0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

گشته در عشق کار من مشکل

مردن آسان و زیستن مشکل

طرفه‌تر آنکه نیست با معشوق

این زمان اختلاط من مشکل

نه به آن ماه رو نگه دشوار

نه به آن نوش لب سخن مشکل

نه کشیدن به سوی خود گستاخ

سر آن زلف پر شکن مشکل

نه ز روی دراز دستی‌ها

دستبازی به آن ذقن مشکل

نه لب طفل آرزویم را

زان لبان خوردن لبن مشکل

چیدن گل میسر است اما

غارت خرمن سمن مشکل

بوسه کم میخورم به کام که هست

راه بردن به آن دهن مشکل

دستباری است اندکی آسان

لیک از آن سوی پیرهن مشکل

گر یکی خواب گه دو پیکر راست

صحبت تنگ تن به تن مشکل

محتشم گل به چین و لاله که هست

میوه چیدن درین چمن مشکل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بیچاره باشد همواره عاشق

عشق این چنین است بیچاره عاشق

گردون نگردد روزی که گردد

از کوی معشوق آواره عاشق

صد پاره شد دل اما همان هست

بر روی خوبان هر پاره عاشق

گر سر کشیدی یکباره معشوق

از پا فتادی صد باره عاشق

گر شرم بودی هرگز نکردی

در روی معشوق نظاره عاشق

نبود گر آدم ای ترک خونخوار

خواهی تراشید از خارهٔ عاشق

حسنت فزون باد تا محتشم را

بینند یاران همواره عاشق

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

خانهٔ دوری دل از همه پرداخته‌ام

وانداران بهر تو وحدتکده‌ای ساخته‌ام

زیر این سقف مقرنس به ازین جائی نیست

که من تنگ دل از بهر تو پرداخته‌ام

هست دیگ طربم ز آتش بی‌دود به‌جوش

تا سر از همدمیت شعلهٔ‌وش افراخته‌ام

کس نینداخته در ساحت این تنگ فضا

طرح صرحی که من از بهر تو انداخته‌ام

محتشم نزد خرد تنگ فضائیست جهان

کز قناعت من دلتنگ به دان ساخته‌ام

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل

ز در درآ و ببین خانهٔ مصور دل

در آرزوست مه خرگهی که بر گردون

منور از تو کند خانهٔ مدور دل

دلم شکفت که از میل طبع خلوت دوست

سبب نزول تو شد خانهٔ محقر دل

لب امید بلبیک محتشم بگشا

که یار بر سر لطفست و می‌زند در دل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بس که چشم امشب به چشم عشوه‌سازش داشتم

از نگه کردن بسوی غیر بازش داشتم

غیر جز تیر تغافل از کمان او نخورد

بس که پاس غمزهٔ مردم نوازش داشتم

تا به قصد نیم نازی ننگرد سوی رقیب

گوشه چشمی به چشم نیم نازش داشتم

گشت راز من عیان بس کز اشارات نهان

با رقیبان در مقام احترازش داشتم

داشت او مستغنیم از ناز دیگر مهوشان

از نیاز غیر من هم بی‌نیازش داشتم

زور عشقم بین که تازان می‌گذشت آن شهسوار

از کششهای کمند شوق بازش داشتم

با خیالش محتشم در دست بازی بود و من

دست در زنجیر از زلف درازش داشتم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق

من از کمال محبت جهان جهان مشتاق

نهان ز چشم بدان صورت تو را این است

که دایمم من صورت طلب به آن مشتاق

ز دست کوته خود در هوای زلف توام

چو مرغ بی‌پر و بالی به آشیان مشتاق

به محفل دگران در هوای کوی توام

چو آن غریب که باشد به خانمان مشتاق

کنم سراغ سگت همچو کسی که بود

ز رازهای نهانی به همزبان مشتاق

عجب که ذکر تو جزء شهادتم نشود

ز بس که هست به نام خوشت زبان مشتاق

به محتشم چه فسون کرده‌ای که می‌گردد

نفس نفس به تو مایل زمان زمان مشتاق

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم

ز گریه رخت به غرقاب خون کشیدم ورفتم

قدم به زمین ریخت از دو شیشهٔ دیده

گلاب آن گل حسرت که از تو چیدم و رفتم

ز نخل تفرقه خیزت که داد بر به رقیبان

علاقه دل و پیوند جان بردم و رفتم

چو غیر چید گل وصلت از مساهله من

چو خار در جگر خویشتن خلیدم و رفتم

درون پرده صبرم ز حد چو رفت تحمل

ز پاس دامن آن پرده بر دریدم و رفتم

رخ امید به عهدت ز عاقبت نگریها

سیه در آینهٔ بخت خویش دیدم و رفتم

به پند دیدهٔ صحبت پسند کار نکردم

نصیحت دل عزلت گزین شنیدم و رفتم

مرا لقب کن ازین پس سگ رمیده ز آهو

کز آهوئی چو تو با صد هوس رمیدم و رفتم

شکیب را چو نیامد ز پس نوید امیدی

به شرح محتشم پیش بین رسیدم و رفتم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم

سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم

طوطی ناطقه‌ام قوت گفتار نداشت

دیدم آئینهٔ روی تو و گویا گشتم

کام جان با خط سبز و لب جان‌بخش تو بود

هرزه عمری ز پی خضر و مسیحا گشتم

چون برم پی به مقام تو گرفتم چو صبا

پا ز سر کردم و سر تا سر دنیا گشتم

منم ای شمع بتان مرغ سمندر خوئی

که چو پروانه به دوران تو پیدا گشتم

تاب دیدار تو چون آورم ای غیرت حور

من که نادیده مه روی تو شیدا گشتم

هرکه پیمود ره الفت من وحشی گشت

بس که باوحش من بادیه پیما گشتم

محتشم تا روش فقر و فنا دانستم

منکر جاه جم وحشمت دارا گشتم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای روی تو از می ارغوان رنگ

دارد سمنت ز ارغوان رنگ

در دور خط تو می‌نماید

آیینهٔ آفتاب در زنگ

در سلسلهٔ تو همچون مجنون

صد خسرو بی‌کلاه و اورنگ

خواهم شومت دچار اما

در خواب که دربرت کشم تنگ

از غمزهٔ پر فن تو پیداست

کیفیت صلح و صورت جنگ

صدر نگفسون در آن دو چشمست

در هر رنگی هزار نیرنگ

این دل که تو داری ای غلط مهر

نرم است چو موم و سخت چو نسنگ

دل میشنو اندم در آن زلف

نالیدن طایر شب آهنگ

ای گل برهی مرو که خاری

در دامن عصمتت زند چنگ

یک لحظه به غیر اگر بیائی

بگریزی ازو هزار فرسنگ

در پای فتادنم ز کویت

عذریست چو عذر محتشم لنگ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زخم نگهت نهفته خوردم

پنهان نگهی دگر که مردم

شد عقل و زمان مستی آمد

خود را به تو این زمان سپردم

تیر نگهم زدی چو پنهان

راهی به نوازش تو بردم

می‌گشت لبم خضاب اگر دوش

دامن گه گریه می‌فشردم

از زخم اجل کشنده‌تر بود

از دست تو ضربتی که خوردم

دل بی‌تو شبی که داغ می‌سوخت

تا صبح ستاره می‌شمردم

ای هم دم محتشم در این بزم

صاف از تو که من حریف دردم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم

به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم

ز استغنا نمی‌گشتم به گرد کعبه لیک آخر

سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم

سرم چون گوی می‌باید فکند از تن به جرم آن

که عمری بر سر کوی تو بی‌حاصل به سر گشتم

ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن

که هرچند از تو جستم چارهٔ بیچاره‌تر گشتم

اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان

وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم

به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی

که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم

اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی

که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بر در دل می‌زنند نوبت سلطان عشق

ما و جنون می‌دهیم وعده به میدان عشق

رایت شاه جنون جلوه نما شد ز دور

چاک به دامن رساند گرد بیابان عشق

آن که ز لعلت فکند شور به دریای حسن

کشتی ما را نخست داد به طوفان عشق

بر سر جرم منند عفو و جزا در تلاش

تا بچه فرمان دهد حاکم دیوان عشق

عشق ز فرمان حسن داد به دست توام

وه چه شدی گر بدی حسن به فرمان عشق

زلف تو را آن که کرد سلسلهٔ پیوند حسن

ساخت جنون مرا سلسلهٔ جنبان عشق

کرد چو حسنت برون سر به گریبان دهر

عابد و زاهد زدند دست به دامان عشق

گرد وی از بس حذر مور ندارد گذر

این دل ویران که هست ملک سلیمان عشق

ماه رخ آن صنم مه چه رایان حسن

داغ دل محتشم شمسه ایوان عشق

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

صدامید از تو داشتم در دل

ده که از صد یکی نشد حاصل

دارم ای گل شکایت بسیار

گفتن آن حکایت مشکل

شمع حسنت فروغ هر مجلس

ماه رویت چراغ هر محفل

لاله‌رویان ز ساغر خوبی

همه سرخوش تو مست لایعقل

مست و خنجر کشی و بی‌پروا

شوخ و عاشق کشی و سنگین دل

در هلاکم چه میکنی تعجیل

ای طفیل تو عمر مستعجل

پیش پایت نهم سر تسلیم

تا به دست خودم کنی بسمل

از رقیبان خود مباش ایمن

وز اسیران خود مشو غافل

ای به زلفت هزار دل در بند

وی به قدت هزار جان مایل

محتشم داد جان به مهر و وفا

تو همان بی‌وفا و مهر گسل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای به من صدق و صفای تو دروغ

مهر من راست وفای تو دروغ

نالش غیر ز جور تو غلط

بر زبانش گله‌های تو دروغ

چند گویم به هوس با دل خویش

حرف تخفیف جفای تو دروغ

گوی چوگان هوس گشته رقیب

سر فکنده است به پای تو دروغ

چند اصلاح جفای تو کنم

چند گویم ز برای تو دروغ

وعدهٔ بوسه چه می‌فرمائی

می‌نماید ز ادای تو دروغ

سگت از شومی آمد شد غیر

گفت صد ره به گدای تو دروغ

گوئی ای ابر حیا می‌بارد

از در و بام سرای تو دروغ

راست گویم به هوس می‌گوید

ملک از بهر رضای تو دروغ

عاشق از بهر رضای تو عجب

گر نگوید به خدای تو دروغ

محتشم این همه میگوئی و نیست

به زبان گله زای تو دروغ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار می‌کردم

که جانب داری فهم از ادای یار می‌کردم

ز بختم با حریفان کار مشکل شد که پی در پی

به تعلیم اشارات نهانش کار می‌کردم

زبان در بحث با اغیار و دل در مشورت با او

من از دل بی‌خبر نظارهٔ دیدار می‌کردم

سخن می‌گفتم اندر بزم با پهلونشینانش

نظر را در میان مشغول آن رخسار می‌کردم

نوید بزم خاصم دوش باعث بود در مجلس

که بهر زود رفتن کوشش بسیار می‌کردم

رقیبی بود در بیداری شبگردیم با او

که پی گم کرده امشب سیر با اغیار می‌کردم

نهان می‌خواستم چون از حریفان لطف او با خود

بهر یک حرفی از بی‌لطفیش اظهار می‌کردم

در افشای جدل با مدعی از مصلحت بینی

به ظاهر گفتگوئی نیز با دل‌دار می‌کردم

نمی‌شد محتشم گر دوست امشب هم زبان من

میان دشمنان کی جرات این مقدار می‌کردم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها