0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

هر که دیدم چونی از غم به فغانست که تو

یار غیری و فغان من از آن است که تو

همچو سوسن به زبان با همه کس در سخنی

وین خسان را همگی حمل بر آن است که تو

میدری غنچه صفت پردهٔ ناموس ولی

بر من تنگ دل این نکته عیان است که تو

پاکدامانی از آلایش اغیار چو گل

لیک امید من خسته چنان است که تو

همچو نرگس کنی از کج نظران قطع نظر

زان که از همت صاحب نظران است که تو

گرو از صورت چین بردی و ما را ز پیت

دیده معنی از آن رو نگران است که تو

می‌روی وز صف سیمین بدنان هیچ بتی

محتشم را نه چنان آفت جان است که تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:09 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

رساند جان به لبم روزگار فرقت تو

بیا که کشت مرا آرزوی صحبت تو

تو راست دست بر آتش ز دور و نزدیکست

که من به خشک وتر آتش زنم ز فرقت تو

شبی به صفحهٔ دل می‌نگارم از وسواس

هزار بار به کلک خیال صورت تو

تو آن ستارهٔ مسعود پرتوی که به است

ز استقامت دیگر نجوم رجعت تو

شود مقابلهٔ کوه و کاه اگر سنجد

محبت من مهجور با محبت تو

بلند تا نشود در غمت حکایت من

نهفته با دل خود می‌کنم شکایت تو

به طبع خویشت ازین بیش چون گذارم باز

که اقتضای جفا می‌کند طبیعت تو

به دوستی که سر خامه‌ای رسان به مداد

ز دوستان چو رسد نامه‌ای به حضرت تو

خوش آن که سوی وطن بی‌کمان توجه ما

کند عنان کشی توسن طبیعت تو

ز نقد جان صله‌اش بخشد از اشارت من

به محتشم دهد ار قاصدی بشارت تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:09 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو

صد فتنه می‌کند به سر نازنین تو

کین منت نشسته به خاطر مگر رقیب

حرفی ز کینه ساخته خاطر نشین تو

عمری دمید بر تو دل گرم بافسون

وز کین نگشت گرم دل آهنین تو

هشدار ای غزال که صد جا نشسته‌اند

صید افکنان دست هوس در کمین تو

زین دستبردها چو نگین در حصار باش

تا هست ملک حسن به زیر نگین تو

گر پی بری به کج نظری‌های مدعی

حاصل شود به راستی ما یقین تو

غیرت نگر که میرم اگر وقت کشتنم

گیرد ز رحم دست تو را آستین تو

ای محتشم اگر به مه من رسی بگو

کز هجر مرد عاشق زار حزین تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:09 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چون به رخ عرق فشان میکشی آستین فرو

آب حیات میرود پیش تو در زمین فرو

بی‌خبر آمدی فرو در دل بینوای من

شاه به خانهٔ گدا نامده این چنین فرو

در ره آن سهی قدم پای به گل شده فرو

آه اگر بیاورد سر به من حزین فرو

گشته سوار و خورده می من همه جا روان ز پی

تا دگری نیاردش مست ز پشت زین فرو

نرگس چشم ساحرت چون زند آتشم به دل

ریزد از آب دیده‌ام صد گل آتشین فرو

وجه سفید ره نیم سجدهٔ توست وای اگر

خاک در سرای تو ریزدم از جبین فرو

قابل خسروی بود هرکه بسان محتشم

سر به غلامی آورد پیش تو بر زمین فرو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:09 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو

ضبط تو دید و جست برون از کمند تو

ای پای تا به سر چونی قند دلپسند

افغان که طعمهٔ مگسانست قند تو

دست مرا که ساخته‌ای زیر دست غیر

کوتاه به ز میوهٔ نخل بلند تو

چند افکنی در آتش سوزان دل مرا

هست این سیاه روز دل من پسند تو

ای مادر زمانه ببین کز خلاف عهد

با من چه می‌کند خلف ارجمند تو

دل برگرفتی ز تو جانا اگر بدی

در سینهٔ من آن دل هجران پسند تو

تلخی مکن که خنده نگهداشتن به زور

می‌بارد از لب و دهن نوشخند تو

امروز کو که باز بتر بیندت به من

بدگوی من که دوش همی داد پند تو

چون محتشم بسی ز ندامت بسر زدم

دستی که می‌زدم به عنان سمند تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زلف معنبر برفشان گو جان ما بر باد شو

جعد مسلسل بر گشا گو بنده‌ای آزاد شو

چشم مکحل باز کن بر عاشقان افکن نظر

گو در میان مردمان عاشق کشی بنیاد شو

در خانقه سر خوش درآ گو شیخ شهر از دین برا

بگذر به مسجد گو خلل در حلقهٔ زهاد شو

خالی کن اقلیم دلم از لشگر ظلم و ستم

گو در زمان حسن تو ویرانه‌ایی آباد شو

ای در دل غم پرورم صد درد بی‌درمان ز تو

یک مژده درمان بده گو دردمندی شاد شو

از خاطر من بر مدارای ناصح شیرین ادا

کوه غم آن سنگ دل گو محتشم فرهاد شو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

امشب اندر بزم آن پرهیز فرما پادشاه

دیده را ضبط نگه کار است و دل را ضبط آه

از برای یک نگه بر روی آن عابد فریب

می‌توان رفتن به زیر بار یک عالم گناه

بسته چشم آن بت ز من اما کجا آن شوخ چشم

می‌تواند داشت خود را از نگه کردن نگاه

صبر کن ای دل که از لذت چشانیهای اوست

وعده‌های دیر دیر و لطفهای گاه گاه

زان نگه قطع نظر به کز پی تقریب آن

بر رقیبان نیز یک یک بایدش کردن نگاه

داغ مجنون راز وصل آن نیم مرهم بس نبود

کاشکی یک بار دیگر ناقه گم می‌کرد راه

رو به صبر و طاقت و تمکین منازای محتشم

خیل غم چون بر نشیند یک سوار و صد سپاه

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای سرو گلندام که داری کمر از مو

بر مو کمری نیست مناسب مگر از مو

جز کاتب قدرت که رخت را ز خط آراست

کس خط ننوشته است به روی قمر از مو

بر روی تو خط نیست که از جنبش آن زلف

افشان شده بر صفحهٔ گل مشک تر از مو

با تیزی مژگان تو نقاش چه سازد

گیرم که بسازد قلمی تیزتر از مو

جز هندوی چشمت که به مژگان رگ جان زد

فساد ندیدم که زند نیشتر از مو

گفتی اثری در تب عشق از تو نمانده

در آتش سوزنده چه ماند اثر از مو

ترسم نرسد بر بدن محتشم از ضعف

پیکان خدنگ تو که دارد گذر از مو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای همچو آهوان دلم دم شکار تو

جانها فدای آهوی مردم شکار تو

تا آهوان چشم تو رفتند از نظر

چشمم سفید شد به ره انتظار تو

آهوی دشت از تو به کام و من اسیر

در شهر مانده همچو سگان داغدار تو

حقاکه گر به خاک برابر کنی مرا

یک ذره بردلم ننشیند غبار تو

نبود غریب اگر به ترحم نظر کنی

بر محتشم که هست غریب دیار تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زهی بالا بلندان سر به پیش از اعتدال تو

مقوس ابروان در سجدهٔ مشگین هلال تو

همایون طایران باغ حسن از شعلهٔ حسنت

بر آتش پر زنان پروانهٔ شمع جمال تو

زلیخا بر تلف گردیدن اوقات خود گرید

به روز حشر اگر بیند رخ فرخنده فال تو

ز دل کردم برون بهر نزولت جملهٔ خوبان را

که دارد با جدائی خوی مشتاق جمال تو

حریف بزم وصلم لیک کلفت ناکم از ساقی

که با غیرم مساوی می‌دهد جام وصال تو

درین باغند عالی شاخها بی‌حد چه سود اما

که محروم است از پرواز مرغ بسته بال تو

ز غیرت در حریم حرمت او محتشم داری

حسد بر حال محرومان مبادا کس به حال تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهٔ تو

که تا سحر به خیال تو می‌کنم کله تو

به دفع کردن غیر از درت غریب مهمی

میان سعی من افتاده و مساهلهٔ تو

نظر در آینه داری و اضطراب نداری

تو محو خویشی و من محو تاب و حوصلهٔ تو

هنوز عهد تو آورده بود دهر به جنبش

که در زمین و زمان بود شور ولولهٔ تو

به گوش مژده تخفیف ده ز درد سر من

که می‌برم دو سه روز این جنون ز سلسلهٔ تو

سئوال کردی و گفتی بگو که برده دلت را

دلم بده که بگویم جواب مسلهٔ تو

فریب کیست دگر محتشم محرک طبعت

که نیست فاصله در نظمهای بی‌صلهٔ تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای سرو گلندام که داری کمر از مو

بر مو کمری نیست مناسب مگر از مو

جز کاتب قدرت که رخت را ز خط آراست

کس خط ننوشته است به روی قمر از مو

بر روی تو خط نیست که از جنبش آن زلف

افشان شده بر صفحهٔ گل مشک تر از مو

با تیزی مژگان تو نقاش چه سازد

گیرم که بسازد قلمی تیزتر از مو

جز هندوی چشمت که به مژگان رگ جان زد

فساد ندیدم که زند نیشتر از مو

گفتی اثری در تب عشق از تو نمانده

در آتش سوزنده چه ماند اثر از مو

ترسم نرسد بر بدن محتشم از ضعف

پیکان خدنگ تو که دارد گذر از مو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

شغل دهقان چیست ز آب و گل نهال انگیختن

صنع یزدان نخل با این اعتدال انگیختن

بهترین وجهی است در یکتائی دهقان صنع

آن دو شهلا نرگس از باغ جمال انگیختن

این چه اندامست و موج‌انگیزی از آب زلال

موج ازین بهتر محال است از زلال انگیختن

گر نباشد دست قدرت در میان حسن تو را

کی توان از سیم ناب این خط و خال انگیختن

خود قصب پوشی و صد سرو مرصع پوش را

می‌توان در بزمت از صف نعال انگیختن

چند بهر یک عطا کانهم نیاید در وجود

سایلی بتواند اسباب سئوال انگیختن

نیست در اندیشهٔ اکسیر وصل او مرا

حاصلی غیر از خیالات محال انگیختن

دادن از عشق خود اکنون مژده آزادیم

هست بهر مرغ بریان پر و بال انگیختن

نیست پر آسان به دعوی محتشم با طبع تو

توسن معنی ز میدان خیال انگیختن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:10 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه

بر پاکبازی توزمین و زمان گواه

من کز بتان فریب نخوردم به صد فسون

صد بازی از دو چشم تو خوردم به یک نگاه

در نرد همتم کنی آن لحظه امتحان

کافتد ز عشق کار به ترک سر و کلاه

نقش مراد نرد محبت که وصل توست

خوش بودی ار نشستی از اقبال گاه گاه

دل می‌رود ز دست بگویند کان حریف

دارد دمی ز بازی ما دست خود نگاه

هرچند عقل بیش حذر کرد بیش خورد

بازی ز مهره بازی آن نرگس سیاه

دیوم ز ره نبرد و پریچهر کودکی

هر دم به بازی دگرم می‌برد ز راه

غالب حریفی از همه رو داده بازیم

در نرد دوستی که مساویست کوه و کاه

تا چند محتشم بود ای شاه محتشم

در حبس ششدر غم هجر تو بی‌گناه

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

آن کوست قبلهٔ همه کس قبله‌جو در او

و آن روست قبله‌ای که کند کعبهٔ رو در او

آیینه ساز چشم من این شیشه ساخته

نوعی که جز تو کس ننماید نکو در او

ز آب و هوای لطف تو گلزار کام ماست

باغ شکفته صد گل بی‌رنگ و بو در او

داری دلی که هست محل ملایمت

بد خوئی هزار بت تندخو در او

کویت چه گلشن است که از دجله‌های چشم

جاری تراست خون دل از آب جو در او

باید به آب داد کتابی که هیچ جا

نبود حدیث حرمت جام و سبو در او

زین کلبه نگذرید تماشائیان که هست

دیوانه‌ای از آن بت زنجیر مو در او

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها