0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین

دلم به غمزه آن رفت و دین به عشوهٔ این

یکی ز غایت عرفان گلیست پرده‌گشا

یکی ز عین حیا غنچه است پرده‌نشین

یکی به کام حریفان نموده خنده ز لب

یکی به عارض تابنده همچو در ثمین

یکی به عارض تابنده رشک ماه فلک

یکی به قامت رعنا بلای روی زمین

یکی ز طره سرچین نموده مشگ ختا

یکی ز عقده گیسو گشوده ناقه چین

یکی به قصد من از ابروان کشیده کمان

یکی چو چشم خود از گوشه‌ها گشوده کمین

ز دست هر دو دل محتشم شکاف شکاف

گهی به تیغ عداب و گهی به خنجر کین

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من

گره گردیده حرفی در دل او گوئیا از من

زبانش خامش از شرم ولبش در جنبش از خوبی

نمی‌دانم چه در دل دارد آن کان حیا از من

جبین پرچین و دل پرکین سبک کام و گران تمکین

ز پیشم رفت تا در خاطرش باشد چها از من

مرا هم راز چون با غیر دید و لب گزید آن بت

ندانستم که پاس راز او می‌داشت یا از من

چنان بی‌اعتبارم پیش او کز بهر خونریزم

کشد تیغ جفا گر بشنود نام وفا از من

چو هم رازم به کس بیندشود دهشت بر او غالب

دلش از راز داران نیست ایمن غالبا از من

به دریا قوت را چون کرد پنهان این کمان ببردم

که می‌ترسد ز رازش حرفی افتد برملا از من

نهانی می‌نمایندم بهم خاصان او گویا

به آن بیگانه خو هم گفته حرف آشنا از من

دهد غماز را دشنام پیش محتشم یعنی

تو هم باید دگر حرفی نگوئی هیچ جا از من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

من نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم

خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم

تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار

خویش را پروانهٔ آن شمع بی‌پروا کنم

گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست

خوش دل آن که می‌شوم کاندر دل او جا کنم

اهل دل را گفته محروم نگذارم ز جور

آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنم

خاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است

چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنم

حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر

بی‌طمع گردم گدائی از در دلها کنم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

حسن می‌نازد به رخسارت چه رخسارست این

فتنه می‌بارد ز رفتارت چه رفتارست این

بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است

قدسیان را مرغ گلزارت چه گلزارست این

نقد جان آرند و دشنام از لب لعلت خرند

بس فریبنده است بازارت چه بازارست این

آن که می‌گردد به جرم دیدنت بسمل همان

می‌نماید میل دیدارت چه دیدارست این

با وجود این همه مردم کشیها هیچ‌کس

نیست ناراضی ز اطوارت چه اطوارست این

از دلم گفتم خبرداری شدی خندان که نه

محض اقار است انکارت چه انکارست این

محتشم با آن که مشتاقند خوبان شعر را

یار بیزار است ز اشعارت چه اشعارست این

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به دوستی خودم میکشی که رای من است این

به خویش دشمنی کرده‌ام سزای من است این

گداختم ز جفا تا وفا به عهد تو کردم

بلی نتیجهٔ عهد تو و فای من است این

به قول مدعیم میکشی و نیستی آگه

که در غمی که منم عین مدعای من است این

وفا نگر که دم قتل من ز خیل سگانش

یکی نکرد شفاعت که آشنای من است این

عجب نباشد اگر پا کشم ز مسند قربت

تو آفتابی و من ذره‌ام چه جای من است این

دلم که گشته ز بی‌غیرتی مقیم در آن کو

از آن مقام برانش که بی رضای من است این

اگر ز غم برهی محتشم دچار تو گردد

بگو کمینه غلام گریز پای من است این

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

پردهٔ ما میدری کائین زیبائیست این

عالمی را ساختی رسوا چه رسوائی است این

جلوه کردی با قد رعنا و کشتی خلق را

ای جهانی کشته قدت چه رعنائی است این

وضع بدمستانه‌ات زد مجلس یاران بهم

رسم یاری یا طریق مجلس آرائیست این

هرکه در راهی به عزت کشته‌ای را دید و گفت

صید ناوک خورده آن ترک یغمائی است این

هرکجا بوی می‌آمد رفتی آنجا همچو باد

باده پیمائی نگویم باد پیمائی است این

جیب چندین تهمت آلوده است حالا از تو چاک

گر بدانی موجب صد دامن آلائیست این

دی شنید از محتشم هرچند تلخ آن نوش لب

گفت از بی‌طاقتی و ناشکیبائی است این

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بیا ای عشق تمکین مرا از گرد ره بشکن

جنون را پیش رو کن عقل را پشت سپه بشکن

مسجد سرو من قدر است کن وز بار عشق آنجا

هزاران زاهد صدساله را پشت دو ته بشکن

حصار دل که شاهانند در تسخیر آن عاجز

تو زیبا دلستان بستان تو رعنا پادشه بشکن

قضا چون بست به رمه طاق ابرویت زبردستی

بیا و طاق دلها را ز ماهی تا به مه بشکن

اگر در وادی عشقت دل از ظلمت کشد لشگر

شکوهٔ لشگر دل را به زور یک نگه بشکن

به بام بارگاه آی و ز برقع طرف رخ بنما

وزان شکل هلالی قدر ماه چهارده بشکن

فراغعت را غنیمت دان غمین منشین قدح بستان

تکلف را اجازت ده کمر بگشا کله بشکن

اگر از کام جویان بر در و دیوار او بینی

سر کیوان به چوب حاجیان بارگه بشکن

اگر این است ساقی محتشم گو پشت زهدم را

به آن رطل گران پیمودن از بار گنه بشکن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

در پرده عشق آهنگ زد ای فتنه قانون ساز کن

صحبت گذشت از زمزمه ای دل خروش آغاز کن

دست خرد کوتاه شد از ضبط ملک عافیت

ای عشق فرصت یافتی بنیاد دست انداز کن

آمد صدای طبل باز از صید گاهی در کمین

شهباز عشقی پر گشوده‌ای مرغ جان‌پرواز کن

عشق اینک از ره می‌رسد ای جان به استقبال رو

غم حلقه بر در می‌زند ای دل برو در باز کن

شد زنده از یک پرسشت تا زنده‌ام مانند من

داری گواهی این چنین رو دعوی اعجاز کن

نوعی که هستی خویش را بنما و بر هم زن جهان

از عهد دیگر دلبران این عهد را ممتاز کن

چون بر مراد محتشم غمگین نواز است آن صنم

ای دل تو نازان شو به غم ای غم تو بر دل ناز کن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بر رخ به قصد دل منه زلف دو تا را بیش از این

در کشور خود سرمده خیل بلا را بیش از این

صد ره شکست ای رشک مه حسنت دل و دین را سیه

برطرف مه طرف کله مشکن خدا را بیش از این

دل کرده ساز ای نوش لب در وعده قانونی عجب

گر داری آهنگ طرب بنواز ما را بیش از این

نخل ترت در پیرهن چون نیکشر شد پرشکن

محکم مبند ای سیمتن بند قبا را بیش از این

میدان ظلم از اشک ما شد جای لغزشهای پا

جولان مده بهر خدا رخش جفا را بیش از این

ای دل که می‌آمد روان تیرش ز قدرت بر نشان

ترسم نداری در کمان تیر دعا را بیش از این

پرسان ز حال محتشم هستی ولی بسیار کم

پرسند ارباب کرم حال گدا را بیش از این

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من

برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من

باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد

دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من

سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب

سر و طوبی قد گل روی بهشت آرای من

هست باقی رشحه‌ای از وصل و جان من کباب

من که امروز این چنینم وای بر فردای من

پر گیاه حسرتی خواهد دمانیدن ز خاک

در پی این کاروان اشگ جهان پیمای من

از تفقدهای عامم نیز کردی ناامید

بیش ازین بود از تو امید دل شیدای من

محتشم افغان که مستغنی است از یاد گدا

پادشاه بی‌غم و سلطان بی‌پروای من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من

ای سراپا ناز قربان سراپای تو من

با وجود جلوهٔ تو خلق حیران منند

بس که حیران گشته‌ام برقد رعنای تو من

کرده چشم نیم‌بازت رخنه در بنیاد جان

این چه چشمست ای شهید چشم شهلای تو من

تا نگردد خواری من برملا پیش کسان

می‌نوازی بنده را ای بندهٔ رای تو من

من بندبندم بگسل از هم گرنباشم روز حشر

بند بر دل مانده زلف سمن سای تو من

چون برون آرم سر از خاک لحد باشم هنوز

پای در گل از خیال نخل بالای تو من

در وصف دیوانگان کوی عشقم جامباد

گر خلاصی جویم از زنجیر سودای تو من

دست من گیر ای گل رعنا که هستم از فراق

خار در پا رفته راه تمنای تو من

محتشم تا خسروان را مجلس آراید به شعر

پادشاه او تو باشی مجلس آرای تو من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

از سپاه حسن آخر یک سوار آمد برون

کافتاب از شرم رویش شرمسار آمد برون

همچو نخل‌تر که باد تند ازو ریزد ثمر

پر نگاه و عشوه ریز و غمزه بار آمد برون

کار مرگ آن دم شد آسان کز قد آن نخل‌تر

از نیام دهر تیغ آب‌دار آمد برون

بر فلک شد پر نفیر از بانگ پیکانان بلند

غالبا امروز شاه کامکار آمد برون

وضع سرمستانه‌اش بازار سرمستان شکست

گرچه کم شد نشاء غالب خمار آمد برون

داده تا قتل که را با خود قرار امشب که باز

تیغ بر کف چین بر ابرو بی‌قرار آمد برون

انتظاری داده بودم بر درش با خود قرار

ناگه آن سرو روان بی‌انتظار آمد برون

خط رویت خاست یا در عهدت از طوفان حسن

آفتاب عالم آرا از غبار آمد برون

نقد قلب محتشم در بوتهٔ عشق بتان

رفت بر ناقص ولی کامل عیار آمد برون

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

روز من زان زلف میدانم سیه خواهد شدن

حال من زان خال میدانم تبه خواهد شدن

قد اگر این است پر تنها ز پا خواهدفتاد

جلوه‌گر این است پر دلها زره خواهد شدن

ماه نو صد ناز خواهد کرد بر مهر آن زمان

کان چنان نازان به آنطرف کله خواهد شدن

گر خرام این است بس جانها ز پا خواهد فتاد

گر روش این است بس دلها زره خواهد شدن

گر به صید انداختن پردازد آن رعنا سوار

صید پردازنده صد صید گه خواهد شدن

بر نگاهش دوز چشم ای دل که مرهم کاری

در میان تیرباران نگه خواهد شدن

راحتی کز تیغ او دیدم من آن خون خوار را

قتل من کفارهٔ چندین گنه خواهد شدن

محتشم گر بحر غم امواج خواهد زد چنین

سیل اشگ من ز ماهی تا به مه خواهد شدن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن

تا ابد با خود به این قیدم قوی پیوند کن

ای گل رعنا برای عندلیب بی‌نصیب

نیست گر بوئی به رنگی از خودت خورسند کن

تلخی شیرین لبان ناموس را خوش مایه‌ایست

تا توانی زهر باش ای شوخ و کار قند کن

ای مسیحا دم که صد بیمار در پی میروی

یک نفس بنشین دوای دردمندی چند کن

کعبهٔ مقصودی الحق سر زگمراهان مپیچ

قبلهٔ حاجاتی آخر رو به حاجت‌مند کن

می‌رود ای مادر ایام کار ما ز دست

یک سفارش از برای ما به این فرزند کن

اعتمادت نیست گر بر عهدهای محتشم

خیز و هر یک عهد او محکم به صد پیوند کن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

جانا مران رخش جفا بر خاکساران بیش از این

زاری ببین خواری مکن با بردباران بیش از این

کردم نگاهی آرزو و آن هم نکردی از جفا

دارند چشم ای بی‌وفا یاران ز یاران بیش از این

دل کرده ساز ای نوش لب در وعده قانونی عجب

گرمی مکش آتش مزن در خامکاران بیش از این

بر گرد رنگی گشت جان ز آب دم تیغت ولی

زان ابرتر می‌داشت دل امیدباران بیش از این

ای از ازل بر آتشست ساکن سپند جان ما

تسکین مجو تمکین مخواه از بی‌قراران بیش از این

تازان به جولانگه درا کز ناز بر اهل وفا

توسن نتازند از جفا رعنا سواران بیش از این

هردم به بزم ای محتشم ساقی کشانت می‌کشد

باشند در قید ورع پرهزگاران بیش از این

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها