0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

از باده عیشم بود مستانه به کف جامی

زد ساغر من بر سنگ دیوانه می‌آشامی

ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن

شاید که جهان گیرد یک مرتبه آرامی

با این همه زهدای بت در عشق تو نزدیکست

کز مستی و بدنامی بر خویش نهم نامی

گر کار تو در پرهیز پر پیش نمی‌آید

در وادی رسوائی من پیش نهم گامی

ای بسته زبان از خشم خود گو که نمی‌باید

با این همه تلخی‌ها شیریی دشنامی

آن کرد گرفتارم کز زلف بتان افکند

در راه بنی آدم گیرنده ترین دامی

با این همه چالاکی ای پیک صبا تا چند

جانی به لب آوردن ز آوردن پیغامی

هنگامه به آن کو برای دیو جنون شاید

کان شوخ تماشا دوست سر برکند از بامی

فردا چه شود یارب کان شوخ به بزم آمد

دیروز به ایمائی امروز به ابرامی

ای سرو چمن مفروش پر ناز که می‌باید

رعنائی بالا را زیبائی اندامی

در بزم تو این بد نام جان داد و نداد ایام

از دست تواش جامی وز لعل تواش کامی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چنان مکن که مرا هم نفس به آه کنی

جهان بیک نفس از آه من سیاه کنی

ز بزم میروی افتان و سر گران حالا

به راه تا سر دوش که تکیه‌گاه کنی

به رخصت تو مفید نمی‌شود چشمت

که عالمی بستان و یک نگاه کنی

نگاه دم به دمت بس خوش است و خوش‌تر از آن

عزیز کرده نگاهی که گاه‌گاه کنی

شکسته طرف کله می‌رسی و می‌رسدت

که ناز بر همه خوبان کج کلاه کنی

ملوک حسن سپاه تواند اما تو

نه آن شهی که تفاخر به این سپاه کنی

چرا من این همه بر درگه تو داد کنم

اگر تو گوش به فریاد دادخواه کنی

تو گرم ناشده برقی و برق خرمن سوز

شوی چو گرم چه با جان این گیاه کنی

به پیش بخشش او محتشم چه بنماید

اگر تو تا دم صبح جزا گناه کنی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای مرا دلبر و دل آرا تو

دل من کس ندارد الا تو

روز و شب از خدا همی طلبم

که به روز آورم شبی با تو

هدف تیر بی‌محابا من

مرهم زخم بی‌مدارا تو

مردم مردمند جمله بتان

چشم من نور چشم آنها تو

از همه دلبران شکیبم اگر

بگذاری مرا شکیبا تو

دادم ای صبر گونهٔ دل را

به جگر گوشه‌ای برون آ تو

زاهدا کافرم اگر بی‌عشق

بهره داری ز دین و دنیا تو

چند گوئی که عاشقی گنه است

این گنه بنده می‌کنم یا تو

محتشم بینی ار غزال مرا

سر چو مجنون نهی به صحرا تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز اشک سرخ برای نزول جانانی

شدست خانهٔ چشمم نقش ایوانی

مباش این همه ای گنج حسن در دل غیر

بیا که هست مرا نیز کنج ویرانی

به لاله زار دل داغدار من بگذر

که دهر یاد ندارد چنین گلستانی

چه شد که گر از بی‌تکلفی یک بار

شود مقام گدا تکیه‌گاه سلطانی

به نیم جان که دلم راست شاه من چه عجب

گر انفعال کشد پیش چون تو مهمانی

به دود مجمره حاجت ندارد آن محفل

که سازیش تو معطر به گرد دامانی

درآ ز در ای جان که محتشم بی‌توست

مثال صورت دیوار و جسم بی‌جانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

محتشم چون عمر صرف خدمت وی میکنی

پادشاهی گر نکردی این زمان کی میکنی

توسن عمر آن جهان‌پیما ستور باد پا

یک جهان طی می‌کند چون بادپاهی میکنی

سختی راه محبت را دلیل این بس که تو

در نخستین منزلی هرچند ره طی میکنی

ساقیا بر ساحل غم مانده‌ام وقتست اگر

کشیت ساغر روان در قلزم می میکنی

سنبل از تاب جمالت می‌نشیند در عرق

زلف را هرگه نقاب روی پر خوی میکنی

آهوان در پایت ای مجنون از آن سر می‌نهند

کاشنائی با سگ لیلی پیاپی میکنی

گفته بودی می‌کنم با محتشم روزی وفا

شاه خوبان وعده کردی و وفا کی می‌کنی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دیده‌ام مست و سرانداز و غزل خوان برهی

شاه مشرب پسری ترک و شی کج کلهی

نخل آتش ثمری سرو مرصع کمری

عالم‌افروز سهیلی علم افراز مهی

قدر به این‌ده جان چشم فریبندهٔ دل

طرفهٔ طاوس خرامی عجب آهو نگهی

ملک دل می‌رود از دست که کردست ظهور

شاه عاشق حشمی خسرو یک دل سپهی

نقد جان بر طبق عرض نه ای دل که رسید

باج خواهنده مهی کیسه تهی پادشهی

غیر ازو گر همه جان برد و بحل گشت که دید

جان ستان آدمی رستمی بی‌گنهی

محتشم بهر فرود آمدن آن شه حسن

ساز از دیده و ثاقی و ز دل بارگهی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

نگشتی یار من تا طور یاریهای من بینی

نبردی دل ز من تا جان سپاریهای من بینی

ندادی اختیار کشتن من ترک چشمت را

که در جان باختن بی‌اختیاریهای من بینی

دگرگون حال زان خالم نکردی تا حسودان را

بر آتش چون سپند از بی‌قراریهای من بینی

گران بارم نکردی از غم مرد آزمای خود

که با نازک دلیها بردباریهای من بینی

نشد در جام بهر امتحانم بادهٔ وصلت

که با چندین هوس پرهیزگاریهای من بینی

به قصد جان نخواندی دادی از نقد وفا بر من

که در نرد محبت خوش قماریهای من بینی

نکردی محرم رازم که بهر امتحان هم خود

به غمازی درآیی رازداریهای من بینی

نکردی ذکر خود را زیور لفظم که چون خوانی

کتاب عاشقان را یادگاریهای من بینی

نشد کاری به جنبش کلک فکر محتشم یعنی

نگار من شوی دیوان نگاریهای من بینی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی

به تو ناز داد یاد این همه مختلف زبانی

سگی از تو شهسوارم به قبول و رد چکارم

بود آن که اضطرارم که نخوانی و نرانی

اگرم برون ز امکان دو جهان بود بر از جان

همه در ره تو ریزم که عزیزتر ز جانی

دو جهان ز توست ای مه بکشی اگر یکی را

به تو کس چه می‌تواند مکن آن چه می‌توانی

همهٔ فتنه روید از خاک و ستیزه خیزد از گل

به زمین کرشمه ریزان چو سمند نازرانی

به زبان جور ممکن بود امتحان عاشق

تو به تیغم آزمودی و همان در امتحانی

بگذر ز کین که ترسم به زمین بشر نماند

که ارادهٔ تو ماند به قضای آسمانی

طلبی که یار نازی نشکد چه لذت او را

دل شوق گرم دارد ارنی ز لن ترانی

چو شدی به غیر یاران همه رازهای پنهان

دگری اگر بداند تو ز محتشم ندانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

توسن حسن کرده زین طفل غیور سرکشی

تا تو نگاه کرده‌ای گشته بلند آتشی

سکه عشق می‌شود تازه که باز از بتان

نوبت حسن می‌زند کودک پادشه وشی

گشته به قصد بی‌دلان مایل خانه کمان

صید فکن خدنگی از پادشاهانه‌تر کشی

سهم کشنده ناوکی می‌کشدم که در پیم

داده عنان رخش کین صید کشی کمان کشی

در حرکات پشت زین هست سبک‌تر از صبا

آن که بپا نشست ازو کوه کشیده ابرشی

ای منم از خمار غم کز تازه دگر

ساقی عشق در قدح کرده شراب بی‌غشی

باز به بزم زلف را دام که کرده بوده‌ای

کامد از انجمن برون محتشم مشوشی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به جائی امن آرامیده مرغی داشت ماوایی

صدای شهپر شاهین برآمد ناگه از جائی

عقابی در رسید از اوج استیلا و پیش وی

به جز تسلیم نتوانست صید ناتوانائی

شکارانداز صیادی برآمد تیغ کین بر کف

فکند آشوب در وحشی شکاری بند برپائی

به برج خویش ساکن بود ثابت کوکبی ناگه

چو سیمایش به بحر اضطراب افکند سیمائی

تنی کز جا نجنبیدی ز آشوب قیامت هم

قیام‌انگیز وی گردید فرقد و بالائی

ز گرد ره به تاراج دل افتادند چشمانش

چنان کافتند غارت پیشگان درخوان یغمائی

زبانی داده‌اند از عشوه آن چشم سخنگو را

که در گوش خرد صد حرف می‌گوید به ایمائی

زمین فرسایی از سجده‌های شکر واجب شد

که سر در کلبهٔ من زد کله بر آسمان سائی

پی عذر قدومت محتشم تا دم آخر

بر آن در جبهه‌سائی آستان از سجده فرسائی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دم بسمل شدن در قبله باید روی قربانی

مگردان روی از من تا ز قربان رونگردانی

دم خون ریختن از دیدن رویت مکن منعم

که کس در حالت بسمل نبندد چشم قربانی

بدین حسن ای شه خوبان نه جانا نخوانمت نی جان

اگر چیزی بود خوش‌تر ز جان جانان من آنی

ملک شانی و پشت قدر احباب از سگان کمتر

پریشانی و احباب از تو دایم در پریشانی

چه پرسی حرف صبر از من چه میدانی نمی‌دانم

چه گویم شرح بی صبری چو می‌دانم که میدانی

بجز مهر و مهت آیینه‌ای در خور نمی‌بینم

که در خوبی به مه میمانی و از خور نمی‌مانی

ز پند محتشم ماند ای صنم پاکیزه دامانت

الهی تا ابد مانی بدین پاکیزه دامانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای رشگ بتان به کج کلاهی

قربان سرت شوم اللهی

تو بسته میان به کشتن من

من بسته کمر به عذرخواهی

روی تو ز باده ارغوانی

رخسارهٔ من ز غصه کاهی

من خورده قسم به عصمت تو

تو داده به خون من گواهی

ماهی تو درین لباس شبرنگ

یا آب حیات در سیاهی

گویند که ماهی و نگویند

وصف مه روی تو کماهی

ابرو بنما و رخ که بینند

در خیمهٔ آفتاب ماهی

ای بر سر تو همای دولت

انداخته سایهٔ الهی

بر محتشم گدا ببخشای

شکرانهٔ این که پادشاهی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

از نسیم آن خطم در حیرت از صنع اله

کز گل انسان برآورد این عبیرافشان گیاه

شوق بر صبر این سپه بگماشتی گر داشتی

او عنان عشوهٔ خود من عنان دل نگاه

چون به دل بردن درآید دلبر سیمین بدن

از سرو افسر برآید خسرو زرین کلاه

نیست چیزی در مذاق من مقابل با بهشت

غیر از آن لذت که ایزد آفرید اندر گناه

در تصرف عشوه‌ات از چان ستانان دل ستان

وز تطاول غمزه‌ات از تاجداران باج خواه

جز گناه عشق خوش لذت ز هر حرفی که بود

کردم استغفار و برگشتم خدا بر من گواه

ارزن اندر آسیا سالم‌تر است از من که هست

بار عشق او چو کوه و جسم زار من چو کاه

ای شه بالا بلندان کز جمال و خال و خط

کرده حسنت بر زمین و آسمان عرض سپاه

در جهانگیر بست حسنت بی‌امان گوئی که هست

توامان با دولت سلطان محمد پادشاه

شاه جم جاه بلند اقبال کادنی بنده‌اش

می‌زند بالاتر از ایوان کیوان بارگاه

محتشم کایینه دل داده صیقل همچو من

در دعای دولتش بادا موافق سال و ماه

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به جائی دلت گرم سوداست گوئی

دل بی‌سر و برگ از آنجاست گوئی

تو را مستی هست پنهان نه پیدا

ولیکن نه مستی صهباست گوئی

دل نیست برجا فلک بر تو دیدی

ز جام هوس باده پیماست گوئی

به من می‌کنی لطفی از حد زیاده

مرادت ازین لطف ایذاست گوئی

بهر چشم برهم زدن بهر قتلم

ز چشمت به ابرو صد ایماست گوئی

فلک بر زمین از دو چشم تر من

گمارنده هفت دریاست گوئی

متاع قرار و سکون در دل ما

درین عهد اکسیر و عنقاست گوئی

به دل هرچه دیدند بردند خوبان

دل عاشقان خوان یغماست گوئی

پراکنده عشقی که دانم به طعنش

لب اوست گویا دل ماست گوئی

ز بزم بتان محتشم خاست طوفان

ستیزندهٔ مست من آنجاست گوئی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دل خود رای مرا برده گل خودروئی

ترک خنجر کش مردم کش آتش خوئی

طفل نو سلسله‌ای شوخ تنگ حوصله‌ای

شاه دیوانه و شی ماه مشوش موئی

سر و کارم به غزالیست کزاغیار مدام

می‌کند روکش مردم به یک آدم روئی

دیده پرنور شود نرگس نابینا را

گر به گلشن رسد از پیرهن او بوئی

گوش بر بد سخنم کی منهی امروز ای گل

خورده بر گوش تو گویا سخن بدگوئی

چند سویت نگرم عشوهٔ چشمی بنما

عشوهٔ چشم نباشد گره ابروئی

عشوهٔ غلب شده بر محتشم آری چکند

ناتوانی چنین خصم قوی بازوئی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:15 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها