0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

مستم از باده‌های پنهانی

وز دف و چنگ و نای پنهانی

مر چنین دلربای پنهان را

واجب آمد وفای پنهانی

می‌زند سال‌ها در این مستی

روح من‌های های پنهانی

گفتم ای دل کجایی آخر تو

گفت در برج‌های پنهانی

بر چپم آفتاب و مه بر راست

آن مه خوش لقای پنهانی

مشتری درفروخت آن مه را

دادمش من بهای پنهانی

ظلمتم کی بقا کند که بر او

تابد از کبریای پنهانی

آتشم چون بمرد دودم چیست

آیتی از بلای پنهانی

ز آن بلا جان‌های ما مرهاد

تا برد تحفه‌های پنهانی

شمس تبریز شوربایی بپخت

صوفیان الصلای پنهانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

یا من یزید حسنک حقا تحیری

اهلا و مرحبا بسراج منور

یا من سألت عن صفةالروح کیف هو

االروح لاح من قمرالحسن فابصر

فی برق و جنتیه حیات مخلد

لا تعد عنه نحو حیات مزور

من سکر مقلتیه اری کل جانب

سکران عاشق بشراب مطهر

قد کان فی ضمیری منه تصورا

من صورةالجلالة افنی تصوری

اطلب لباب دینک واترک قشوره

بالله فاستمع لکلام مقشر

لما صفا حیوتک من نور بدره

ابشر فقد سعدت بشمس و مشتری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

بجه بجه ز جهان تا شه جهان باشی

شکر ستان هله تا تو شکرستان باشی

بجه بجه چو شهاب از برای کشتن دیو

چو ز اختری بجهی قلب آسمان باشی

چو عزم بحر کند نوح کشتی‌اش باشی

رود به چرخ مسیحا تو نردبان باشی

گهی چو عیسی مریم طبیب جان گردی

گهی چو موسی عمران روی شبان باشی

ز بهر پختن تو آتشیست روحانی

چو پس جهی چو زنان خام قلتبان باشی

ز آتش ار نگریزی تمام پخته شوی

چو نان پخته رئیس و عزیز خوان باشی

چو خوان برآیی و اخوان تو را قبول کنند

مثال نان مدد جان شوی و جان باشی

اگر چه معدن رنجی به صبر گنج شوی

اگر چه خانه غیبی تو غیب دان باشی

من این بگفتم و از آسمان ندا آمد

به گوش جان که چنین گر شوی چنان باشی

خمش دهان پی آنست تا شکرخایی

نه آن که سست فکندی زنخ زنان باشی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

قصر بود روح ما نی تل ویرانه‌ای

همدم ما یار ما نی دم بیگانه‌ای

بادیه‌ای هایلست راه دل و کی رسد

جز که دل پردلی رستم مردانه‌ای

نی دل خصم افکنی بل دل خویش افکنی

نی دل تن پروری عاشق جانانه‌ای

چونک فروشد تنش در تک خاک لحد

رست درخت قبول از بن چون دانه‌ای

عاشق آن نور کیست جز دل نورانیی

فتنه آن شمع چیست جز تن پروانه‌ای

مسرح روح الله است جلوه روح القدس

زانک ورا آفتاب هست عزبخانه‌ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

قد اسکرنی ربی من قهوة مد راری

واستغرقنی الساقی من نائله‌الجاری

یا قهوة اجلالی، یا دافع بلبالی

ما جئت هنا الا کی تکشف اسراری

قد کلفنی عشقی، الصبوة لا تشفی

اصعدت به عمری، ادرکت به ثاری

سقیا لک یا ساقی، من نائلک الباقی

لا تسر الی صدری، انی لک یا ساری

فزنا بمطایاکم جدنا بعطایاکم

من اسعد یلقاکم لا یلدغه ضاری

ذاالحال حوالینا و انشق به عینا

لا زال لنا زینا من حلة انواری

یا سمعی و یا شمعی یا سکری و یا شکری

یا راحی و یا روحی من غیرک اغیاری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

ترکبن طبقا عن طبق مولائی

انت کالروح و نحن لک کالاعضء

کیف یبقی فطنا، من نزل‌العشق به

کیف یروی کبد ذاب من استسقاء

کم خلقنا و نقضنا لک، لا عهد لنا

خدعة ان ضمن المفلس للایفاء

طاب ما ادبنی دهری بالضر ولم

یغن عنی ادب یصرف عنی دائی

عشقت جملة اجزاء وجودی قمرا

عاینته سحرا من افق الالاء

لا تؤاخذ فلکا حق اذا فارقه

قمر مثلک یا محترق الضواء

قلة الصبر و الا انا فی‌المدح مسی

هل یجوز شبه‌الشی بلا اشیاء

یشعر العاشق و هو عجم فی عجم

فیک وارتج لسان العرب العرباء

غلب الفرد علی‌الشفع بلی واتحدا

ان تثنی شبح فی نظر الحولاء

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

بیا بیا که شدم در غم تو سودایی

درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی

عجب عجب که برون آمدی به پرسش من

ببین ببین که چه بی‌طاقتم ز شیدایی

بده بده که چه آورده‌ای به تحفه مرا

بنه بنه بنشین تا دمی برآسایی

مرو مرو چه سبب زود زود می‌بروی

بگو بگو که چرا دیر دیر می‌آیی

نفس نفس زده‌ام ناله‌ها ز فرقت تو

زمان زمان شده‌ام بی‌رخ تو سودایی

مجو مجو پس از این زینهار راه جفا

مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی

برو برو که چه کژ می‌روی به شیوه گری

بیا بیا که چه خوش می‌خمی به رعنایی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی

نیمشب بر بام مایی، تا کرمی طلبی

گه سیه‌پوش و عصا، که منم کالویروس

گه عمامه و نیزهٔ که غریبم عربی

هرچه هستی ای امیر، سخت مستی شیرگیر

هر زبان خواهی بگو، خسروا شیرین لبی

ارتمی آغاپسو، کایکاپر ترا

نور حقی یا حقی، یا فرشته یا نبی

چون غم دل می‌خورم، رحم بر دل می‌برم

کای دل مسکین چرا در چنین تاب و تبی

دل همی‌گوید که:« تو از کجا من از کجا

من دلم تو قالبی، رو همی‌کن قالبی

پوستها را رنگها، مغزها را ذوقها

پوستها با مغزها کی کند هم مذهبی؟»

کالی میرا لییری، پوستن کالاستن

شب شما را روز شد، نیست شبها را شبی

اشکلفیس چلپی، انپا پیسوایلادو

سردهی کن لحظهٔ، زانک شیرین مشربی

من خمش کردم، مرا بی‌زبان تعلیم ده

آنچ ازو لرزد دل مشرقی و مغربی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری

چگونه رطل گران خوار را به دست آری

به جان من به خرابات آی یک لحظه

تو نیز آدمیی مردمی و جان داری

بیا و خرقه گرو کن به می فروش الست

که پیش از آب و گلست از الست خماری

فقیر و عارف و درویش وانگهی هشیار

مجاز بود چنین نام‌ها تو پنداری

سماع و شرب سقاهم نه کار درویش‌ست

زیان و سود کم و بیش کار بازاری

بیا بگو که چه باشد الست عیش ابد

ملنگ هین به تکلف که سخت رهواری

سری که درد ندارد چراش می‌بندی

چرا نهی تن بی‌رنج را به بیماری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

آدمیی، آدمیی، آدمی

بسته دمی، زانک نهٔ آن دمی

آدمیی را همه در خود بسوز

آن دمیی باش اگر محرمی

کم زد آن ماه نو و بدر شد

تا نزنی کم، نرهی از کمی

می‌برمی از بد و نیک کسان؟!

آن همه در تست، ز خود می‌رمی

حرص خزانست و قناعت بهار

نیست جهان را ز خزان خرمی

مغز بری در غم؟! نغزی ببر

بر اسد و پیل زن ار رستمی

همچو ملک جانب گردون بپر

همچو فلک خم ده، اگر می‌خمی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای

نی غلطم، در دل ما بوده‌ای

دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام

ای که تو سلطان وفا بوده‌ای

آه که من دوش چه سان بوده‌ام!

آه که تو دوش کرا بوده‌ای!

رشک برم کاش قبا بودمی

چونک در آغوش قبا بوده‌ای

زهره ندارم که بگویم ترا

« بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟! »

یار سبک روح! به وقت گریز

تیزتر از باد صبا بوده‌ای

بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد

باش که تو بنده بلا بوده‌ای

رنگ رخ خوب تو آخر گواست

در حرم لطف خدا بوده‌ای

رنگ تو داری، که زرنگ جهان

پاکی، و همرنگ بقا بوده‌ای

آینهٔ رنگ تو عکس کسیست

تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

ز بامداد دلم می‌جهد به سودایی

ز بامداد پگه می‌زند یکی رایی

چگونه آه نگویم که آتشی بفروخت

که از پگه دل من گشت آتش افزایی

فسون ناله بخوانم بر اژدهای غمش

که آتشست دم او و ناله سقایی

عجب که دوش کجا بوده است این دل من

که بر رخ دل من هست تازه صفرایی

به سوی جسم چو خاکسترم میا گستاخ

که زیر اوست یکی آتشی و دریایی

به خوی آتش او من همی‌روم ای یار

به حیله‌ها و به تزویرها و هیهایی

ز دردمیدن عشقش دلم شکست آورد

که عشق را دم تندست و دل چو سرنایی

به جست و جوی وصالش دل مراست به عشق

چه آتشین طلبی و چه آهنین پایی

حدیث آتش گویم ز شمس تبریزی

که تا ز تابش نورش رسد به هر جایی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

ز اول بامداد سرمستی

ور نه دستار کژ چرا بستی

سخت مستست چشم تو امروز

دوش گویی که صرف خوردستی

جان مایی و شمع مجلس ما

السلام علیک خوش هستی

باده خوردی و بر فلک رفتی

مست گشتی و بند بشکستی

صورت عقل جمله دلتنگیست

صورت عشق نیست جز مستی

مست گشتی و شیرگیر شدی

بر سر شیر مست بنشستی

باده کهنه پیر راه تو بود

رو که از چرخ پیر وارستی

ساقی انصاف حق به دست توست

که جز آن شراب نپرستی

عقل ما برده‌ای ولیک این بار

آن چنان بر که بازنفرستی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

صوفیانیم آمده در کوی تو

شیء لله از جمال روی تو

از عطش ابریق‌ها آورده‌ایم

کب خوبی نیست جز در جوی تو

هابده چیزی به درویشان خویش

ای همیشه لطف و رحمت خوی تو

حسن یوسف قوت جان شد سال قحط

آمدیم از قحط ما هم سوی تو

صوفیان را باز حلوا آرزو است

از لب حلوایی دلجوی تو

ولوله در خانقاه افتاد دوش

مشک پر شد خانقاه از بوی تو

دست بگشا جانب زنبیل ما

آفرین بر دست و بر بازوی تو

شمس تبریزی تویی خوان کرم

سیر شد کون و مکان از طوی تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:45 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی

جان جانی و جان صد جانی

می‌زنی نعره‌های پنهانی

هر کی کر نیست بشنود وصفت

نعل معکوس و خفیه می‌رانی

غیر احمق به فهم این نرسد

عارت آید از این لت انبانی

سد پیش و پس تو این عارست

که سرافراز و قطب خلقانی

چون گریزی از این فزون گردد

کای فلان فارغست زین فانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:45 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها