0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای تو نکرده جز جفا آن چه نکرده‌ای بکن

تیغ بکش به خون ما آن چه نکرده‌ای بکن

ای زده عقل و راه دین خواهی اگر متاع جان

بی خبر از درم درا آن چه نکرده‌ای بکن

چند به منتم کشی کز ستمت نکشته‌ام

ای ستمت به از وفا آن چه نکرده‌ای بکن

ای که ربوده‌ای به رخ صد دل و مایلی بدین

عقدهٔ زلف برگشا آن چه نکرده‌ای بکن

ای که نبوده بر درت مثل من از جفا کشان

میروم این زمان بیا آن چه نکرده‌ای بکن

ای نه نموده روی مه برده هزار دل ز ره

روی به محتشم نما آن چه نکرده‌ای بکن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

رخت را آفتاب سایه‌گستر می‌توان گفتن

خطت را سایهٔ خورشیدپرور می‌توان گفتن

میانت را نشاید موی گفت از نارکی اما

دهانت را ز تنگی تنگ شکر می‌توان گفتن

رخت را با رخ یوسف مقابل می‌توان کردن

دمت را با دم عیسی برابر می‌توان گفتن

مکرر گرچه نتوان گفت با آن نوش لب حرفی

لبش را گفته‌ام قند و مکرر می‌توان گفتن

به آن مه در سرمستی حدیثی گفته‌ام کین دم

نه ز آن برمی‌توان گشتن نه دیگر می‌توان گفتن

به سان محتشم داد به شاهی کشور دل را

که او را پادشاه هفت کشور می‌توان گفتن

سپهر دین و دولت شهسوار عرصه شوکت

که خاک پای او را تاج قیصر می‌توان گفتن

الوالغالب جلال الغروالدین شاه ابراهیم

که نعل توسنش را ماه نور می‌توان گفتن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم

با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم

در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال

آخرالامر چو خورشید جهانگیر شدیم

بعد صد چله به قدی چو کمان در ره عشق

یکی از خاک نشینان تو چون تیر شدیم

قلعهٔ تن که خطر از سپه تفرقه داشت

زان خطر کی به در از رخنهٔ تدبیر شدیم

رد نشد تیر بلای تو به تدبیر از ما

ما همانا هدف ناوک تقدیر شدیم

داد دادیم وفا را و ز بدگوئی غیر

متهم پیش سگان تو به تقصیر شدیم

محتشم عشق و جوانی و نشاط از تو که ما

در غم و محنت آن تازه جوان پیر شدیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن

گفت اگر یار مکنی شکوه ز آزار مکن

گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید

گفت از من بشنو گوش باغیار مکن

گفتم از درد دل خویش به جانم چه کنم

گفت تا جان شودت درد دل اظهار مکن

گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم

از میان تیغ برآورد که زنهار مکن

گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار

گفت خورد از پی عزت او خوار مکن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای پارسای کعبه رو عزم سر آن کو مکن

راه ریا گم میکنی در قبلهٔ ما رو مکن

رسم به تانست ای پری دین کاهی و ایمان بری

اما تو قدسی جوهری با این صفتها خو مکن

یارب چو من هر بی‌خبر کز فرقتت دارد خطر

بیخ حیات او بکن هجران نصیب او مکن

من صیدی‌ام کز سرکشی حکمت شکارت می‌کند

پرتکیه بر تسخیر من در قوت بازو مکن

تنها ز کویت می‌روم دل گر نیاید کو میا

جان هم به منت گر کند همراهی من گو مکن

خار مزار محتشم گل می‌دهد از خون برون

بگذر بران گلشن ولی گلهای او را بو مکن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من

از خدای خود نترسد چون کند آزار من

سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم

تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من

کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی

تا بود در کشتن من بی‌گنه دلدار من

دوستان را حضم خود سازم که بعد از کشتنم

خون من قطعا نخواهند از بت خونخوار من

دشمنان را دوست دارم تا پس از قتلم نهد

این گنه بر گردن ایشان مه پرکار من

گوسیه شورویم از ترک عبادت تا مرا

بندهٔ یک رنگ خود داند پری رخسار من

محتشم خواهد به خاک تیره یکسان خویش را

تا مرا دیگر به کام خویش بیند یار من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

از آن پیش رقیبان مهر ورزدیار من با من

که خواهد بیش گردد کینهٔ اغیار من با من

به این بخت زبون و طالع پستی که من دارم

عجب گر سر در آرد سر و گل رخسار من با من

نمی‌دانم چه می‌گوید ز بدگویان که می‌گوید

به این تلخی سخن شوخ شکر گفتار من با من

مرا کز رنجش اغیار دایم دل گران گشتی

چسان بینم که باشد سر گران دل دار من با من

دل زارم چو برد آن شوخ و شد بیگانه دانستم

که می‌کرد آشنائی از پی آزار من با من

ز کید خصم پیش یار من مقدار من کم شد

نمی‌دانم چه دارد خصم بی‌مقدار من با من

به کویش محتشم چون ره برم شبهای تنهائی

اگر همره نباشد آه آتش‌بار من با من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من

روزم اگر چنین بود وای به روزگار من

چون دهد از غم توام آه به باد نیستی

آینهٔ سپهر را تیره کند غبار من

ابر بلابرون خیمه ز موج خیز غم

چون ز درون علم کشد آه شراره بار من

تا تو قرار داده‌ای قتل مرا به تیغ خود

صبر فرار کرده است از دل بی‌قرار من

تا ز نظاره‌ات مرا ساخت به عشق مبتلا

گوشه بگوشه می‌جهد چشم گناهکار من

به ز نخست محتشم باز رسم به کار خود

گر دگر آن غزاله را چرخ کند شکار من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من

در فلک آتش افکندی آه آتش بار من

در تن زارم جگر صدچاک و دل صد پاره شد

بوالعجب گلها شکفت از عشق در گلزار من

چون کند پامالم آن سرو از پی پابوس او

دل برون آید ز چاک سینهٔ افکار من

های و هویم لرزه در گورافکند منصور را

چون زنند از راه عبرت در ره اودار من

خواستم از شربت وصلش دمی یابم حیات

کرد چشم قاتلش زهری عجب در کار من

آن چنان زارم که بر من دشمنان گزیند زار

دوستی آخر تو کمتر کوش در آزار من

محتشم هرگه نویسم شعر عاشق سوز خویش

آتش افتد از قلم در نسخهٔ اشعار من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن

شربت دیدار شیرین به ترش روئی مکن

می‌کنم گر بیخ عیش خویش میگوئی بکن

می‌کنم گر قصد جان خویش میگوئی مکن

با بدان نیکی ندارد حاصلی غیر از بدی

گر بخود بد نیستی با غیر نیکوئی مکن

غمزه‌ات محتاج افسون نیست در تسخیر خلق

صاحب اعجاز را تعلیم جادوئی مکن

من که خود کم کرده‌ام دل در رهت دادم مده

عاشق بیداد را خوش دل به دلجوئی مکن

گر درین دیوان گناه ما خطای عاشقی است

گو کسی در نامهٔ ما این خطا شوئی مکن

ترک بد خوئی کن اما با گدای پرهوس

گرچه باشد محتشم زنهار خوش خوئی مکن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من

چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من

به قدر عشق اگر در حشر یابد مرتبت عاشق

بود بر دوش مجنون در صف محشر لوای من

شود مجنون ز لیلی منفعل فرهاد از شیرین

چو با مهر تو سنجد داور محشر وفای من

شود دوزخ سراسر حرف من گر عشق خوبان را

گنه داند خدا وانگه به فعل آرد جزای من

اگر در وادی وصلش بنودی یک جهان درمان

مرا تنها جهانی درد کی دادی خدای من

ز بس کز عاشقی پا در کلم ممکن نمی‌دانم

که بیرون آید از گل روز محشر نیز پای من

زهر چشمی شود صد چشمه خون محتشم جاری

چو افتد در میان روز قیامت ماجرای من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

سرگرمئی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون

نوبت زنان از عشق تو آیم به صد غوغا برون

چون مرد میدان را زنند از بهر جانبازی صلا

سر بر کف و کف بر دهان آیم من شیدا برون

دهشت شود نو سلسله چون از صف دیوانگان

آشفته خو زنجیر خا ایم من رسوا برون

در لشگر عقل و خرد یک مرده صد صف بر درم

تا آید از بهر جدل مرد از صف هیجا برون

کو آتش در دل که من چون دست در جیب آورم

از پرتو گیرائیش آرم ید و بیضا برون

صحرای شوری کو کزو چون روی در شهر آمدم

صد وحشی اندر پیش پس آیم ازان صحرا برون

دریای شوری کو که من کوشم چو در غواصیش

آخر به جائی در دهم تا حشر ازان دریا برون

خیل بلاصف می‌کشد میدان دم از خون می‌زند

همت فرس زین می‌کند من می‌روم تنها برون

دل میل دارد کز هوس دردیگی اندازد مرا

کز تن نیاید یک نفس بی‌آه و واویلا برون

تا کی به دریا جا کنم کز خانه جانانه‌ای

دامان استیلاکشان آید به استغنا برون

بی‌قید طفلی خواهم و عشقی که بازی بازیم

از خلوت زهدآورد هر دم به غیرتها برون

هان محتشم نزدیک شد کز رستخیز عشق تو

آری قیامت در نظر نارفته از دنیا برون

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

گر شود از دیده نهان ماه من

دود برآرد ز جهان آه من

از نگه من به تمنای خویش

آه گر افتد به گمان ماه من

آن که به پندست مرا سود خواه

از همه بیش است زیان خواه من

از تو به جان آمدم اندیشه کن

جان من از نالهٔ جانکاه من

بندگیت جان من بینواست

جان من از من مستان شاه من

باش به هوش ای دل غافل که چرخ

در ره او کنده نهان چاه من

محتشم افسرده رهی داشتم

نیک زد آن سرو روان راه من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

با او شبی از دیر می‌خواهم خراب آیم برون

او برقع شرم افکند من از حجاب آیم برون

خوش آن که طرح سیر شب اندازد آن مست خراب

من دامن ظلمت دران با آفتاب آیم برون

عذر گنه گویم چنان کز کشتن من بگذرد

گر آن قدر بخشد امان کز اضطراب آیم برون

در ورطهٔ عشق بتان ناکرده خود راامتحان

کشتی در آب انداختم تا چون ز آب آیم برون

تا حشر عشق از بهر من خواهد فروزد آتشی

کافتم اگر یک دم درو دردم کباب آیم برون

راندم به میدان چون فرس کز تیرباران بلا

از موج خیز خویشتن گلگون رکاب آیم برون

از ابر احسان قطره‌ای در دوزخ هجران چکان

تا محتشم یابد امان من از عذاب آیم برون

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین

زمین گوید ثنا گردون دعا روح‌الامین آمین

رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا اما

در این میدان نمی‌بینم سپهداری به این آئین

به تندی برق مستعجل به لنگر کوه پابرجا

به میدانها سبک جولان به محفلها گران تمکین

به تحریک طبیعت در خم چو گان بیدادم

چنان دارد که چون گویم نه آرامست و نه تسکین

شوم او را بلاگردان چو رخش ناز بی‌پایان

به پائین راند از بالا به بالا تا زد از پائین

مکن خون کوی ای دل بر سر میدان او مسکن

که آنجا در پی سر میرود صد عاشق مسکین

نثار بزمت این بس محتشم کان معدن احسان

لب گوهرفشان گاهی بجنباند پی تحسین

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها