0

قطعات وحشی بافقی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

می‌رسم از راه و دارم استری کز باب جوع

قوت دندان ندارد ورنه قنطر می‌خورد

حرص کاهش هست تا حدی که گر بگذارمش

کهگل دیوار این ده را سراسر می‌خورد

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

 

ای که هر خلعتی که در بر توست

زینت دوش آسمان باشد

جسمش از جامه تو پوشیده‌ست

هر که در حیز مکان باشد

خلعت خاصه کز شرافت آن

شرفم برهمه جهان باشد

گشته شاعر، بلی شود شاعر

هر که همدوش شاعران باشد

آنچه او گفته بنده می‌خواند

زانکه خود سخت بی‌زبان باشد

گفته : ای درفشان گوهر بخش

که کفت رشک بحر و کان باشد

بر درت اطلس فلک پوشد

آنکه او خاک آستان باشد

خلعت خاصه کز شرافت آن

دعویم بر همه عیان باشد

می‌پسندی که جامه چون من

در بر مردکی چنان باشد

کش نه کفش و نه چاقشور بود

نه کمربند در میان باشد

باشد او را همین سرتاسی

نه سری هم که مو بر آن باشد

فوطه‌ای چون فتیله مشعل

آن سر کل در آن نهان باشد

مصلحت چیست من به او چه کنم

هر چه امر خدایگان باشد

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

غیاث الدین محمد منبع فیض

که ایزد در دو کونش محترم کرد

گل باغ سیادت کز رخش دهر

هزاران خنده بر باغ ارم کرد

پی آن تا قدم درره نهد پاک

کسی کو ره به اقلیم عدم کرد

بدانسان غسل گاهی ساخت کبش

ز غیرت چشم کوثر پر زنم کرد

فلک درپیش طاق عالی او

به سد اکرام پشت خویش خم کرد

ز موج لجه دریاچه‌اش باد

هزاران حلقه اندر گوش یم کرد

خوش آن پاکیزه رو کآنجا نهد رخت

شنا باید چو در بحر عدم کرد

پی تاریخ آن پاکیزه موضع

زمانه موضع پاکان رقم کرد

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

صبر در کارها چه نیک و چه بد

از علامات بخردی باشد

چون به تدیبر کار ناید راست

هر چه تقدیر ایزدی باشد

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

خواجهٔ کم کاسهٔ ما آنکه از بهر طعام

هیچگاه از مطبخ او دود بر بالا نشد

مطبخی می‌خواست رو سازد سیاه از دست او

در همه مطبخ سیاهی آنقدر پیدا نشد

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

ای خداوند که چون مرکب آهو تک تو

ناورد کره گر آهو همه مرکب زاید

مرکبی دارم و از حسرت یک مشت علف

بر علفزار فلک بیند و دندان خاید

نسبتی هست چو با اسب تو او را در اصل

گر ز پس مانده خویشش بنوازد شاید

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

یگانهٔ دو جهان زبده و خلاصه عهد

تویی که مهر و سپهرت ندیده شبه و نظیر

سوار عزم تو هرجا که رخش حکم جهاند

دوید بر اثر او جنیبت تقدیر

ز لشکر تو سواری اگر برون تازد

کند حصار فلک را به حمله‌ای تسخیر

دو عمده‌اند برابر به سد جهان لشکر

سنان و تیغ تو از به هر پاس تاج و سریر

بلند مرتبه عباس بیگ گردون قدر

چو آفتاب بود توسن تو چرخ منیر

به نفس نامیه گر بنگرد مهابت تو

بقم برآید ازین پس به رنگ برگ زریر

ثبات عهد توگر عکس بر زمان فکند

زمانه را نکند گردش فلک تغییر

سد آفتاب سیاهی ز خاطرش نبرد

کسی که بخت عدویت در آیدش به ضمیر

محیط و مرکز گوی زمین شود همه نور

اگر به مهر دهی پرتوی زرای منیر

فتد در آینه گرعکس رای انور تو

به هیچ وجه نگردد در آب رنگ پذیر

به جای قطره کشد در به رشته باران

به دست یاری بحر کف تو ابر مطیر

اگر ز خاتم حفظت نشان پذیرد موم

به مهر خویشتن آید برون ز قعر سعیر

خواص بخت جوانت به هر که سایه فکند

فلک به گردش سال و مهش نسازد پیر

لباس هستی جاوید نادر افتاده‌ست

ولی دریغ که بر قد قدرتست قصیر

عدو که در جگرش آب نیست ، هر که نمود

توجه از توبه او غافلیست بی تدبیر

فلک که بسته به زنجیر کهکشان کمرش

به تیغ سر بشکافیش تا کمر زنجیر

اگر نگردی از آزار مور آزرده

بدوزی از سر سد گام چشم مور به تیر

صلاح جویی تدبیر تو پدید آرد

میان آتش و آب اتحاد شکر و شیر

سپهر منزلتا بندهٔ درت وحشی

که نیستش ز مقیمان در گه تو گزیر

اگر چه بود به خدمت به چشم دور ولی

نداشت جان و دلش در ملازمت تقصیر

دمی نرفت که چشم و لبش به یاد درت

نکرد گریهٔ زار و نکرد نالهٔ زیر

هزار شکر که آمد به عیش خانهٔ وصل

تنی که بود به زندان سرای هجر اسیر

دلش که مرغ قفس بود وز نوا مانده

به شاخسار وصال تو برکشید صفیر

تلطفی که ندارد به جز تو پشت و پناه

عنایتی که ترا دارد از صغیر و کبیر

غرض که آمده اندر پناه دولت تو

ز حال او نظر التفات باز مگیر

همیشه تا به نه اقلیم چرخ این وضع است

که آفتاب بود پادشاه و تیر دبیر

به نام بخت تو هر دم به بارگاه قضا

کند دبیر قدر منصب دگر تحریر

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

درون خیمه سوداگران نیست

ز جنس خوردنی جز کرس در کار

به تیر خیمه دایم چشمشان باز

که هست از نان کماج آن نمودار

بود بر بار دایم دیگشان لیک

بر آن باری که باشد بر شتر بار

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

زری که می‌طلبم دوش لطف فرمودی

ز من کسی نستاند به سد هزار نیاز

به مفت نیز نیرزد و گرنه هم خود گوی

که من چرا زر مفتی چنین دهم به تو باز

به هزل دست به دستش برند و اندازند

به جان رسیدم از این دست بر دو دست انداز

زریست لایق همیان و کیسهٔ تاجر

چرا که خرج نگردد به سالهای دراز

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

مهی که از افق طبع بنده طالع شد

به منتهای کمالش نشد مقام هنوز

اگر برابر خورشید خاطر تو رسد

شود تمام که ماهیست ناتمام هنوز

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

نام جویا کنون که دیده ابر

هست چون چشم عاشقان پراشک

خانه‌ای دارم از عنایت شاه

که برد دیگ حجله بر وی رشک

آرد در خم ،برنج در انبان

گوشت بر سیخ و روغن اندر مشک

نیست دانم که در ولایت تو

هست و کم قیمت است یعنی کشک

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

 

زن جلبی رفته و در همچو من

کرده سخنهای پریشان رقم

می‌روم و می‌خرم و می‌خورم

داروی کاری که براند شکم

پس ز پی جایزه‌اش بر دهن

میریم و میریم و میریم

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

به ما خواجه تا چند خواهید گفت

که قرض شما را ادا می‌کنم

ادای دگر گر چنین می‌کنید

به رخصت که هجو شما می‌کنم

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

سرورا از حاجب و دربان عالی حضرتت

از زمین تا چند فریادم رود بر آسمان

الحذر از ابروی پرچین حاجب، الحذر

الامان از سینه پرکین دربان، الامان

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:قطعات وحشی بافقی

نوشته حضرت آصف برات من به کسی

که هیچ حاصل از او نیست غیر افغانم

به قدر وجه براتم درید کفش و نشد

که یک فلوس ز وجه برات بستانم

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها