پاسخ به:قصاید وحشی بافقی
زان چه آسیب یا از آن چه ضرر
نه که سد شکر سد هزاران شکر
رقص کردند انجم و مه و خور
گریهها رفت و خنده ها آمد
ای خوشا گریههای خندهاثر
خوش بخند ای زمانه خواهی داشت
عیش کن عیش کن که ممکن نیست
عیش و عشرت درآمد از در وبام
آن در آمد ز بام و این از در
باد زیبنده تا به صبح نشور
باشد او در جهان جهان داور
گنج احسان در او و دربان نه
ناید از عهدهٔ دو هفته بدر
جمله حالات گیتیاش در ذکر
طرفه مرغیست خصم یاوه درا
کیست او قطرهایست بی مقدار
بلکه از قطره پارهای کمتر
قطرهای را چه کار با عمان
زانکه او نیست مرغ این منظر
ماکیان تا به بام مزبله بیش
کافر است او به شرع پیغمبر
زانکه گر هست امر تو در نهی
روی شستی نه دست ز آب حیات
زنده بودی هنوز و پیش تو داشت
دست بر سینه چون کمین چاکر
اخذ میکرد از تو عز و شکوه
کسب میکرد از تو علم و هنر
و ز دو سو آن دو نامدار پسر
وقت فرصت به طیب خلق تو زد
پند گیرید کاین زمان اینست
هر چراغی که از تو افروزند
کیستی با چنین شمایل و شکل
آنچنان دختری که تا سد قرن
پیش از آن کیم اینطرف به سفر
کای شفاء القلوب دل خوش دار
که ترا نیست غیر از او شوهر
حجره را گور اگر تماشاییست
اندر او خواه لعل و خواه حجر
گوهرست این سخن نه مهره خر
گاو را پنبه دانه به که درر
صله چندان گرفتهام که اگر
خود نمیخواهم ار نه آمادهست
زانکه شاعر که اسب و نوکر یافت
خویش را برد و کرد بر قنطر
تن چون ساز و نبض همچو وتر
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 11:23 AM
تشکرات از این پست