0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

خانه دل باز کبوتر گرفت

مشغله و بقر بقو درگرفت

غلغل مستان چو به گردون رسید

کرکس زرین فلک پر گرفت

بوطربون گشت مه و مشتری

زهره مطرب طرب از سر گرفت

خالق ارواح ز آب و ز گل

آینه‌ای کرد و برابر گرفت

ز آینه صد نقش شد و هر یکی

آنچ مر او راست میسر گرفت

هر که دلی داشت به پایش فتاد

هر که سر او سر منبر گرفت

خرمن ارواح نهایت نداشت

مورچه‌ای چیز محقر گرفت

گر ز تو پر گشت جهان همچو برف

نیست شوی چون تف خود درگرفت

نیست شو ای برف و همه خاک شو

بنگر کاین خاک چه زیور گرفت

خاک به تدریج بدان جا رسید

کز فر او هر دو جهان فر گرفت

بس که زبان این دم معزول شد

بس که جهان جان سخنور گرفت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:45 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست

به هر چه روی نهی بی‌وی ار نکوست بدست

چو مغز خام بود در درون پوست نکوست

چو پخته گشت از این پس بدانک پوست بدست

درون بیضه چو آن مرغ پر و بال گرفت

بدانک بیضه از این پس حجاب اوست بدست

به خلق خوب اگر با جهان بسازد کس

چو خلق حق نشناسد نه نیک خوست بدست

فراق دوست اگر اندک‌ست اندک نیست

درون چشم اگر نیم تای موست بدست

در این فراق چو عمری به جست و جو بگذشت

به وقت مرگ اگر نیز جست و جوست بدست

غزل رها کن از این پس صلاح دین را بین

از آنک خلعت نو را غزل رفوست بدست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:45 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست

چرا ز باد مکافات داد و بیدادست

به باد و بود محمد نگر که چون باقیست

ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیادست

ز باد بولهب و جنس او نمی‌بینی

که از برای فضیحت فسانه شان یادست

چنین ثبات و بقا باد را کجا باشد

در این ثبات که قاف کمتر آحادست

نبود باد دم عیسی و دعای عزیر

عنایت ازلی بد که نورست ادست

اگر چه باد سخن بگذرد سخن باقیست

اگر چه باد صبا بگذرد چمن شادست

ز بیم باد جهان همچو برگ می‌لرزد

درون باد ندانی که تیغ پولادست

کهی بود که به جز باد در جهان نشناخت

کهی کهی نکند ز آنک که نه فرهادست

تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد

که از درون دلم موج‌های فریادست

اگر تو بحر ببینی و موج بر تو زند

یقین شود که نه بادست ملک آبادست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست

لاف زنم لاف لاف چونک خریدارم اوست

طوطی گویا شدم چون شکرستانم اوست

بلبل بویا شدم چون گل و گلزارم اوست

پر به ملک برزنم چون پر و بالم از اوست

سر به فلک برزنم چون سر و دستارم اوست

جان و دلم ساکنست زانک دل و جانم اوست

قافله‌ام ایمنست قافله سالارم اوست

بر مثل گلستان رنگرزم خم اوست

بر مثل آفتاب تیغ گهردارم اوست

خانه جسمم چرا سجده گه خلق شد

زانک به روز و به شب بر در و دیوارم اوست

دست به دست جز او می‌نسپارد دلم

زانک طبیب غم این دل بیمارم اوست

بر رخ هر کس که نیست داغ غلامی او

گر پدر من بود دشمن و اغیارم اوست

ای که تو مفلس شدی سنگ به دل برزدی

صله ز من خواه زانک مخزن و انبارم اوست

شاه مرا خوانده است چون نروم پیش شاه

منکر او چون شوم چون همه اقرارم اوست

گفت خمش چند چند لاف تو و گفت تو

من چه کنم ای عزیز گفتن بسیارم اوست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

به شاه نهانی رسیدی که نوشت

می آسمانی چشیدی که نوشت

نگار ختن را حیات چمن را

میان گلستان کشیدی که نوشت

ایا جان دلبر ایا جمله شکر

چه ماهی چه شاهی چه عیدی که نوشت

ز مستان سلامت ز رندان پیامت

که قفل طرب را کلیدی که نوشت

چه رعنا رقیبی چه شیرین طبیبی

که در سر شرابی پزیدی که نوشت

دلا خوش گزیدی غم شمس تبریز

گزیده کسی را گزیدی که نوشت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

پیشتر آ روی تو جز نور نیست

کیست که از عشق تو مخمور نیست

نی غلطم در طلب جان جان

پیش میا پس به مرو دور نیست

طلعت خورشید کجا برنتافت

ماه بر کیست که مشهور نیست

پرده اندیشه جز اندیشه نیست

ترک کن اندیشه که مستور نیست

ای شکری دور ز وهم مگس

وی عسلی کز تن زنبور نیست

هر که خورد غصه و غم بعد از این

با رخ چون ماه تو معذور نیست

هر دل بی‌عشق اگر پادشاست

جز کفن اطلس و جز گور نیست

تابش اندیشه هر منکری

مقت خدا بیند اگر کور نیست

پیر و جوان کو خورد آب حیات

مرگ بر او نافذ و میسور نیست

پرده حق خواست شدن ماه و خور

عشق شناسید که او حور نیست

مفخر تبریز تویی شمس دین

گفتن اسرار تو دستور نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

اندرآ عیش بی‌تو شادان نیست

کیست کو بنده تو از جان نیست

ای تو در جان چو جان ما در تن

سخت پنهان ولیک پنهان نیست

دست بر هر کجا نهی جانست

دست بر جان نهادن آسان نیست

جان که صافی شدست در قالب

جز که آیینه دار جانان نیست

جمع شد آفتاب و مه این دم

وقت افسانه پریشان نیست

مستی افزون شدست و می‌ترسم

کاین سخن را مجال جولان نیست

دست نه بر دهان من تا من

آن نگویم چو گفت را آن نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

بازرسیدیم ز میخانه مست

بازرهیدیم ز بالا و پست

جمله مستان خوش و رقصان شدند

دست زنید ای صنمان دست دست

ماهی و دریا همه مستی کنند

چونک سر زلف تو افتاده شست

زیر و زبر گشت خرابات ما

خنب نگون گشت و قرابه شکست

پیر خرابات چو آن شور دید

بر سر بام آمد و از بام جست

جوش برآورد یکی می کز او

هست شود نیست شود نیست هست

شیشه چو بشکست و به هر سوی ریخت

چند کف پای حریفان که خست

آن که سر از پای نداند کجاست

مست فتادست به کوی الست

باده پرستان همه در عشرتند

تنتن تنتن شنو ای تن پرست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

امشب از چشم و مغز خواب گریخت

دید دل را چنین خراب گریخت

خواب دل را خراب دید و یباب

بی نمک بود از این کباب گریخت

خواب مسکین به زیر پنجه عشق

زخم‌ها خورد وز اضطراب گریخت

عشق همچون نهنگ لب بگشاد

خواب چون ماهی اندر آب گریخت

خواب چون دید خصم بی‌زنهار

مول مولی بزد شتاب گریخت

ماه ما شب برآمد و این خواب

همچو سایه ز آفتاب گریخت

خواب چون دید دولت بیدار

همچو گنجشک از عقاب گریخت

شکرلله همای بازآمد

چونک باز آمد این غراب گریخت

عشق از خواب یک سؤالی کرد

چون فروماند از جواب گریخت

خواب می‌بست شش جهت را در

چون خدا کرد فتح باب گریخت

شمس تبریز از خیالت خواب

چون خطاییست کز صواب گریخت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست

نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست

درج عطا شد پدید غره دریا رسید

صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست

صورت و تصویر کیست این شه و این میر کیست

این خرد پیر کیست این همه روپوش‌هاست

چاره روپوش‌ها هست چنین جوش‌ها

چشمه این نوش‌ها در سر و چشم شماست

در سر خود پیچ لیک هست شما را دو سر

این سر خاک از زمین وان سر پاک از سماست

ای بس سرهای پاک ریخته در پای خاک

تا تو بدانی که سر زان سر دیگر به پاست

آن سر اصلی نهان وان سر فرعی عیان

دانک پس این جهان عالم بی‌منتهاست

مشک ببند ای سقا می‌نبرد خنب ما

کوزه ادراک‌ها تنگ از این تنگناست

از سوی تبریز تافت شمس حق و گفتمش

نور تو هم متصل با همه و هم جداست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

اندر این جمع شررها ز کجاست

دود سودای هنرها ز کجاست

من سر رشته خود گم کردم

کاین مخالف شده سرها ز کجاست

گر نه دل‌های شما مختلفند

در من از جنگ اثرها ز کجاست

گر چو زنجیر به هم پیوستیم

این فروبستن درها ز کجاست

گر نه صد مرغ مخالف این جاست

جنگ و برکندن پرها ز کجاست

ساقیا باده به پیش آر که می

خود بگوید که دگرها ز کجاست

تو اگر جرعه نریزی بر خاک

خاک را از تو خبرها ز کجاست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت

گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت

گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی

گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت

دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم

کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت

گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد

گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت

گفتا گواه جرحست تردامنست چشمت

گفتم به فر عدلت عدلند و بی‌غرامت

گفتا که بود همره گفتم خیالت ای شه

گفتا که خواندت این جا گفتم که بوی جامت

گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری

گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت

گفتا کجاست خوشتر گفتم که قصر قیصر

گفتا چه دیدی آن جا گفتم که صد کرامت

گفتا چراست خالی گفتم ز بیم رهزن

گفتا که کیست رهزن گفتم که این ملامت

گفتا کجاست ایمن گفتم که زهد و تقوا

گفتا که زهد چه بود گفتم ره سلامت

گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت

گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت

خامش که گر بگویم من نکته‌های او را

از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست

همیشه سجده گهم آستان خرگه توست

به هر شبی کشدم تا به روز زنده کند

نوای آن سگ کو پاسبان درگه توست

ز پیش آب و گل من بدید روح تو را

خرد بگفت که سجده کنش که او شه توست

سجود کرد و در آن سجده ماند تا به ابد

نهاده روی بر آن خاک خوش که او ره توست

چه باشدت اگر این شوره خاک را که منم

به نعل بازنوازی که آن گذرگه توست

ایا دو دیده تبریز شمس دین به حق

تو کهربای دلی دل به عاشقی که توست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

در این سلام مرا با تو دار و گیر جداست

دمی عظیم نهان‌ست و در حجاب خداست

ز چنگ سخت عجیب‌ست آن ترنگ ترنگ

چه‌هاست نعره برآورده کان چه‌هاست چه‌هاست

شراب لعل بیاورد شاه کاین رکنی‌ست

خمش که وقت جنون و نه وقت کشف غطاست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

کیست در این شهر که او مست نیست

کیست در این دور کز این دست نیست

کیست که از دمدمه روح قدس

حامله چون مریم آبست نیست

کیست که هر ساعت پنجاه بار

بسته آن طره چون شست نیست

چیست در آن مجلس بالای چرخ

از می و شاهد که در این پست نیست

می‌نهلد می که خرد دم زند

تا بنگویند که پیوست نیست

جان بر او بسته شد و لنگ ماند

زانک از این جاش برون جست نیست

بوالعجب بوالعجبان را نگر

هیچ تو دیدی که کسی هست نیست

برپرد آن دل که پرش شه شکست

بر سر این چرخ کش اشکست نیست

نیست شو و واره از این گفت و گوی

کیست کز این ناطقه وارست نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:47 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها