0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چو غافل از اجل صیدی سوی صیاد می‌آید

نخستین رفتن خویشم در آن کو یاد می‌آید

من پا بسته روز وعده‌ات آن مضطرب صیدم

که خود را می‌کشم در قید تا صیاد می‌آید

اگر دیگر مخاطب نیستم پیشش چرا قاصد

جواب نامه‌ام می‌آرد و ناشاد می‌آید

به خون ریز من مسکین چو فرمان داده‌ای باری

وصیت میکن از من گوش تا جلاد می‌آید

بتان را هست جانب دارای پنهان که خسرو را

به آن غالب حریفی رشک بر فرهاد می‌آید

دلیل اتحاد این بس که خون میرانداز مجنون

به دست لیلی آن نیشی که از فساد می‌آید

دل خامش زبانم کرده فرقت نامه‌ای انشا

که هرگه می‌نویسم خامه در فریاد می‌آید

ببین ای پند گوآه من و بر مجمع دیگر

چراغ خویش روشن کن که اینجا باد می‌آید

چنان می‌آید از دل آه سرد محتشم سوزان

که پنداری ز راه کوره حداد می‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

گر از جمال جهانتاب او نقاب کشند

جهانیان قلم رد بر آفتاب کشند

برای نیم نگه سرخوشان خواب غرور

هزار منت از آن چشم نیم خواب کشند

اگر شوی نفسی با بهشتیان همدم

دگر ز همدمی حوریان عذاب کشند

برند راه به میزان حسن چون تو سوار

شوی به ناز و بتان حلقهٔ رکاب کشند

ز طبع آب تحیر برون برد حرکت

ز صورت تو مثالی اگر بر آب کشند

غبار راه جنیبت کشان حسن تو را

بود دریغ که در چشم آفتاب کشند

سپار محتشم آخر زمام کشتی تن

به ساقیان که تو را در شط شراب کشند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید

کوثر و خلد من این است عذابم مکنید

چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد

بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید

مدعی را اگر آواره نسازم ز درش

از سگان سر آن کوی حسابم مکنید

من خود از بادهٔ دیدار خرابم امشب

می‌میارید و ازین بیش خرابم مکنید

مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا

من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید

حرف وصلی که محال است مگوئید به من

آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید

خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب

دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید

چارهٔ بیخودی من به نصیحت نتوان

به خودم باز گذارید و عذابم مکنید

توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار

قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چون باز خواهد کز طلب جوینده را دور افکند

از لن‌ترانی حسن هم آوازه در طور افکند

یارب چه با دلها کند محجوب خورشیدی که او

در پیکر کوه اضطراب از ذره‌ای نور افکند

چون بی خطر باشد کسی از شهسوار عشق وی

کو بر فرس ننهاده زین در عالمی شور افکند

بی شک رساند تیر خود آن گل رخ زرین کمال

گر در شب از یک روزه ره در دیدهٔ مور افکند

خوش بود گر از دل رسد حرف اناالحق بر زبان

غیرت به جرم کشف را ز آتش به منصور افکند

با ساقی ار نبود نهان کیفیت دیگر چه سان

آتش درین افسردگان از آب انگور افکند

بهر چه سر عشق را با بی‌بصر گوید کسی

بیهوده کس دارو چرا در دیده کور افکند

هرسو چراغی محتشم افروزد از رخسارها

یک شمع چون در انجمن پرتو به جمهور افکند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ

سرشک من نگذارد مداد بر کاغذ

فرشته نیز گواهی نویسد اربیند

به قتل من خط آن حور زاد بر کاغذ

رقیب تا چه بد از من نوشته بود که یار

ز من نهفت چو چشمش فتاد بر کاغذ

محل نامه نوشتن مرا ز دغدغه کشت

به نام غیر قلم چون نهاد بر کاغذ

نوشت نامه به اغیار و این به ترکه نگاشت

به رمز نام خود از اتحاد بر کاغذ

نبود بس خط کلکش که مهر خاتم نیز

نهاد از جهت اعتماد بر کاغذ

بیاد محتشمش لیک چون عنان جنبید

قلم ز دغدغهٔ او ستاد بر کاغذ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید

بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید

یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر

یا به آن راه که او رفته نشانم مدهید

ترسم افتد ز زبانم به تر و خشک آتش

نام آن سرو خدا را به زبانم مدهید

بعد ازین بودن من موجب بدنامی اوست

خون من گرم بریزید و امانم مدهید

من که از حسرت آن حور به تنگم ز جهان

به جز از مژه رفتن ز جهانم مدهید

من که چون نی همه دردم بروید از سر من

خویش را دردسر از آه و فغانم مدهید

پهلوی محتشم چون فکند خواب اجل

خواب گه جز ز سر کوی فلانم مدهید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود

سرور در دل عاشق گران درنگ شود

چو سنگ تفرقه بخت افکند به راه وصال

سمند سعی در آن سنگلاخ لنگ شود

خوش آن که بر سر صیدی ز پیش دستیها

میان غمزه و ناز تو طرح جنگ شود

هزار خانه توان در ره فراغت ساخت

چو عشق خانه برانداز نام و ننگ شود

رقیب ازو طلبد کام و من به این سرگرم

که دانم از دم افسرده موم سنگ شود

هوای غیر تصرف کند چو در معشوق

عذار شاهد عصمت شکسته رنگ شود

ز اشگ محتشم آن دوست در خطر که مدام

زنم بر آینه جوهر به دل به زنگ شود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید

نفیر دادخواهان سر کشد سلطان برون آید

به عزم بزم خاصش گیرم آن دم دامن رعنا

که داد دادخواهان داده از ایوان برون آید

فلک هم در طلب سرگشته خواهد گشت تا دیگر

چنین ماهی ازین نیلوفری ایوان برون اید

خوش آن ساعت که از اطراف صحرا سر زند گردی

چو گرد از هم به پا شده محمل جانان برون آید

امان ده یکدم ای ماه مخالف حسبة لله

که طوفان خورده‌ای از ورطهٔ طوفان برون آید

غم جانم مخور ای همنشین اینک رسید آن کس

که آن شاه جهان از چشمهٔ حیوان برون آید

به مجلس محتشم را باز خندان می‌برد آن گل

معاذالله اگر این بار هم گریان برون آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دیشب که بر لبت لب جام شراب بود

بر آتش حسد دل عاشق کباب بود

در انتظار این که تو ساقی شوی مگر

جان قدح طپان و دل شیشه آب بود

من مضطرب بر آتش غیرت که دم به دم

می پرده سوز خلوتیان حجاب بود

بیدار بود دیدهٔ کید رقیب لیک

از عصمت تو چشم حوادث به خواب بود

پاست فرشته داشت که در مجلسی چنان

بودی تو مست و عاشق مسکین خراب بود

میسوختی چو ز آتش می پرده‌های شرم

آن کایستاده به رویت نقاب بود

ننهاد کس پیاله ز کف غیر محتشم

کز مشرب تو در قدحش خون ناب بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ

خصمانه حرفهای تو هم تلخ و هم لذیذ

رد جام عشوه ریخته میها به زهر چشم

چشم غضب نمای تو هم تلخ و هم لذیذ

صلح و حیات و مرگ بهم داده‌ای که هست

وقت غضب ادای تو هم تلخ و هم لذیذ

دی زهر و انگبین بهم آمیختی که بود

دشنام جان فزای تو هم تلخ و هم لذیذ

ای دل ز خشم و صلح به آن لب سپرده یار

صد شربت از برای تو هم تلخ و هم لذیذ

امشب دهنده می و نقلی که صد اداست

با لعل دلگشای تو هم تلخ و هم لذیذ

در عشق کس نداد شرابی به محتشم

از ماسوا سوای تو هم تلخ و هم لذیذ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بهترین طاقی که زیر طاق گردون بسته‌اند

بر فراز منظر آن چشم میگون بسته‌اند

حیرتی دارم که بنایان شیرین کار صنع

بیستون طاق دو ابروی تو را چون بسته‌اند

از ازل تا حال گوئی نخل بندان قدت

کرده‌اند انگیز تا این نخل موزون بسته‌اند

جذبهٔ دل برده شیرین را به کوه بیستون

مردم ظاهر نگر تهمت به گلگون بسته‌اند

از سگان لیلیم حیران که در اطراف حی

با وجود آشنائی راه مجنون بسته‌اند

مژده مجنون را که امشب محرمان بر راحله

محمل لیلی به قصد سیر هامون بسته‌اند

کرده‌اند از وعدهٔ وصل آن دو لعل دلگشا

پرنمک در کار تا از زخم ما خون بسته‌اند

زیر این خون بسته مژگان مردم چشم ترم

از خس و خاشاک پل بر روی جیحون بسته‌اند

حاجیان خلوت دل با خیال او مرا

دردرون جا داده‌اند و در ز بیرون بسته‌اند

ترک خدمت چو نتوان کین بنده پرور خسروان

پای ما درپایهٔ چتر همایون بسته‌اند

تا ز محرومی به خوابش هم نبینم محتشم

خواب بر چشمم دو چشم او به افسون بسته‌اند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود

یک شب ای ماه ز بیداد تو بیداد که بود

مردم از ذوق چودی تیغ کشیدی بر من

کامشب از درد درین کوی به فریاد که بود

دور از بزم تو ماندم که ز می‌شستم دست

ورنه آن کس که مرا توبه ز می داد که بود

تا به خاک رهم از کینه برابر کردی

آن که پا بر سرم از دست تو ننهاد که بود

بخت دور از تو چه می‌کرد به خواب اجلم

آن که ننمود درین واقعه ارشاد که بود

چون به ناشادی مردم ز تو شادان بودم

آن که ناشادی من دید و نشد شاد که بود

چون تو ماهی که نترسید ز آه من و داد

خرمن محتشم دلشده برباد که بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

از بادهٔ لاله تو چو در ژاله میرود

خون قطره قطره در جگر لاله میرود

چشم تو هندوئیست که پنداری از خطا

صد ترک تند خوش به دنباله میرود

از خشگ سال ناز جهان میشود خلاص

سال دگر که ماه تو در هاله میرود

زین بادهٔ دو ساله که می‌آورند باز

ناموس زهد زاهد صد ساله میرود

از شکر نی قلمم هردم از عراق

صد کاروان قند به بنگاله میرود

زیبا عروس جمله اندیشه‌ام به کار

بی‌مشتری فریبی دلاله میرود

شب محتشم چو می‌کند آهنگ نوحه ساز

تا روز از زمین به فلک ناله میرود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید

ور از خوی بدش گویم سخن به جنگ آید

به پردازم به تیر از دل کشیدن کو برآرد پر

ز بس کز شست او بر دل خدنگ بی‌درنگ آید

رخ از می ارغوانی کرد و بیرون رفت از مجلس

به این رنگ از بر ما رفت تا دیگر چه رنگ آید

ز آه گریه آلودم خط ز نگاریش سر زد

چو نم گیرد هوا ناچار بر آئینهٔ زنگ آید

چنان بدنام عالم گشتم از عشق نکونامی

که اهل عشق را ننگ از من بی‌نام و ننگ آید

حذر کن گزندم زین نخستین ای رقیب از دل

که در ره نیش کار دهر که راز سینه سنگ آید

نگویم قصهٔ دلتنگی خود محتشم با او

که ترسم من نیابم حاصلی و آن مه به تنگ آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

سخن کز حال خود گویم ز حرفم بوی درد آید

بلی حال دگر دارد سخن کز روی درد آید

چنان خو کرده با دردش دل اندوهگین من

که روزی صد ره از راحت گریزد سوی درد آید

نجات از درد جستن عین بی دردیست می‌دانم

کزو هر ساعتی درد دگر بر روی درد آید

ره غمخانهٔ من پرسد از اهل نیاز اول

ز ملک عافیت هرکس به جستجوی درد آید

مبادا غیر زانوی وصالش عاقبت بالین

سری کز هجر یاری بر سرزانوی درد آید

به قدر سوز بخشد سوز بی دردان دوران را

به دل هر ناوکی کز قوت بازوی درد آید

چنان افسرده است ای دل ملال آباد بی دردی

که روزی محتشم صدره بسیر کوی درد آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها