بارها گفتهام سینمای مولف برای من درس است و تلاش دارم از آن بهره بگیرم اما اگر میدانستم سال 2014 سریالی آمریکایی شبیه فیلم من (خشم و هیاهو) ساخته شده کار رابدین ترتیب پیش نمیبردم، این سریال را ندیده بودم و در مقطعی پگاه آهنگرانی این موضوع را گوشزد کرد که پس از دیدن سریال متوجه شباهت هایی میان این دو اثر شدم. این فیلمم فضای جذابی دارد و دوست دارم در آینده تلاش های بیشتری در این زمینه داشته باشم. هومن سیدی
خسرو پارسا (نوید محمدزاده) خوانندهای مشهور و پرطرفدار است که درگیر روابطی پنهانی با زنی به اسم حنا (طناز طباطبایی) میشود. با بالاگرفتن این رابطه، مشکلاتی به وجود میآید که طی آن تینا (رعنا آزادیور) همسر خسرو پارسا، به قتل میرسد. خسرو و حنا، روایتهای خود را از ماجرای قتل بیان میکنند در حالی که هر دو روایت با یکدیگر تفاوت دارد و...
در دست گرفتن نبض مخاطب
هومن سیدی در چهارمین ساخته اش «خشم و هیاهو» با بهره گیری از شیوه ای جذاب تلاش کرده است با روایتهای مختلف از یک ماجرا و ایجاد حس کنجکاوی در مخاطب قضاوت رابه چالش کشد. وی بر خلاف ساخته های پیشین اش بر داستان گویی تمرکز بیشتری دارد و نبض مخاطب عام را در دست گرفته است.
بی شک تغییر رویکرد هومن سیدی از سینمای تجربی به سینمای داستان گوی کلاسیک مهم ترین ویژگی «خشم و هیاهو» و اتفاقی خوشایند است. اگر چه فیلم با ماجرایی واقعی و یک پرونده قضایی پر سر و صدا ( پرونده شهلا جاهد و زندگی ناصر محمد خانی) شباهت هایی دارد اما این بدان معنا نیست که امتیازات فیلم را ندید.
ایراد به این شباهت هازمانی توجیه پذیر است که کارگردان مدعی شود برداشتی آزاد از ماجرا داشته یامنکر شباهت ها ی اثرش با واقعیت های موجود شود یابدون هیچ گونه خلاقیت و ایده پردازی این ماجرا راصرفا مو به مو به تصویر کشد. «خشم و هیاهو» به نمایش مشکلات زندگی آدم های مشهور در جامعه پرتناقض امروز می پردازد و زندگی این افراد را زیر ذره بین نقد و قضاوت مخاطب می گذارد. از آن جا که کارگردان تعادل لازم را بین ایده های بصری و داستان برقرار کرده می توان «خشم و هیا هو» را سنجیده ترین تجربه کارگردانی هومن سیدی دانست. زیرا به شخصیت های اثرش عمق بخشیده ، به جزییات صحنه ها پرداخته و در نهایت نیزروایتش را به گونه ای مناسب به سرانجام می رساند. وی در «خشم و هیاهو» بر خلاف آثار پیشین اش در مقام کارگردانی نبض مخاطب را در دست گرفته وبا انتخاب فرمی مناسب واجرایی استاندارد به یکی از جنجالی ترین پرونده های قضایی دو دهه اخیر پرداخته که اقدامی در خور تحسین است چرا که در سینمای خنثی و باری به هر جهت این سالها، جای خالی این گونه آثار به خصوص در عرصه سینمای جنایی به شدت احساس می شود.
سکانسی ماندگار و تاثیرگذار
بی تردید با و جود برخی کاستی های فیلم ، فرم نو ،فیلم بر داری درخشان و قاب بندی های چشم نواز ، ،فضا سازی های همخوان با داستان (بهویژه خانه خسرو )، طراحی صحنه بدیع ،ریتم و ضرباهنگ در خور تحسین است .پایان فیلم نیز به ورطه سطحی نگری و کلیشه های مرسوم و نخ نمای سال های اخیر سینما نمی افتد و از شعار زدگی می گریزد.«خشم و هیاهو» به لحاظ ساختاری در مقایسه با فیلم های پیشین هومن سیدی یعنی«آفریقا»،«سیزده» و«اعترافات ذهن خطر ناک من» چند گام پیش تر است. بازی طناز طباطبایی (حنا) در قالب زنی بهظاهر مزاحم اما عاشق و بازی نوید محمدزاده به عنوان مردی که همه چیزش را باخته و به ته خط رسیده درخشان و تحسین بر انگیز است.
رنگ برخی نماها که به تدریج به سیاه و سفید می گراید تاثیر فیلم را دو چندان کرده است .
بهترین سکانس فیلم بدون شک سکانسی است که حنا صحنه قتل را برای بازپرس این گونه تعریف میکند که روی برف راه رفته، در خانه را باز و فضای خانه را طی کرده، به تختخواب رسیده و زن خسرو را به قتل میرساند. اما در قاب دوربین، نشانی از حنا نیست و به نوعی فرد ی نامرئی راه میرود.
در این سکانس، روی برف چند رد پا خالی میشود، دستگیره در پایین رفته و در باز میشود، تشک تخت فرو میرود، و برخوردی شکل میگیرد تا ضربات متعدد چاقو را تداعی کند.یک سکانس ماندگار در سینمای ایران.
« خشم و هیاهو» در ساختار و اجرا نسبت به کارهای پیشین هومن سیدی تجربه ای خوشایند و اتفاقی در خور تحسین است.
یک فداکاری توجیه ناپذیر
در بیشتر فیلم هایی که باروایت های مختلف از یک ماجرا داستان شان راپیش می برند تماشاگر با چیدمان ذهنی روایتها به کلیتی واحد دست می یا بداما در «خشم و هیاهو» بررسی روایتها نمی تواند مخاطب را به نتیجهای برساند و این را شاید بتوان مهم ترین کاستی فیلم دانست .جدید ترین فیلم هومن سیدی اگر چه بیشتر مخاطبان اش را تا پایان با خود همراه می کند ولی برخی حفرههای فیلمنامه باعث شده ساختار اثرگذار، انتظار مخاطبی که فیلم های کارگردان را دیده بر آورده نکند .
رابطه میان خسرو و حنا از همان نخست باور پذیراز کار در نیامده وفیلم دوپاره است. در نیمه نخست مخاطب با روایت های مختلف از یک حادثه مواجه است روایتی که پایه و اساس اش بر نسبی بودن قضاوت ها استوار است.
در حالی در نیمه دوم تماشاگربا یک درام جنایی و دادگاهی روبه رواست که موضع گیری آدم ها به وضوح آشکار می شود و این دو پاره به هم پیوند نمی خورند و مجزا باقی می مانند.هرچند در پایانبندی سلیقه مخاطب عام هم در نظر گرفته شده اما از نظر اجرا این پایان تناسب لازم را با ریتم تند فیلم ندارد. هومن سیدی در فیلم نامه تلاش فراوانی دارد تا تماشاگر شخصیت های داستانش را باور کند و با آن ها همراه شود اما نکته این جاست که برای دستیابی به این هدف دلایل کافی به مخاطب ارائه نمی کند.«خشم و هیاهو» در یک سوم پایانی دچار نوعی آشفتگی شده و تکلیفش رابا خود مشخص نمی کند.
در سکانس پایانی «حنا» فداکاری عجیب و غریبی در حق «خسرو» می کند اما چون بستر مناسبی برای باورپذیر ی این اقدام حنا فراهم نمی شود همه چیز به یک باره رخ میدهد و به یکباره هم به حال خود رها می شود و انگیزه «حنا» از این فدا کاری پس از انکار ماجرا از سوی «خسرو»که اکنون خواهان قصاص اوست مشخص و تبیین نمی شود. پایان باز فیلم مخاطب را با قضاوتهای خود تنها میگذارد.