پاسخ به:مقطعات مسعود سعد سلمان
بر آن افراخته کوهم که گویی
مرا فرمود گردون دیده بانی
شدی بی غم ز ظل و خط مقیاس
چه انده بودی از هجر جوانی
چرا بیکار خوانم خویشتن را
مرا اینجا ز بس انده که خوردم
غم آمد سود من بر مایه عمر
که کردست این چنین بازارگانی
تو ای از هر بدی چون جان منزه
بکن نیکی به هر کس تا توانی
نهاد نیک و بد دانی که دانم
نهاد بیش و کم دانم که دانی
مرا زین حادثه بس هول نبود
که در دل بود ازین عالم گمانی
همی دیدم که کیوان روی دادست
به طالع بیش ازین باشد نشانی
چه خواهی کرد این بار از زبانی
ز محنت چون ز دزدان کاروانی
بر آن کو مفخرت جوید نهانی
منم کاندر عجم و اندر عرب کس
نبیند چون من از چیره زبانی
گر افتد مشکلی در نظم و در نثر
بدین هر دو زبان در هر دو میدان
معاذالله مرا چه افتاد زنهار
نباید کاین به طیبت بربخوانی
چنانم کرد محنت کانچه گویم
نمی دانم من از تیره روانی
چنان دارم امید از لطف یزدان
که زایل گردد از من ناتوانی
بیابم همت خویش ار به یکبار
نخواند بخت بر من لن ترانی
برون آیم ز بند و حبس روزی
چو پیش آیم مرا خوشتر نوازی
تو فرشی گستری تازه ز حرمت
چنین باشد چو دانستی که از من
تو در بالای او خیره بمانی
تو اندر دولتی افزون زبوده
به گیتی بیش ازین مانده بمانی
شود قدرت چو گردون از بلندی
برد امرت چو جیحون از روانی
برین خوانم ز یزدان استعانت
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 12:52 PM
تشکرات از این پست