0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چه باشد گر سنان غمزه را زین تیزتر سازی

دل ریش مرا در عشق ازین خونریزتر سازی

گذر بروادی ناز افکنی دامن‌کشان واندم

به یک دامن فشانی آتشم را تیزتر سازی

بلا بر گرد من میگرد اما دست می‌یابد

گهی بر من کزین خود را بلاانگیزتر سازی

هلاک از نرگس بیمار خواهی ساخت آن روزم

که در خون‌خواریش امروز ناپرهیزتر سازی

ز نایابی در وصل تو قیمت یاب‌تر گردد

محیط حسن را هرچند طوفان خیزتر سازی

به راه قدمت عشقت شتاب آموزتر گردم

خطابت را اگر با من عتاب‌آمیزتر سازی

نهد سر برسم رخش تو چون صد محتشم هردم

اگر فتراک خود را زین شکار آویزتر سازی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:13 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

باز بر من نظر افکنده شکار اندازی

به شکار آمده در دشت دلم شهبازی

کرده از گوشه کنارم هدف ناوک ناز

گوشه چشم خدنگ افکن صید اندازی

خون بهای دو جهانست در اثنای عتاب

از لبش خنده‌ای از گوشهٔ چشمش نازی

سخن مجلسیش می‌کشد از ذوق مرا

چون زیم گر شنوم روزی از آن لب رازی

به زکات قدمت بر لب بام آی امشب

چون به گوشت رسد آلوده به درد آوازی

چشمت از غمزه مرا کشت و لب زنده نساخت

آخر ای یوسف عیسی نفسان اعجازی

محتشم دل چو به آن غمزه سپردی زنهار

برحذر باش که واقف نشود غمازی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:13 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی

غم جهان همه بر من گماشتی رفتی

سواد خط مژه‌ام زان فراق نامه سترد

که در وداع بنامم گذاشتی رفتی

دل از وفا به تو می‌داد دست عهد ابد

ازو تو عهد گسل واگذاشتی رفتی

به غیر حسرت و مردن بری نداد آن تخم

که در زمین دل خسته کاشتی رفتی

لوای هجر که یک چند بود افکنده

تو در شکست غمش برفراشتی رفتی

مرا که ابرش ادبار بد به زین ماندم

تو زین بر ابلق اقبلال داشتی رفتی

دگر به زیستن محتشم امید مدار

چنین که در تب مرگش گذاشتی رفتی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:13 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

این طلعت و رخسار که دارد که تو داری

این قامت و رفتار که دارد که تو داری

لب شهد و حدیثت شکر است ای گل خندان

این شهر شکربار که دارد که تو داری

چشم تو به یک چشم زدن خون دلم خورد

این نرگس خون خوار که دارد که تو داری

ای در تن هر گلبنی از رشگ تو صد خار

این گلبن بی‌خار که دارد که تو داری

قهر تو باغیار به از لطف تو با ماست

این لطف به اغیار که دارد که تو داری

پیوسته کنی نسبتم ای گل به رقیبان

زین گونه مرا خوار که دارد که تو داری

داری همه دم محتشم آزار دل از یار

این یار دل آزار که دارد که تو داری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:13 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دلا زان گل بریدی خاطرت آسود پنداری

تو را با او دگر کاری نخواهد بود پنداری

تو بر خود بسته‌ای یک باره راه اشگ ای دیده

نخواهد کرد دیگر آتش من دود پنداری

تو تحسین خواهی ای ناصح که منعم کرده‌ای زان در

به خوش پندی من درمانده را خشنود پنداری

فریبی خورده‌ای ای غیر از آن پرکار پندارم

که خود را باز مقبول و مرا مردود پنداری

رسید و به اعتاب از من گذشت آن ترک نازک خود

دعائی گفتمش در زیر لب نشنود پنداری

مقرر کرده بهر مدعی مشکل‌ترین قتلی

ز یاران خواهد این خدمت به من فرمود پنداری

چو بر درد جدائی محتشم گردیده‌ای صابر

به صبر این درد پیدا می‌کند بهبود پنداری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:13 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده

طرف کله شکسته گره بر جبین زده

هم دستی دو نرگس او بین که وقت کار

بر صید آن کشیده کمان تیر این زده

در پرده دارد آن مه مجلس نشین دریغ

رویی که طعنه بر مه گردون نشین زده

آن خردسال تاجو صراحی کشیده قد

بسیار شیشهٔ دل ما بر زمین زده

از زخم و داغ تازه‌ام امشب هزار بار

خون سر ز جیب و شعله سر از آستین زده

دارد به ذوق تا نفس آخرین مرا

زخمی که بر من از نگه اولین زده

خوش وقت محتشم که دگر زین غزل برآب

خوش نقش‌ها ز خامه سحر آفرین زده

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:13 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چو می‌نماید، که هست با من، جفا و جورت، ز روی یاری

ز دست جورت، فغان برآرم، اگر تو دست از، جفا نداری

بخشم گفتی، نمی‌گذارم، که زیر تیغم، برآوری دم

مرا چه یارا که دم برآرم، اگر دمارم، ز جان برآری

شب فراقت کز اشتیاقت به جان فکارم به تن نزارم

به خواب کس را نمی‌گذرام ز بس که دارم فغان و زاری

نه همزبانی، که من زمانی، باو شمارم، غمی که دارم

نه نیک خواهی که، گاهگاهی، ز من بپرسد، غم که داری

به درد از آنرو، گرفته‌ام خو، به خاک از آن رو، نهاده‌ام رو

که عشق کاری، نباشد الا، به دردمندی، ز خاکساری

اگرچه کردم، چو بلبل ای گل، در اشتیاقت، بسی تحمل

ز باغ وصلت، گلی نچیدم، جز این که دیدم، هزار زاری

همیشه گوئی، که محتشم را، برآرم از جا، درآرم از پا

ز پا درآید، ز جان برآید، شبی که مستش، تو در برآری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:13 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی

اوقات خود ضایع مکن بر رغم چون من ناکسی

از شوخیت بر قتل خود دارم گمان اما کجا

پروای این ناکس کند مثل تو بی‌پروا کسی

اقبال و ادبارم نگر کامشب به راهی این پسر

تنها دچارم گشت و من همراه بودم با کسی

با غیر اگر عمری بود پیدا نگردد هیچ کس

یک دم به من چون برخورد در دم شود پیدا کسی

با آن که خار غیرتم در پا بود از پی دوم

در راه چون همره شود با آن گل رعنا کسی

سر در خطر تن در عنا دل در گروجان در بلا

فکر سلامت چون کند با این ملامت‌ها کسی

داری ز شیدا گشتگان رسوا بسی در دشت غم

در سلگ ایشان محتشم رسواتر از رسوا کسی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:13 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

نکشد ناز مسیح آن که تو جانش باشی

در عنان گیری عمر گذرانش باشی

یارب آن چشم که باشد که تو با این همه شرم

محرم راز نگه‌های نهانش باشی

حال دهشت زده‌ای خوش که دم عرض سخن

در سخن‌بندی حیرت تو زبانش باشی

میرم از رشک زیان‌کاری جان باخته‌ای

که تو سود وی و تاوان زیانش باشی

تا ابد گرد سر باغ و بهاری گردم

که تو با این خط نوخیز خزانش باشی

گر درین باغ کهن سال بمانی صد سال

خواهم از حق که همان نخل جوانش باشی

با تو پیوند دل خویش چنان می‌خواهم

که تو پیوند گسل از دو جهانش باشی

گر مکافات غلط نیست خوشا عاشق تو

که تو فردای قیامت نگرانش باشی

اگر ای روز قیامت به جهان آرندت

روز این است که ایام زمانش باشی

ای دل از وی همه در نعمت وصلند تو چند

دیده‌بان مگسان سرخوانش باشی

با همهٔ کوتهی ای دست طمع چون باشد

که شبی دایره موی میانش باشی

قابل تیر وی ای دل چونه‌ای کاش ز دور

چاشنی گیر صدائی ز کمانش باشی

زخم تیریست خوش از غمزه دل دار کز آن

غیر منت کشد اما تو نشانش باشی

برقی از خانه زین می‌جهد ای دل بشتاب

که دمی در صف نظارگیانش باشی

از من و غوطه در آتش زدن من یاد آر

دست جرات زده هرگه به عنانش باشی

محتشم دل به تو زین واسطه می‌بست که تو

تا ابد واسطهٔ امن و امانش باشی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی

به زان که درد دل به زبان آورد کسی

در عشق می‌دهند به مقدار رنج گنج

تا تن به زیر بار گران آورد کسی

کوتاب تیر و ناوک پران که خویش را

در جرگهٔ تو سخت کمان آورد کسی

پیدا شود ز اهل جهان ثانی تو را

گر باز یوسفی به جهان آورد کسی

بر حرف من قلم شود انگشت اعتراض

تیغ و ترنج اگر به میان آورد کسی

بازار عشق ز آتش غیرت شود چو گرم

کی در خیال سود و زیان آورد کسی

جان میشود ضمان دل اما نمی‌دهد

حکم آن قدر امان که ضمان آورد کسی

میجوئی از بتان دل من چون بود اگر

ز ایشان به غمزهٔ تو نشان آورد کسی

هست آن سوار از تو عنان تاب محتشم

او را مگر گرفته عنان آورد کسی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ساربان بر ناقه می‌بندد به سرعت محملی

چون جرس ز اندیشه در بر میتپد نالان دلی

محمل آرائیست یکجا گرم با صد آب و تاب

جای دیگر آه سرد و گریهٔ بی‌حاصلی

یک طرف در نیت پرواز باز جان شکار

یک طرف در اضطراب مرگ مرغ بسملی

شهر ویران کرده‌ای را باد صحرا در دماغ

باد در کف چون گل از وی بی‌دلی پا در گلی

وای بر صحرائیان کز شهر بیرون میرود

بی‌ترحم صید بندی ناپشیمان قاتلی

سیل اشگ من گر افتد از پی این کاروان

ز افت طوفان خطر گاهی شود هر منزلی

از بنی‌آدم ندیدم محتشم مانند تو

وصل را نامستعدی انس را ناقابلی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

شوق می‌گرداندم بر گرد شمع سرکشی

همتی یاران که خود را میزنم برآتشی

همچو خاشاکی که بادش در رباید ناگهان

خواهد از جاکندنم جولان تازی ابرشی

ناوکی کامروز دارم این قدرها زخم ازو

خواهد آوردن قضا فرد ابروان از ترکشی

توبه‌های مستی عشقم خطر دارد که باز

پیش لب آورده دورانم شراب بی‌غشی

باده‌ای کامروز دارد سرخوشم از بوی خود

هوش فردا کی گذارد در چو من دریاکشی

از می لطفش چو نزدیکان جهانی جرعه کش

من چو دوران چاشنی از جام استغنا چشی

از وثاق محتشم فردا برون خواهد دوید

خانه‌سوزی در شهر افکنی مجنون وشی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی

در دیده ماند اشکی و آن نیز رفتنی

آن تن ز پافتاد که در زیر بار عشق

از کوههای درد نکردی فروتنی

آن قدر که بود خیمهٔ عشق تو را ستون

از بار هجر گشت بیک بار منحنی

چشمی که دل به دامن پاکش زدی مثل

از گریهٔ شهره گشت به آلوده دامنی

دستی که پیش روی تو گلشن طراز بود

از داغ دسته بست ز گلهای گلخنی

باری تو با که بردی و بی‌من درین سفر

جان را که برق عشق تو را کرد خرمنی

آن غمزه‌ای که یک تنه می‌زد به صد سپاه

در ره کدام قافله را کرد رهزنی

آن ترک‌تاز ناز به گرد کدام ملک

کرد از سپاه دغدغه تاراج ایمنی

پیدا شد از فروغ رخت بر کدام دشت

در لاله‌ها طراوت گلهای گلشنی

چشم کدام آهو از آن چشم جان شکار

آموخت آدمی کشی و مردم افکنی

افسوس محتشم که ره نطق بست و ماند

در کان طبع نادره در های مخزنی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

من کیستم به دوزخ هجران فتاده‌ای

وز جرم عشق دل به عقوبت نهاده‌ای

تشریف وصل در بر اغیار دیده‌ای

با دل قرار فرقت دل دار داده‌ای

از جوی یار بر سر آتش نشسته‌ای

وز رشگ غیر بر در غیرت ستاده‌ای

پا از ره سلامت دوران کشیده‌ای

بر خورد در ملامت مردم گشاده‌ای

در شاه راه جور کشی پر تحملی

در وادی وفا طلبی کم اراده‌ای

در کامکاری از همه آفاق کمتری

در بردباری از همه عالم زیاده‌ای

چون محتشم عنان هوس داده‌ای ز دست

وز رخش کامرانی دوران پیاده‌ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بر روی یار اغیار را چشمی به آن آلودگی

غلطان به خاک احباب را اشگی به آن پالودگی

مجنون چو افشاند آستین بر وصل تا روز جزا

دامان لیلی پاک ماند از تهمت آلودگی

نازش برای عشوه ای صد لابه می‌فرمایدم

صورت نمی‌بندد دگر نازی به این فرمودگی

از دیدن او پند گو یک‌باره منعم می‌کند

در عمر خود نشنیده‌ام پندی به این بیهودگی

پای طلب کوتاه گشت از بس که در ره سوده شد

کوته نمی‌گردد ولی پای امید از سودگی

آ سر که دیدی خاک گشت از آستان فرسائیش

وان آستان هم بازرست از زحمت فرسودگی

خوش رفتی آخر محتشم آسوده در خواب عدم

هرگز نکردی در جهان خوابی به این آسودگی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها