0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

دل آمد و دی به گوش جان گفت

ای نام تو این که می‌نتان گفت

درنده آنک گفت پیدا

سوزنده آنک در نهان گفت

چه عذر و بهانه دارد ای جان

آن کس که ز بی‌نشان نشان گفت

گل داند و بلبل معربد

رازی که میان گلستان گفت

آن کس نه که از طریق تحصیل

آموخت ز بانگ بلبلان گفت

صیادی تیر غمزه‌ها را

آن ابروهای چون کمان گفت

صد گونه زبان زمین برآورد

در پاسخ آن چه آسمان گفت

ای عاشق آسمان قرین شو

با او که حدیث نردبان گفت

زان شاهد خانگی نشان کو

هر کس سخنی ز خاندان گفت

کو شعشعه‌های قرص خورشید

هر سایه نشین ز سایه بان گفت

با این همه گوش و هوش مستست

زان چند سخن که این زبان گفت

چون یافت زبان دو سه قراضه

مشغول شد و به ترک کان گفت

وز ننگ قراضه جان عاشق

ترک بازار و این دکان گفت

در گوشم گفت عشق بس کن

خاموش کنم چو او چنان گفت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

گر می‌نکند لبم بیانت

سر می‌گوید به گوش جانت

گر لب ز سلام تو خموش است

بس هم سخن است با نهایت

تن از تو همی‌کند کرانه

جان بگرفته است در میانت

صورت اگرت چو تیر انداخت

جانش بکشید چون کمانت

هرچ از تو نهان کند بگوید

در گوش ضمیر رازدانت

این دم اگر از میان برونی

بازآرد دل کمرکشانت

در باطن کرده خاص خاصت

در ظاهر کرده امتحانت

خامش که چو در تو این غم انداخت

بس باشد این کشش نشانت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت

وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت

آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای

وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت

آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای

وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت

آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند

وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت

آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای

وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت

جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست

طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت

جمله ناگوارشت از طلب گوارش است

ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت

جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست

ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت

عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی

تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت

خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد

از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

مر عاشق را ز ره چه بیمست

چون همره عاشق آن قدیمست

از رفتن جان چه خوف باشد

او را که خدای جان ندیمست

اندر سفرست لیک چون مه

در طلعت خوب خود مقیمست

کی منتظر نسیم باشد

آن کس که سبکتر از نسیمست

عشق و عاشق یکی‌ست ای جان

تا ظن نبری که آن دو نیمست

چون گشت درست عشق عاشق

هم منعم خویش و هم نعیمست

او در طلب چنین درستی

در پیش سهیل چون ادیمست

چون رفت در این طلب به دریا

دری‌ست اگر چه او یتیمست

ای دیده کرم ز شمس تبریز

مر حاتم را مگو کریمست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

آمد رمضان و عید با ماست

قفل آمد و آن کلید با ماست

بربست دهان و دیده بگشاد

وان نور که دیده دید با ماست

آمد رمضان به خدمت دل

وان کش که دل آفرید با ماست

در روزه اگر پدید شد رنج

گنج دل ناپدید با ماست

کردیم ز روزه جان و دل پاک

هر چند تن پلید با ماست

روزه به زبان حال گوید

کم شو که همه مرید با ماست

چون هست صلاح دین در این جمع

منصور و ابایزید با ماست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

آن را که در آخرش خری هست

او را به طواف رهبری هست

بازار جهان به کسب برپاست

زین در همه خارش وگری هست

تا خارششان همی‌کشاند

هر جای که شور یا شری هست

در یم صدفی قرار گیرد

کو را به درونه گوهری هست

اما صدفی که در ندارد

در جستن درش معبری هست

گه در یم و گاه سوی ساحل

در جستن قطره‌اش سری هست

خاموش و طمع مکن سکینه

آن راست سکون که مخبری هست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

رباب مشرب عشقست و مونس اصحاب

که ابر را عربان نام کرده‌اند رباب

چنانک ابر سقای گل و گلستانست

رباب قوت ضمیرست و ساقی الباب

در آتشی بدمی شعله‌ها برافزود

بجز غبار نخیزد چو دردمی به تراب

رباب دعوت بازست سوی شه بازآ

به طبل باز نیاید به سوی شاه غراب

گشایش گره مشکلات عشاقست

چو مشکلیش نباشد چه درخورست جواب

جواب مشکل حیوان گیاه آمد و کاه

که تخم شهوت او شد خمیرمایه خواب

خر از کجا و دم عشق عیسوی ز کجا

که این گشاد ندادش مفتح الابواب

که عشق خلعت جانست و طوق کرمنا

برای ملک وصال و برای رفع حجاب

به بانگ او همه دل‌ها به یک مهم آیند

ندای رب برهاند ز تفرقه ارباب

ز عشق کم گو با جسمیان که ایشان را

وظیفه خوف و رجا آمد و ثواب و عقاب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

طبیب درد بی‌درمان کدامست

رفیق راه بی‌پایان کدامست

اگر عقلست پس دیوانگی چیست

وگر جانست پس جانان کدامست

چراغ عالم افروز مخلد

که نی کفرست و نی ایمان کدامست

پر از درست بحر لایزالی

درونش گوهر انسان کدامست

غلامانه است اشیاء را قباها

میان بندگان سلطان کدامست

یکی جزو جهان خود بی‌مرض نیست

طبیب عشق را دکان کدامست

خرد عاجز شد اندر فکر عاجز

که سرکش کیست سرگردان کدامست

بت موزون به بتخانه بسی جست

که موزونات را میزان کدامست

چه قبله کرده‌ای این گفت و گو را

طلب کن درس خاموشان کدامست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

امروز جنون نو رسیده‌ست

زنجیر هزار دل کشیده‌ست

امروز ز کندهای ابلوج

پهلوی جوال‌ها دریده‌ست

باز آن بدوی به هجده‌ای قلب

آن یوسف حسن را خریده‌ست

جان‌ها همه شب به عز و اقبال

در نرگس و یاسمن چریده‌ست

تا لاجرم از بگاه هر جان

چالاک و لطیف و برجهیده‌ست

امروز بنفشه زار و لاله

از سنگ و کلوخ بردمیده‌ست

بشکفت درخت در زمستان

در بهمن میوه‌ها پزیده‌ست

گویی که خدای عالمی نو

در عالم کهنه آفریده‌ست

ای عارف عاشق این غزل گو

کت عشق ز عاشقان گزیده‌ست

بر چهره چون زر تو گازیست

آن سیمبرت مگر گزیده‌ست

شاید که نوازد آن دلی را

کاندر غم او بسی طپیده‌ست

خاموش و تفرج چمن کن

کامروز نیابت دو دیده‌ست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

دگربار این دلم آتش گرفتست

رها کن تا بگیرد خوش گرفتست

بسوز ای دل در این برق و مزن دم

که عقلم ابر سوداوش گرفتست

دگربار این دلم خوابی بدیدست

که خون دل همه مفرش گرفتست

چو سایه کل فنا گردم ازیرا

جهان خورشید لشکرکش گرفتست

دلم هر شب به دزدی و خیانت

ز لعل بار سلطان وش گرفتست

کجا پنهان شود دزدی دزدی

که مال خصم زیر کش گرفتست

بسی جان که همی‌پرد ز قالب

ولی پایش حریف کش گرفتست

ز ذوق زخم تیرش این دل من

به دندان گوشه ترکش گرفتست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

دو چشم آهوانش شیرگیرست

کز او بر من روان باران تیرست

کمان ابروان و تیر مژگان

گواهانند کو بر جان امیرست

چو زلف درهمش درهم از آنم

که بوی او به از مشک و عبیرست

در آن زلفین از آن می‌پیچد این جان

که دل زنجیر زلفش را اسیرست

مگو آن سرو ما را تو نظیری

که ماه ما به خوبی بی‌نظیرست

بیندازم من این سر را به پیشش

اگر چه سر به پیش او حقیرست

خیال روی شه را سجده می‌کن

خیال شه حقیقت را وزیرست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

من سر نخورم که سر گران‌ست

پاچه نخورم که استخوان‌ست

بریان نخورم که هم زیان‌ست

من نور خورم که قوت جان‌ست

من سر نخوهم که باکلاهند

من زر نخوهم که بازخواهند

من خر نخوهم که بند کاهند

من کبک خورم که صید شاهند

بالا نپرم نه لک لکم من

کس را نگزم که نی سگم من

لنگی نکنم نه بدتکم من

که عاشق روی ایبکم من

ترشی نکنم نه سرکه‌ام من

پرنم نشوم نه برکه‌ام من

سرکش نشوم نه عکه‌ام من

قانع بزیم که مکه‌ام من

دستار مرا گرو نهادی

یک کوزه مثلثم ندادی

انصاف بده عوان نژادی

ما را کم نیست هیچ شادی

سالار دهی و خواجه ده

آن باده که گفته‌ای به من ده

ور دفع دهی تو و برون جه

در کس زنان خویشتن نه

من عشق خورم که خوشگوارست

ذوق دهنست و نشو جان‌ست

خوردم ز ثرید و پاچه یک چند

از پاچه سر مرا زیانست

زین پس سر پاچه نیست ما را

ما را و کسی که اهل خوانست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

کار همه محبان همچون زرست امشب

جان همه حسودان کور و کرست امشب

دریای حسن ایزد چون موج می‌خرامد

خاک ره از قدومش چون عنبرست امشب

دایم خوشیم با وی اما به فضل یزدان

ما دیگریم امشب او دیگرست امشب

امشب مخسب ای دل می‌ران به سوی منزل

کان ناظر نهانی بر منظرست امشب

پهلو منه که یاری پهلوی تست آری

برگیر سر که این سر خوش زان سرست امشب

چون دستگیر آمد امشب بگیر دستی

رقصی که شاخ دولت سبز و ترست امشب

والله که خواب امشب بر من حرام باشد

کاین جان چو مرغ آبی در کوثرست امشب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

امسی و اصبح بالجوی اتعذب

قلبی علی نار الهوی یتقلب

ان کنت تهجرنی تهذبنی به

انت النهی و بلاک لا اتهذب

ما بال قلبک قد قسی فالی متی

ابکی و مما قد جری اتعتب

مما احب بان اقول فدیتکم

احیی بکم و قتیلکم اتلقب

و اشرتم بالصبر لی متسلیا

ما هکذی عشقوا به لا تحسبوا

ما عشت فی هذا الفراق سویعه

لو لا لقاؤک کل یوم ارقب

انی اتوب مناجیا و منادیا

فانا المسی بسیدی و المذنب

تبریز جل به شمس دین سیدی

ابکی دما مما جنیت و اشرب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

ز همراهان جدایی مصلحت نیست

سفر بی‌روشنایی مصلحت نیست

چو ملک و پادشاهی دیده باشی

پس شاهی گدایی مصلحت نیست

شما را بی‌شما می‌خواند آن یار

شما را این شمایی مصلحت نیست

چو خوان آسمان آمد به دنیا

از این پس بی‌نوایی مصلحت نیست

در این مطبخ که قربانست جان‌ها

چو دونان نان ربایی مصلحت نیست

بگو آن حرص و آز راه زن را

که مکر و بدنمایی مصلحت نیست

چو پا داری برو دستی بجنبان

تو را بی‌دست و پایی مصلحت نیست

چو پای تو نماند پر دهندت

که بی‌پر در هوایی مصلحت نیست

چو پر یابی به سوی دام حق پر

که از دامش رهایی مصلحت نیست

همای قاف قربی ای برادر

هما را جز همایی مصلحت نیست

جهان جوی و صفا بحر و تو ماهی

در این جو آشنایی مصلحت نیست

خمش باش و فنای بحر حق شو

به هنبازی خدایی مصلحت نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها