0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زهی کرشمهٔ تو را سرمه‌سای چشم سیاه

دو عالمت نگرستن بهای چشم سیاه

دو حاجب تو کمین گاه لشگر فتنه

سپرده‌اند به آن گوشه‌های چشم سیاه

هزار چشم چو نرگس نهاده‌اند بتان

که بنگری و شوندت فدای چشم سیاه

ز خواب بستن من آزمود قدرت خویش

چو شد به غمزه و شوندت فدای چشم سیاه

جلای چهره روز سفید گردد اگر

برآفتاب گمارد بلای چشم سیاه

ستاده چشم برایمانم آن که داده مدام

ز خوان نامه سفیدان غذای چشم سیاه

هزارخانه سیه ساز در کمین دارد

برای محتشم آن مه ورای چشم سیاه

دو چشم محتشم از اشک سرخ گشت سفید

ز بهر چهرهٔ گلگون برای چشم سیاه

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

یار از جعد سمن‌سا مشک بر گل ریخته

یاسمن را باغبان بر پای سنبل ریخته

زا لطافت گشته عنب بیز و مشک افشان هوا

یا صباگرد از خم آن زلف و کاکل ریخته

تاب کاکل داده و افکنده سنبل را به تاب

چهره از خوی شسته و ابر به رخ گل ریخته

در میان شاهدان گل دگر باد بهار

کرده گل ریزی که خون از چشم بلبل ریخته

غافل است از دیدهٔ خون ریز شورانگیز من

آن که خونم را به شمشیر تغافل ریخته

خون گرم عاشقان گوئی ز خواریهای عشق

آب حمام است کان گل بی‌تامل ریخته

محتشم زاری کنان در پای سرو سر کشت

آبروی خویش از عین تنزل ریخته

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

جلوهٔ آن حور پیکر خونم از دل ریخته

بندهٔ آن صانعم کان پیکر از گل ریخته

مهر لیلی بین که اشگش بر سر راه وداع

همچو باران بر سر مجنون ز محمل ریخته

ترک خونریزی مسافر گشته کز دنبال او

خون دل‌ها بر زمین منزل به منزل ریخته

خون رنگینم که ریزان گشته از چشم پرآب

گوئی از جوی گلوی مرغ بسمل ریخته

غرفه‌ام در گوهر و در بس که چشم خون فشان

از تک بحر دلم گوهر به ساحل ریخته

پیش چشم ساحرت هاروت از شرمندگی

نسخهٔ‌های سحر را در چاه بابل ریخته

صحن میدان کرده رنگ آن خون که در هنگام قتل

گریه‌های محتشم از چشم قاتل ریخته

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته

اطاقه باد جولان خورده و دستار آشفته

سر زلفش که از آه هواداران کم آشفتی

ز آهم دوش بود آشفته وبسیار آشفته

دلیری با خیالش دستبازی کرده پنداری

که زلفش را ندیدم هرگز این مقدار آشفته

چنان سربسته حرفی گفته بودم در محرم کشی امشب

که هم یاران پریشانند و هم اغیار آشفته

نوید وصل میده وز پی ضبط جنون من

دماغم را به بوی هجر هم میدار آشفته

شوم تا جان فشان بر وضع بی‌قیدانه‌ات یکدم

میفشان گرد از مو زلف را بگذار آشفته

به این صورت ندیدم وضع مجلس محتشم هرگز

که باشد غیر در کلفت تو هم دربار آشفته

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده

همسایه را دردسر از افغان و فریادم مده

از زاری و افغان من گردد دل او سخت تر

ای گریه بر آبم مران ای آه بر بادم مده

چون میرم و کین منش باقی بود ای بخت بد

جز جانب دوزخ صلازین محنت آبادم مده

زین سان که آن نامهربان شاد است از ناشادیم

گر مهربانی ای فلک هرگز دل شادم مده

هردم به داد آیم برت از ذوق بیداد دگر

خواهی به داد من رسی بیداد کن دادم مده

هردم کنم صد کوه غم در بیستون عشق تو

من سخن جان دیگرم نسبت به فرهادم مده

گفتم به بیدادم مکش درخنده شد کای محتشم

حکمت بر افلاطون مخوان تعلیم بیدادم مده

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته

دایرهٔ ماه را به هاله نهفته

شیخ که دامن‌کش از بتان شده ای گل

داغ تو در آستین چو لاله نهفته

ابر برای شکست شیشه غنچه

در بغل لاله سنگ ژاله نهفته

می‌کنم از خوی نازکت شب هجران

پیش خیال تو نیز ناله نهفته

تن که نه قربانی بتان شود اولی

در دهن گور آن نواله نهفته

آن چه خضر سالها شتافتش از پی

در دو پیاله می دو ساله نهفته

پیش بناگوش او ز طره سیه پوش

برگ گل و لاله در گلاله نهفته

نامهٔ قتلم نوشته فاش و به قاصد

داده ز تاکید صد رساله نهفته

دید که می‌میرم از تغافل چشمش

کرد نگاهی به من حواله نهفته

منع من ای شیخ کن ز مشرب خودرو

سبحه مگردان عنان پیاله نهفته

شیردلی محتشم کجاست که خواند

این غزل از من بر آن غزاله نهفته

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان

افتاده دل از پرده برون از تو چه پنهان

هرچند چو فانوس به دل پرده کشیدم

پوشیده نشد سوز درون از تو چه پنهان

تا مهر گیاه خط سبزت شده پیدا

مهر دل من گشته فزون از تو چه پنهان

سرگرمیم از عشق تو بر عاقل و جاهل

روشن شده از داغ جنون از تو چه پنهان

دل کرد بسی کوشش و ننهفت ز مردم

افسانهٔ عشقم به فسون از تو چه پنهان

تا کرده رقیب آرزوی بادهٔ لعلت

هستیم بهم در پی خون از تو چه پنهان

رازی که دل محتشم از خلق نهان داشت

بر جمله عیان گشت کنون از تو چه پنهان

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

صبح مرا به ظن غلط شام کرده‌ای

بی‌تاب مرا گنهی نام کرده‌ای

تا ذوق حرف تلخ تو حسرت کشم کند

ایذای من به نامه و پیغام کرده‌ای

از غایت مضایقه در گفت و گو مرا

راضی به یک شنیدن دشنام کرده‌ای

در غین مهر این که مرا کشته‌ای نهان

تقلید مهربانی ایام کرده‌ای

ترسم دمار از من بی‌ته برآورد

مرد آزمایی که تو در جام کرده‌ای

چشم تلافی ز تو دارم که پیش خلق

روی مرا به شبهه شبه فام کرده‌ای

از قتل محتشم همه احرام بسته‌اند

در دفع وی ز بس که تو ابرام کرده‌ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به دست دیده عنان دل فکار مده

مرا ببین و به چشم خود اختیار مده

ز غیرت ای گل نازک ورق چو دامن پاک

کشیدی از کف بلبل به چنگ خار مده

به رشک دادن من در دو روزه رنجش خود

هزار مست هوس را به بزم بار مده

به غیر کامده زان زلف تابدار به رنج

به غیر شربت شمشیر آب‌دار مده

غرور سد نگه شد خدای را زین بیش

شراب ناز به آن چشم پر خمار مده

بز جر منصب فرهادیم بده اما

ز حکم خسرویم سر به کوهسار مده

هزار وعدهٔ پر انتظار دادی و رفت

کنون که وعده قتل است انتظار مده

گرفته تیغ تو چون در نیام ناز قرار

نوید قتل به جان‌های بی‌قرار مده

اگر به هیچ نمی‌ارزم از زبون کشیم

به دست چشم سیه مست جان شکار مده

وگر به کار تو می‌آیم از برای خودم

نگاه دار و به چنگال روزگار مده

غرض اطاعت حکم است محتشم زین نظم

به طول دردسر آن بزرگوار مده

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته

دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته

چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد

گر باغبان ببندد از گل هزار دسته

تا پیش هر خس آن گل افکنده پرده از رخ

چون غنچه در درونم خون پرده بسته

بنشسته با رقیبان رخ بر رخ آن شه حسن

ما را دگر عجایب منصوبه‌ای نشسته

من با حریف عشقت دیگر چگونه سازم

او سالم و توانا من ناتوان و خسته

دریای عشق خوبان بحری نکوست اما

کشتی ما در آن بحر بد لنگری گسسته

دیوان محتشم را گه گه نظاره میکن

شاید در او بیابی ابیات جسته جسته

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بیش از دی گرم استغنا زدن گردیده‌ای

غالبا امروز در آیینه خود را دیده‌ای

کلفتی داری و پنهان داری از من گوئیا

این که با غیر الفتت فهمیده‌ام فهمیده‌ای

گشت معلومم که در گوشت چه آهنگی خوش است

چون شنیدم کز غرض گو حال من پرسیده‌ای

چون شوی با غیر بد مخصوص خود گردانیم

آلت اعراض غیرم خوب گردانیده‌ای

چون نمی‌رنجی تو از کس جز به جرم دوستی

حیرتی دارم که از دشمن چرا رنجیده‌ای

پنبه‌ای در گوش نه تا ننهی از غیرت به داغ

این که می‌گویند بدگویان اگر نشنیده‌ای

محتشم کافتاده زار از پرسش بی جای تو

کشته‌ای او را و پنداری که آمرزیده‌ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:12 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

قلم نسخ بران بر ورق حسن همه

کاین قلمرو به تو داده است خدا یک قلمه

زان دو هندوی سیه مست که مردم فکنند

تیغ هندیست نگاه تو ولیکن دو دمه

خوش‌تر از عشرت صد سالهٔ هشیارانست

با می صاف دو ساله طرب یک دو مه

از دم ناصح واعظ دلم اندر چاهیست

که ز یک سوی سموم است وز یک سوی دمه

رهزنان در صدد غارت و خوبان غافل

گرگ بیداز ز هر گوشه و در خواب رمه

دم نزع است وز شوق کلمات تو مرا

یک نفس بیش نمانده است بگو یک کلمه

محتشم فتنه قوی دست شد آن دم که نهاد

زلف نو سلسله‌اش سلسله بر پای همه

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:12 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی

یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی

کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا

یا چو رفتی مرغ دل فریاد کمتر داشتی

کاشکی زان پیش کان شمع از کنار من رود

ضربت شمشیر مرگم از میان برداشتی

آن که رفت و یاد خلق او مرا دیوانه ساخت

کاشکی خوی پری رویان دیگر داشتی

تن که بر بستر ز درد هجر او پهلو نهاد

کاش از خشت لحد بالین و بستر داشتی

محتشم کز درد دوری خاک بر سر می‌کند

وه چه بودی گر اجل را راه بر سر داشتی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:12 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

از قید عهد بنده تو خود رسته بوده‌ای

عهدی نهفته هم به کسی بسته بوده‌ای

خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش

در بزم کرده آن چه توانسته بوده‌ای

مرغ دل آن نبود که ناید به دام تو

گویا تو بی‌محل ز کمین جسته بوده‌ای

آورده‌ای بپرسش حالم رقیب را

خوش ملتفت به حال من خسته بوده‌ای

گفتن چه احتیاج که غیری نبوده است

در خانهٔ دلم که تو پیوسته بوده‌ای

گفتی دلت که برده ندانسته‌ام بگو

در دلبری تو این همه دانسته بوده‌ای

در برم بهر خدمت شایسته رقیب

ای محتشم تو این همه بایسته بوده‌ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:12 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی

عفی‌الله خوب رفتی لطف فرمودی کرم کردی

شکستی از ستم پیمان چون من نیک‌خواهی را

تکلف هر طرف بر خویش بیش از من ستم کردی

به دست امتیاز خود چو دادی خامه دقت

چه بد دیدی که حرف بد به نام ما رقم کردی

من از مهر تو هر کس را که با خود ساختم دشمن

تو با او دوست گشتی هرچه طبعش خواست هم کردی

تفاوت ارچه شد پیدا که در خیل هواداران

یکی را کاستی حرمت یکی را محترم کردی

چرا کوه وفائی را که بد از نه سپهر افزون

ز هم پاشیدی و ریگ بیابان عدم کردی

مقام قرب خود دادی رقیب سست بیعت را

کرا بنگر به جای عاشق ثابت قدم کردی

نگون کردی لوای دوستان این خود که کرد آخر

که در عالم به دشمن دوستی خود را علم کردی

چه جای دوست کس با دشمن خود این کند هرگز

که بی‌موجب تو بدپیمان چنین با محتشم کردی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:12 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها