0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

تا کی کشی به بی گنهان از عتاب تیغ

ای پادشاه حسن مکش بی حساب تیغ

تا عکس سر و قد تو در بر کشیده است

دارد کشیده به بد ز غیرت بر آب تیغ

در ذوق کم ز خوردن آب حیات نیست

خوردن ز دست آن مه مشکین نقاب تیغ

از بس که بهر کشتنم افتاده در شتاب

ترسم به دیگری زند از اضطراب تیغ

یابند محرمان سحرش کشته برفراش

گر بر کسی کشد ز غضب او به خواب تیغ

قتلم فکند دوش به صبح و من اسیر

مردم ز غم که دیر کشید آفتاب تیغ

عابد کشی است در پی قتلم که می‌کشد

بر آهوی حرم ز برای ثواب تیغ

می‌دید بخت و دولت خونریز محتشم

می‌بست یار چون به میان از شتاب تیغ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز لاله‌زار مرا بی‌جمال دل نواز چه فیض

ز جام می لب ساقی گل عذار چه حظ

در انجمن که نباشد مغنی گل رخ

ز صوت فاخته و نغمهٔ هزار چه حظ

شکار تا شده دلهای بی محبت را

ز تیر غمزهٔ خوبان جان شکار چه حظ

چو نیست در نظر آن گل که نوبهار من است

مرا ز باغ چه حاصل ز نوبهار چه حظ

غرض مشاهده حسن توست از خوبان

وگر بی‌تو ز خوبان روزگار چه حظ

درین دیار دل محتشم خوش است به یار

گهی که یار نباشد درین دیار چه حظ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دارم از طبع ستم خیز تو حظی و چه حظ

وز عتاب شعف آمیز تو حظی و چه حظ

می‌کنم با نفس آمیز نگه‌های عجب

از نگاه غضب‌آمیز تو حظی و چه حظ

آن که وی جرعه‌کش بزم تو بود امشب داشت

پیش اغیار به پرهیز تو حظی و چه حظ

نیم بسمل شده تیغ تغافل امروز

می‌کند از نگه تیز تو حظی و چه حظ

دل که از شوق کلام تو کبابست کباب

دارد از لعل نمک ریز تو حظی و چه حظ

وقت تغییر عذارت که شد آزرده رقیب

کردم از سبزهٔ نوخیز تو حظی و چه حظ

محتشم را که به یک موی دل آویخته‌ای

دارد از موی دلاویز تو حظی و چه حظ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع

این زمان نیست به صد لطف نهانی قانع

غیر کز مرده لان بود به یک پرسش تو

نیست اکنون به حیات دو جهانی قانع

ابر لطف تو به سیلاب جهانی مشغول

لب من تشنه بیک قطره چکانی قانع

گر به شیرین سخنی خوش نکنی کام رقیب

می‌شوم از تو به این تلخ زبانی قانع

نیم زخمی به جگر دارم و دانم که به آن

نشود یار به این سخت کمانی قانع

پیش آن شاه جهان‌گیر بمیرم صد بار

که گدائیست به یک کلبه ستانی قانع

غیر را ساخت به یک آیت رحمت زنده

محتشم مرد به یک فاتحه خوانی قانع

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف

آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف

طرح یک رنگی فکند آن بت بهر بد گوهری

گوهر یک دانه هم رنگ خزف شد حیف حیف

آن کمان ابرو که کس انگشت بر حرفش نداشت

تیر طعن عیب جویان را هدف شد حیف حیف

آن که کام از لعل او جستن بزر ممکن نبود

گنج تمکینش به نادانی تلف شد حیف حیف

آن که خواندش مادر ایام فرزند خلف

عاقبت دل خوش کن صد ناخلف شد حیف حیف

نوگلی کز صوت بلبل پنبه‌اش در گوش بود

واله چنگ و نی و آواز دف شد حیف حیف

محتشم از درد گفتی آن چه در دل داشتی

کوش هر بی‌درد این در را صدف شد حیف حیف

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دهد اگرچه برون در بی‌شمار صدف

تو آن دری که برون ناید از هزار صدف

برای چون تو دری شاید ای چکیدهٔ صنع

اگر دهان بگشاید هزار بار صدف

عجب که تا به قیامت محیط هستی را

گران شود به چنین در شاهوار صدف

توان گرفت بزر ز احترام گوشی را

که در راز تو را باشد ای نگار صدف

شدست معتبر از خلعت تو مادر دهر

بلی ز پرتو در دارد اعتبار صدف

به جنبش آمده تا بحر هستی از اثرش

چنین دری نفکنده است برکنار صدف

به عهد محتشم از عقد نظم گوش جهان

چنان پر است که از در شاهوار صدف

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ

شد از خون گرمم شرر بار تیغ

شدم آن چنان کشته او به میل

که از میل من شد خبردار تیغ

نه چابک‌تری از تو هست ای اجل

باو سر فرو آر و بسپار تیغ

چه جائیست کوی تو کانجا مدام

ز در سنگ بارد ز دیوار تیغ

ازین بزم اگر دفع من واجبست

بنه ساغر از دست و بردار تیغ

شود بر زبان تا وصیت تمام

خدا را زمانی نگهدار تیغ

شده چشم مست تو خنجر گذار

تو در دست این مست مگذار تیغ

بقا سر بجیب فنا در کشد

اگر برکشد آن ستمکار تیغ

سگ آن دلیرم که وقت غضب

شود پیش او محتشم وار تیغ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک

نام ننگ‌آمیز من از لوح هستی ساز حک

یار عشق دیگران را گر ز من کردی قیاس

ساختی با خاک یک سان عاشقان را یک به یک

هرکه شد پروانه شمعی و سر تا پا نسوخت

بایدش در آتش افکندن اگر باشد ملک

دی که خلقی را به تیر غمزه کردی سینه چاک

گر نمی‌کشتی مرا از غصه میگشتم هلاک

ماه و ماهی شاهد حالند کز هجر تو دوش

آب چشمم تا سمک شد دود آهم تا سماک

بر سر خاک شهیدان خود آمد جامه چاک

ای فدای دامن پاکت هزاران جان پاک

خواهم از گلهای اشگم پرشود روی زمین

تا نیفتد سایهٔ سرو سرافرازت به خاک

بس که می‌بینم تغیر در مزاج نازکت

وقت جورت شادمانم گاه لطف اندر هلاک

حال دل رسید از من گفتمش قلبی اذک

گفت پس دل بر کن از جا نگفتمش روحی فداک

روشن است از پر تو تیغت چراغ جان من

گر چو شمع از تن سرم صدبار برداری چه باک

محتشم روزی که با داغت برآرد لاله‌سان

سر ز جیب خاک بشناسش به جیب چاک چاک

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک

رایاو قتل منست و من برای او هلاک

زان رخم حیران آن صانع که پیدا کرده است

آتش خورشید پرتو ز امتزاج آب و خاک

دی به آن ماه عجم گفتم فدایت جان من

گفت نشنیدم چه گفتی گفتمش روحی فداک

از غم مرگ و عذاب قبر آزادم که هست

قتل من از دست یار و خاک من در زیر تاک

بوالعجب دشتی است دشت حسن کز نازک دلی

آهوان دارند آنجا خوی شیر خشمناک

جنبش دریای غم در گریه می‌آرد مرا

می‌زند طوفان اشگ من سمک را برسماک

محتشم هرچند گردیدم ندیدم مثل تو

خیره طبعی بی حد از کافر دلی بی‌ترس و باک

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ما که می‌سازیم خود را در فراق او هلاک

از وفای او به جان‌یم از برای او هلاک

لطف او در رنگ استغنا و بر من عکس غیر

از برای لطف استغنا نمای او هلاک

من که تنگ آوردنش در بر تصور کرده‌ام

می‌شوم از رشگ تنگی قبای او هلاک

گر بجنبد باد می‌میرم که از بی‌تابیم

بهر جنبشهای زلف مشگسای او هلاک

ای فلک یک روز کامم از وفای او بده

پیش از آن روزی که گردم از جفای او هلاک

می‌نهد تا غمزه ناوک در کمان می‌سازدم

اضطراب نرگس ناوک گشای او هلاک

زخم دلخواهی که خورد از دست جانان محتشم

مدعی از رشک خواهد شد به جای او هلاک

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

مژده ای صبر که شد هجرت هجران نزدیک

یوسف مصر وفا گشت به کنعان نزدیک

غم غمین از خبر فرقت دوری شد و گشت

دوری فرقت و محرومی حرمان نزدیک

گشت سررشته بعد من از آن در کوتاه

شد ره مور به درگاه سلیمان نزدیک

کرد عیسی ز فلک مرحله چند نزول

درد این خاک نشین گشت به درمان نزدیک

بوی خیر آید ازین وضع که یک مرتبه شد

کوی درویش به نزهت گه سلطان نزدیک

قرب آن سرو سمن پیرهن از شوق مرا

چاک پیراهن جان ساخت به جانان نزدیک

محتشم گرچه نشد قطع ره هجر تمام

حالیا راه طلب گشت به جانان نزدیک

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز تب نالان شدی جانان عاشق

بلا گردان جانت جان عاشق

ز سوز نالهٔ عاشق گدازت

به گردون می‌رسد افغان عاشق

تب گرم تو عالم را سیه کرد

ز خود بر سینهٔ سوزان عاشق

دمی صد بار از درد تو می‌مرد

اجل می‌برد اگر فرمان عاشق

به بالینت دمی نبود که گرید

نیالاید به خون دامان عاشق

کشی گر آهی از دل خیزد آتش

ز جان عاشقان جانان عاشق

به جان محتشم نه درد خود را

که باشد درد و محنت زان عاشق

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای قدت همچو نیشکر نازک

تنت از پای تا به سر نازک

همچو عضو تو سر و قد زیبا

همه جای تو سیم بر نازک

از زمین ارم به آب حیات

ندهد چون قدت شجر نازک

بی خبر زد کرشمه‌ات رگ جان

بودش از بس که بیشتر نازک

هست از روی نازک اندامان

کف پای تو بیشتر نازک

بسته خوش طاقهای ابرویت

دست قدرت به یکدیگر نازک

جان مجنون گداختی لیلی

گر بدی خویش آن قدر نازک

دارد آزار بس که افتاده

کوه سیمش گران کمر نازک

محتشم نیست در بنی آدم

خوی چون خوی آن پسر نازک

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

گر پا نهی ز لطف به مهمانسرای دل

پیش تو جان به پیشکش آرم چه جای دل

بهر گذار کردنت از غرفه‌های چشم

درها گشاده بر حرم کبریای دل

بنای صنع بهر تو نامهربان نهاد

از آب و خاک مهر و محبت بنای دل

تا شد نگارخانهٔ چشمم تهی ز غیر

پیدا شد از برای تو جائی ورای دل

بنشین به عیش و ناز که از نازنین بتان

مخصوص توست خانه نزهت فزای دل

از بهر ذکر خلوتیان کرده محتشم

وصف تو را کتابه خلوت سرای دل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای جمالت قبلهٔ جان ابرویت محراب دل

آمدی و فرض شد صد سجده بر ارباب دل

بعد چندین انتظار از رشتهٔ باریک جان

تاب هجران میبری بیرون ولی کو تاب دل

گر شوی مهمان جان از عقل و دین و صبر و هوش

در رهت ریزم به رسم پیشکش اسباب دل

تا ز مژگان لعل پاشم در رهت پرورده‌ام

از جگر پر گاله بسیار در خوناب دل

از دو بیمارت یکی تا جان برد در بند غم

یا به خواب من درآ یکبار یا در خواب دل

نقش دل پیشت کشیدم جان طلب کردی ز من

ای فدایت جان چه می‌فرمائی اندر باب دل

سر بلندم میکنی گویا که می‌بینم ز دور

ارتفاع کوکب دولت در اسطرلاب دل

محتشم می‌جست عمری در جهان راه صواب

سالک راه تو گشت آخر به استصواب دل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:58 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها