد چه کند؟

گوش بر گفتهٔ احباب توان کرد ولی

هر که را گوش به گفتار تو باشد چه کند؟

می‌کند بی تو هلالی همه شب نالهٔ زار

ناتوانی که دلش زار تو باشد چه کند؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

با رخ زرد آمدم سوی رخت ای سرو ناز

یعنی آوردم به خاک درگهت سوی نیاز

دولت حسن و جوانی یک دو روزی بیش نیست

در نیاز ما نگر، چندین به خسن خود مناز

عمر بگذشت و شب تاریک هجر آخر نشد

یا شبم کوتاه می‌بایست، یا عمرم دراز

تاب بیماری ندارم بیش از این‌ها، ای فلک

یا نسیم روح‌پرور، یا سموم جان‌گداز

مردم چشم هلالی پاک می‌بازد نظر

رو متاب، ای نازنین، از مردمان پاک‌باز

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

حاش لله! کز رخت چشم افکنم سوی دگر

خوش نمی‌آید به جز روی تو ام روی دگر

تازه گل‌های چمن خوش‌رنگ و خوش‌بویند، لیک

گل‌رخ ما رنگ دیگر دارد و بوی دگر

زینت آن روی نیکو خال بس، خط، گو مباش

حسن او را در نمی‌باید سر موی دگر

کشتن آمد خوی آن بی‌رحم وز آنم باک نیست

باک از آن دارم که گیرد غیر ازین خوی دگر

روز محشر کز جفای نیکوان نالند خلق

باشد آن بدخوی ما را هر سو دعاگوی دگر

هر که را خاک سر کوی تو دامن‌گیر شد

کی به دامانش رسد گرد سر کوی دگر؟

دی چو با آن زلف و رخ سوی هلالی آمدی

رفت آرام و قرارش هر یکی سوی دگر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

وه که سودای تو آهر سر به شیدایی کشید

قصهٔ عشق نهان ما به رسوایی کشید

آخر، ای جان، روزی از حال دل زارم بپرس

تا بگویم آن چه در شب‌های تنهایی کشید

می‌کشند از داغ سویت خردمندان شهر

آن چه مجنون بیابان‌گرد صحرایی کشید

حال ما و فتنهٔ چشم تو می‌دانند که چیست

هر که روزی غارت ترکان یغمایی چشید

بندهٔ آن سرو آزادم که بر رخسار گل

خال رعنایی نهاد و خط زیبایی کشید

طاقت هجران ندارد نازپرورد وصال

داغ و درد عشق را نتوان به رعنایی کشید

صبر فرمودن هلالی را مفرما ای طبیب

زان که نتوان بیش از این رنج شکیبایی کشید

ای بتان سنگ دل تا چند استغنا کنید؟

ما خود از فکر شما مردیم، فکر ما کنید

جان محزون در تنم امروز و فردا بیش نیست

فکر امروز من و اندیشهٔ فردا کنید

مردم از این غصه می‌خواهم که یار آگه شود

ای رقیبان، بر سر تابوت من غوغا کنید

چند با اغیار پردازید ای سیمین‌بران

گاه گاهی هم به حال عاشقان پروا کنید

می‌کند سودای زلفش روز مسکینان سیاه

ای سیه‌روزان مسکین ترک این سودا کنید

بسکه مخمورم، گرانی می‌کند دستار من

می فروشان، از سر من این بلا را وا کنید

عاشقی‌های هلالی سر به شیدایی کشید

دوستان فکری به حال عاشق شیدا کنید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

تا ز خط عنبرین، حسن تو شد بیش‌تر

عاشق روی توام، بیش‌تر از پیش‌تر

ای به تو میل دلم هرنفسی بیشتر

خوبی تو هر زمانی بیش‌تر از پیش‌تر

پرسش اگر می‌کنی عاشق درویش را

از همه عاشق‌ترم وز همه درویش‌تر

با غم ایوب نیست رنج مرا نسبتی

صبرم ازو کم‌ترست، دردم ازو بیش‌تر

عشق تو اندیشه را سوخت، که رسوا شدم

ور نه کس از من نبود عاقبت‌اندیش‌تر

کیش بتان کافری‌ست، مذهب ایشان ستم

و آن بت بد کیش من از همه بد کیش‌تر

غمزه‌زنان آمدی. سوی هلالی به ناز

سینهٔ او ریش بود، آه که شد ریش‌تر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

غم نیست که ز داغ تو می‌سوزدم جگر

داری هزار سوخته، من هم یکی دگر

یا رب چه کم شود ز تو، ای پادشاه حسن

گر سوی من به گوشهٔ چشمی کنی نظر؟

در کوی تو سرآمد اهل وفا منم

از چشم التفات وفای مرا نگر

تا کی در آرزوی تو گردیم کو به کوی؟

تا کی به جستجوی تو گردیم در به در؟

جان می‌کنیم و یار ز ما بی‌خبر هنوز

خواهیم مردن از غم او تا شود خبر

در گوشهٔ غم است هلالی به صد نیاز

گاهی ز چشم لطف برین گوشه بر نگر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

بهر درد دل ما از تو دوایی نرسید

سعی بسیار نمودیم، به جایی نرسید

ما اسیران به تو هرگز ننمودیم وفا

که همان لحظه به ما از تو جفایی نرسید

قامتم چنگ شد و لطف تو ننواخت مرا

بی نوایی ز تو هرگز به نوایی نرسید

با چنین قامت بالا نرسیدی به کسی

کز تو بر سینهٔ او تیر بلایی نرسید

حالتی نیست در آن کس، که به جان و دل او

فتنهٔ جلوه‌گر عشوه‌ نمایی نرسید

گر هلالی به وصالت نرسد نیست عجب

هیچ گه منصب شاهی به گدایی نرسید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی

کام از آن لب مشکل و ما را غم کام‌ست و بس

کار ناکامان همین اندیشهٔ خام‌ست و بس

با همه کس زان لب جان‌بخش می‌گویی سخن

آن‌چه از لعلت نصیب ماست دشنام‌ست و بس

هر سهی سروی لباس ناز را شایسته نیست

این قبا بر قد آن سرو گل‌اندام‌ست و بس

مست عشقم روز و شب، ناخورده می، نادیده کام

خلق پندارند مستی از می و جام‌ست و بس

ننگ می‌آید هلالی خلق را از نام من

گوییا ننگ همه عالم درین نام‌ست و بس

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:40 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها