0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

هنوزت به ما کینه برجاست گوئی

هنوزت سرکشتن ماست گوئی

هنوزت به این کشته نا پشیمان

سر جنگ و آهنگ غوغاست گوئی

هنوزت ز کین صورت خشم پنهان

در آیینهٔ چهره پیداست گوئی

هنوزت بدشنام من پیش خوبان

لب تلخ گفتار گویاست گوئی

هنوز استمالت دهت در عذابم

بدآموز آزار فرماست گوئی

هنوز اندران خاطر اسباب کلفت

ز دیرینه‌گیها مهیاست گوئی

کسی این قدر تاب خواری ندارد

دل محتشم سنگ خاراست گوئی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی

زمین به بوس که منت در آن زمان که تو دانی

چو شرح حال تو پرسد ز محرمان به اشارت

بگو که قاصدم از جانب فلان که تو دانی

پس از نیاز به او عرض کن چنانکه نرنجد

حکایتی ز زبانم به آن زبان که تو دانی

اگر به خنده لب کامبخش خود نگشاید

ازو به گریه و زاری طلب کن آن که تو دانی

وگر به ابروی پرچین گره زند به کرشمه

گره‌گشائی ازین کار کن چنان که تو دانی

نشان خنده چو پیدا بود از آن لب نوشین

همان به خواه که گفتیم به آن لسان که تو دانی

به جز صبا که برد محتشم چنین غزلی را

دلیر جانب آن سرو نکته‌دان که تو دانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ساقیا چون جام جمشیدی پر از می میکنی

گرنه این دم فکر برگی میکنی کی میکنی

من نه آنم کز تو پیوند محبت بگسلم

بند بندم گر به تیغ قهر چون نی میکنی

آنچه در دل بردن از لطف دمادم می‌کنند

این فسون‌سازان تو از جور پیاپی می‌کنی

سر به صحرا می‌دهی ای قبلهٔ لیلی و شان

هرکه را مجنون صفت آواره از حی میکنی

ساقیا طی کن بساط غم در آن بحر نشاط

کز نم فیضش گذار از حاتم طی میکنی

محمل لیلی به سرعت می‌بری ای ساربان

گر بدانی حال مجنون ناقه را پی میکنی

محتشم از ضعف چون گیتی چنانی این زمان

جای آن دارد اگر جا در دل و پی میکنی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او

تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او

میشود صد نکته‌ام خاطر نشان تا میشود

نیم جنبشها تمام از گوشهٔ ابروی او

زان شکارافکن همینم بس که مخصوص منست

لذت زخم نهانی خوردن از آهوی او

چاک دلها محض حرفی بود تا روزی که کرد

سر ز جیب ناز بیرون نرگس جادوی او

زخم تیر عشق بر ما بود تهمت تا فکند

گردش دوران کمان حسن بر بازوی او

بی‌محابا غوطه در دریای آتش خوردن است

بی‌حذر برقع کشیدن ز آفتاب روی او

دل ز پهلویش برون خواهد فتاد از اضطراب

تن که از ترتیب بزم افتاده در پهلوی او

نکهتش در جنبش آرد خفتگان خاک را

چون فشاند با دگرد از موی عنبر بوی او

گرد آن منظر بگردان یک رهم ای سیل اشک

کشته چون بیرون بری یکباره‌ام از کوی او

در جنونم آن چه می‌بایست واقع شد کنون

بخت می‌باید که زنجیر آرد از گیسوی او

محتشم کز دشت و وادی رو به شهر آورد کیست

شیر دل دیوانه‌ای زنجیر خواه از موی او

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

این است که خوار و زارم از وی

درهم شده کار و بارم از وی

این است که در جهان به صدرنگ

گردیده خزان بهارم از وی

اینست آن که امروز

افسانهٔ روزگارم از وی

تا پای حیات من نلغزد

من دست هوس ندارم از وی

روزی که به دلبری میان بست

شد دجلهٔ خون کنارم از وی

ای ناصح عاقل آن کمر بین

اینست که من نزارم از وی

در زیر قباش آن بدن بین

اینست که زیر بارم از وی

آن بند قبا که بسته پیکر

اینست که بسته کارم از وی

آن خال ببین بر آن زنخدان

اینست که داغدارم از وی

آن زلف ببین بر آن بناگوش

اینست که بیقرارم از وی

آن درج عقیق بین می‌آلود

اینست که در خمارم از وی

آن نرگس مست بین بلابار

اینست که اشگبارم از وی

آن ابرو بین به قابلی طاق

اینست که سوگوارم از وی

آن کاکل شانه کرده را باش

اینست که دل فکارم از وی

حاصل چه عزیز محتشم اوست

من ممنونم که خوارم از وی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

من و ملکی و خریداری مژگان سیهی

که فروشند در آن ملک به صدجان گنهی

شهسواری که به جولانگه حسنت امروز

انقلاب از نگهی میفکند در سپهی

حسن از بوالعجبی هربت نازک دل را

داده است از دل پر زلزله آرام گهی

گشته مقبول کس طاعت این خاک نشین

که به کاهی نخرد سجده زرین کلهی

کلبهٔ دل ز گدائی بستانند این قوم

نستانند بلی کشوری از پادشهی

هست عفوی که به امید وی از دیدهٔ عذر

نقطهٔ قطره اشگی که نشوید گنهی

حسن و عشقند دو ساحر که به یک چشم زدن

می‌گشایند میان دو دل از دیده رهی

مدت وصل حیاتیست ولی حیف که نیست

راست برقامت او خلعت سالی و مهی

محتشم اول عشق است چنین گرم مجوش

صبر پیش‌آور و پیدا کن ازین بیش تهی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

مرا حرص نگه هردم به رغبت می‌برد جائی

که هست آفت گمار از غمزه بر من چشم شهلائی

زیاد حور و فکر خلد اگر غافل زیم شاید

که می‌بینم عجب روئی و می‌باشم عجب جائی

یکی از عاشقان چشم مردم پرورش می‌شد

اگر می‌بود نرگس را چو مردم چشم بینائی

چو ممکن نیست بودن بی‌بلا بسیار ممنونم

که افکندست عشقم در بلای سرو بالائی

ندانم چون کنم در صحبت او حفظ دین خود

که چشمش می‌کند تاراج ایمانم به ایمائی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی

بی قید شهریاری بی‌سکه پادشاهی

قیمت بزرگ دری اختر بلند خردی

خورشید شعلهٔ شمسی آفاق سوزماهی

سلطان نوظهوری رعنای پرغروری

اقلیم دل ستانی منشور حسن خواهی

مژگان دراز طفلی بازی کنی به خونها

مردم کش التفاتی شمشیر زن نگاهی

بی‌اعتدال حسنی کز یک کرشمه سازد

صد کوه صبر و تمکین بی وزن تر ز کاهی

بی‌اعتماد مهری کز چشم لطف راند

دیرینه دوستان را بی‌تهمت گناهی

ابرو هلال بدری کز عاشق سیه روز

پوشد رخ دل افروز ماهی به جرم آهی

حسنش به زلف نوخیز عالم گرفت یک سر

خوش زود شد جهانگیر زین سان تنک سپاهی

باشد وظیفهٔ من از چشم نیم بازش

نازی به صد تکلف آن نیز گاهگاهی

از نظم محتشم گشت زینت پذیر حسنش

همچون گلی که یابد آرایش از گیاهی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

صورت به این لطافت سیرت به این نکوئی

در جسم پاک حور است روح فرشته گوئی

بستست خطش از نو دیباچه‌ای که گویا

هست آیت نخستین از مصحف نکوئی

گر کار خوبی از پیش رفتی به محض صورت

می‌کرد نقش دیوار دعوی خوب روئی

شغل طبیعت اوست در عین خشم و اعراض

زان نرگس سخن گو دزدیده عذر گوئی

در کامیابی توست سعی از تو بیش ما را

در قتل ماچه لازم چندین بهانه جوئی

در جستجوی ما نیست هیچت تعلل اما

گاهی که جمع گردید اسباب تندخوئی

بوی بهشت دارد این باغ اگرچه حالا

در وی مشام جان راست وقت بنفشه بوئی

در پاکدامنی‌ها دخلی ندارد اما

مانند خرقه پوشان دامان خرقه شوئی

هان محتشم درین راه سر نه که سالکان را

مشکل بود به این پا راه نیاز پوئی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

در سیر چمن دیدم سرو چمن آرائی

زیبا تن و اندامی رعنا قد و بالائی

در پرده عذار او در بسته گلستانی

در رمز دهان او سر بسته معمائی

ای عقل وداعم کن خوش خوش که درین ایام

دل می‌بردم هر روز جائی به تماشائی

با آن که جهانگیرست شمشیر زبان من

از سحر خیالاتم در عرض تمنائی

در گوش دلم تکرار بس راز همی‌گوید

آن غمزه که می‌گوید صد نکته به ایمائی

هان ای سر سودائی راز هوس گرمست

پا در ره سودانه اما نخوری پائی

از منع ببندی لب درلانه که خوبان را

باشد به زمان ما هر منع تقاضائی

ای مرغ همایون فال زین بال فشانیها

دل رفت ز جا گویا داری خبر از جائی

از دغدغهٔ ایمن شو کز پاکی عشق تو

سجاده بر آب انداخت دامن به می آلائی

ای عقل سپرداری بگذار که رد دلها

گر دیده خدنگ افکن بازوی توانائی

بر محتشم افکن ره تا گردی ازین آگه

کاندر نفسی داری طوطی شکر خائی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

نیست پیوند گسل مرغ دل شیدائی

زان بت نوش دهن چون مگس از حلوائی

زانگبین است مگر فرش حریم در او

که چنین مانده در او پای دل هرجائی

شکرستان جمال تو چنان می‌خواهم

که در آنجا مگسی را نبود گنجائی

ساکنم کن به ره خویش که پر مشکل نیست

مور را درگذر شهد سکون فرسائی

بر سر خوان تو بر زهر بنان سائی به

که به شهد دگران دست و دهان آلائی

بازماند دهن طفل لبن خواره ز شوق

هرگه آیند لبان تو به شکر خائی

محتشم در صفت آری به شکر ریزی تو

طوطی نیست درین نه قفس مینائی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

اقبال ظفر پیوند در کار جهانبانی

اقبال ولیخا نیست اقبال ولیخانی

جز وی به که داد ایزد در سلک سرافرازان

اقبال شهنشاهی در مرتبهٔ خانی

مخلوق به این نصرت ممکن نبود گویا

موجود به شکل او شد نصرت ربانی

آن ضبط و پی افشردن در ضبط اساس ملک

بعد دو جهانی داشت از طاقت انسانی

سلطانی و خانی را شرمست ز شان وی

آن منصب دیگر را حق داردش ارزانی

در ملک سخا جاهیست کانجا به رضای او

یک مورچه می‌بخشد صد ملک سلیمانی

از دور فلک دورش دور است که بی‌جنبش

دست دگرست اینجا در دایره گردانی

در مدح ولیخان باد برپا علم کلکش

تا محتشم افرازد رایات سخن رانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:16 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

آن که هرگز نزد از شرم در معشوقی

امشب افکند به سویم نظر معشوقی

امشب از چشم سیه چاشنی غمزه فشاند

که نظر کرد به سویم ز سر معشوقی

امشب از پای فتادم که پیاپی می‌کرد

در دل من گذر از رهگذر معشوقی

امشب از من حرکت رفت که بیش از همه شب

یافتم در حرکاتش اثر معشوقی

از کمر بستنش امروز یقین شد که حریف

بهر من بسته به دقت کمر معشوقی

نوبر باغ جمالست که پیدا شده است

از نهال قد آن گل ثمر معشوقی

...

زنده مانم چو در آمدز در معشوقی

محتشم مژده که پیک نظر آزادیست

به دل از مصر جمالش خبر معشوقی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

مدعی در مجلسم جا می‌دهد پهلوی تو

تا شود آگاه اگر ناگاه بینم روی تو

از خطایی گه گهم بنواز در پهلوی خویش

تا به تقریب سخن چشم افکنم بر روی تو

نیست رویت در مقابل لیک می‌گوید به من

صد سخن هر جنبشی از گوشهٔ ابروی تو

غیر نگذارد که گردم با سگانت آشنا

تا شوم رسوا اگر گردم به گرد کوی تو

باد را نگذارد از تدبیر در کویت رقیب

تا نیارد سوی من روز جدائی بوی تو

راز چون گوئی به کس رشگم کند کز شرح آن

بی‌زبان با من بگوید نرگس جادوی تو

بر سخن دارند گوش اصحاب و دارد محتشم

چشم در وقت سخن بر چشم مضمون گوی تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:17 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

اگر مقدار عشق پاک را دلدار دانستی

مرا بسیار جستی قدر من بسیار دانستی

نبودی کوه کن در عشق اگر بی‌غیرتی چون من

رقابت با هوسناکی چو خسرو عار دانستی

به قدر درک و دانش مرد را مقدرا می‌دانند

چه خوش بودی اگر یار من این مقدار دانستی

تفاوت‌ها شدی در غیرت و بی‌غیرتی پیدا

اگر آن بی‌تفاوت یار از اغیار دانستی

سیه‌چشمی که درخوابست از کید بداندیشان

چه بودی قدر پاس دیدهٔ بیدار دانستی

بت پر کار من کائین دل‌داری نمی‌داند

نجستی یک دل از دستش اگر این کار دانستی

نگشتی شعلهٔ بازار رنجش یک نفس ساکن

اگر ازار او را محتشم آزار دانستی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها