شمارهٔ ۲۱ - صفت بانوی قوال
بیش و کم دیده است و باخته ای
غیرت رنگ و جنگ و جوشش نیست
خویشتن خفته سازد اینت سره
در هم افتاده اند چون خر و گاو
چون به مشتی دو آب گردد پاک
سرخ سر خود چرا رود به رهی
گیرد او بر نشسته ایمن بود
بر هنر لاخ و لخ چنین فرمود
این نشسته ست وان دگر خفته
منت گفتم یقین بدان ای دوست
که همه دول خانه خانه اوست
این همه هزل بود و بازی بود
جلد و شوخ و ظریف و تندارست
او به هر کار بس به اندام است
سخت شلوار بند و پاکیزه ست
ممکن آید که نیکو دوشیزه ست
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 11:09 AM
تشکرات از این پست