0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

رهی دارم که از دوری به پایان دیر می‌آید

سری کز بی سرانجامی به سامان دیر می‌آید

به پیراهن دریدن تا به دامان می‌رود دستم

ز ضعفم چاک پیراهن به دامان دیر می‌آید

صبا جنبید و میدان رفته شد یارب چرا این سان

به جولان آن سوار گرم جولان دیر می‌آید

دل و جان از حسد در آتش انداز انتظار او

سپه جمعست میدان گرم و سلطان دیر می‌آید

از آن سو صد بشارتها فغان دادند زین جانب

به استقبال جانهم رفت و جانان دیر می‌آید

دلم بهر نگاه آخرین هم می‌تپد آخر

که شد پیمانه پر آن سست پیمان دیر می‌آید

طبیب محتشم را نیست در عالم جز این عیبی

که بر بالین بیماران هجران دیر می‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

فلک به من نفسی گرچه سر گرانش کرد

دگر به راه تلافی سبک عنانش کرد

زبان ز پرسش حالم اگر کشید دمی

دمی دگر به من اقبال هم زبانش کرد

فشاند مرغ دلم را روان به ساعد زلف

به سنگ جور چو آشفته آشیانش کرد

نداده بود دلم را به چنگ غصه تمام

که بازخواست به صد عذر و شادمانش کرد

دلم هنوز ز دریای غم کناری داشت

که غرق مرحمت از لطف بیکرانش کرد

دمی که تیر ستم در کمان خشم نهاد

کشید بر من و سوی دگر روانش کرد

چو خواست قدر نوازش بداند این دل زار

نخست پیش خدنگ بلا نشانش کرد

غرض ستیزه نبودش که نقد قلب مرا

کشید بر محک جور و امتحانش کرد

عنان همرهی از دست محتشم چو کشید

نهفته بدرقهٔ لطف همعنانش کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

قاصد رساند مژده که جانان ما رسید

ای درد وای بر تو که درمان ما رسید

خوش وداع دیده کن ای اشک کز سفر

سیلاب بند دیدهٔ گریان ما رسید

زین پس به سوز ای تب غم کز دیار وصل

تسکین ده حرارت هجران ما رسید

ای کنج غم تو کنج دگر اختیار کن

کاباد ساز کلبهٔ ویران ما رسید

ای مژده بر تو مژده به بازار شوق بر

کان نورسیده میوهٔ بستان ما رسید

روی غریب ساختی ای داغ دل که زود

مرهم نه جراحت پنهان ما رسید

تابی عجب ز دست فلک خورد محتشم

دست فراق چون به گریبان ما رسید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به اقبال از سفر چون مرکب آن نازنین آید

به استقبال خیل او تزلزل در زمین آید

به سرعت شخص طاقت پا بگرداند ز پشت زین

دمی کان سرو آزاد زمین بر روی زین آید

چو او بر خانه زین جان کند بهر تماشایش

فغان و ناله از دلها و از چرخ برین آید

زمین پر گردد از نقش جبین ماه رخساران

در آن فرخ زمان کان آفتاب مه جبین آید

به حکم دل ز لعل یار داد خویش بستانم

مرا روزی که ملک وصل در زیر نگین آید

ختائی ترک آمد محتشم این که در جنبش

به یک دنباله از آهوی مشگینش به چین آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید

آب و آتش بهم آمیختنش را نگرید

دامن افشاندن و برخاستنش را بینید

ساغر افکندن و می ریختنش را نگرید

همچو طفلی که دهد بازی مرغان حریص

دام به نهادن و بگریختنش را نگرید

گرچه می‌گویم و غیرت به دهان می‌زندم

کوه سیم از کمر آویختنش را نگرید

جان دیوانهٔ من می‌رود اینک بیرون

از بدن رابطه به گسیختنش را نگرید

محتشم اشک ز چشم آه ز دل کرده رها

فتنه از بحر و بر انگیختنش را نگرید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید

ز شوق آن قد و رفتار جنبش در زمین آید

چو آید بعد ایامی برون خلقی فتد در خون

اگر ماهی سهیل‌آسا برون آید چنین آید

به صیت حسن اول دل برد آنگه نماید رو

چو صیادی که دام افکنده صیدی را ز زین آید

ز رفتارش تن و جان در بلا وین طرفه کز بالا

بر آن رفتار از جان آفرین صد آفرین آید

به عزم سیر بام از قصر می‌خواهم برون آئی

چو خورشید جهان آرا که بر چرخ برین آید

بتی گفتند خواهد گشت در آخر زمان پیدا

کزو صد چشم زخم دیگرت در کار دین آید

اگر این است آن بت محتشم با خود مقرر کن

کزو صد زخم بر دل از نگاه اولین آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید

به جز شیرین کسی بند از دل فرهاد نگشاید

چمن از دل گشایانست اما بر دل بلبل

که دارد قید گل از سنبل و شمشاد نگشاید

رگ باریک جانم خود به مژگان سیه بگشا

که بیمار تو را این مشکل از فصاد نگشاید

نخواهی داد اگر داد کسی رخ بر کسی منما

که دیگر دادخواهان را رگ فریاد نگشاید

تو ای دل چون به بسمل لایقی بگذر ز آزادی

که بنداز گردن صیدی چنین صیاد نگشاید

بزور دست و پائی بندهٔ خود را دگر بگشا

که روزی راه طعن بندهٔ آزاد نگشاید

ز آه من گشادی بر در آن دل نشد پیدا

دلی کز سنگ بادش لاجرم از باد نگشاید

گشاد درد زین کاخ از درون جستم ندا آمد

که از بیرون در این خانه گر بگشاد نگشاید

بگو ای محتشم با ناصح خود بین که بی حاصل

زبان طعنه برمجنون ما در زاد نگشاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید

ز مضطرب شدن من زمین به لرزه درآید

به دشت و کوه چو از داغ عشق گریم و نالم

ز خاک لاله بروید ز سنگ ناله برآید

ز غمزهٔ تیز نگه دیر در کمان نهد آن مه

ولی هنوز بود در کمان که بر جگر آید

نشانه گم شود از غایت هجوم نظرها

چو تیر غمزه آن شوخ از کمان بدر آید

کمان می کشیش آتشم به خرمن جان زد

نعوذبالله از آن دم که مست در نظر آید

تو را ببر من کوتاه دست چون کشم آسان

که با خیال تو دستم به زور در کمر آید

زمانه خوی تو دارد که تیزتر کند از کین

به جان محتشم آن نیشتر که پیشتر آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند

بیاید کاشکی در روزن چشم منت بیند

سمن را رعشه درتابد که از باد سحرگاهی

براندام چو گل لرزیدن پیراهنت بیند

در آغوش خیالت جذبه‌ای می‌خواهد این مخمور

که چون آید به خود دست خود اندر گردنت بیند

به میزان نظر سنجد گرانیهای حسنت را

کسی کاندر خرام آرام چابک توسنت بیند

شناسای عیار قلب شاهی ای شهنشه کو

که توسن راندن و شاهانه ترکش بستنت بیند

تو آن شمعی که در هر محفلی کافروزدت دوران

ز آه حاضران صد شعله در پیرامنت بیند

رود بر باد گر کشت حیات محتشم زان مه

که گرد خوشه چینت را به گرد خرمنت بیند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای زهر خندهٔ تو چو شهد و شکر لذیذ

زهر تو از نبات کسان بیشتر لذیذ

از قد و لب ریاض تو را ای بهار ناز

هم نخل نازک آمده و هم ثمر لذیذ

قدت که هست نیشکر بوستان حسن

سر تا به پاست لذت و پا تا به سر لذیذ

دشنام تلخ زود مکن بس که در مذاق

زهریست این که بیشتر است از شکر لذیذ

روزی هزار گنج نهادی شکر فروش

بودی اگر شکر جو لبت ای پسر لذیذ

آن لب که من گزیده‌ام امروز کافرم

گر میوهٔ بهشت بود این قدر لذیذ

مطرب ز محتشم غزلی کن ادا که هست

نظم وی و ادای تو با یکدیگر لذیذ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود

بردش به بند خانهٔ زلف سیاه خود

از راه نارسیده شهنشاه عشق او

عالم به باد داده ز گرد سپاه خود

گردید عام نشاء عشق آن چنانکه یافت

آثار آن چرنده در آب و گیاه خود

زان همنشین ستاره که می‌تابد از زمین

شرمنده است چرخ ز خورشید و ماه خود

زان شد بلند آتش رسوائیم که دوش

نوعی ندیدمش که کنم ضبط آه خود

یک شهر شد به باد دو روزی خدای را

خالی کن از نظار گیان جلوه‌گاه خود

خوش آن که خود بکشتم آئینی و بعد قتل

نسبت کنی به مدعی من گناه خود

ذوق مرا پیاپی اگر از جفای خویش

هم خود شوی ز جانب من عذرخواه خود

خواهی که دامنت رهد از چنگ محتشم

بردار زود خار وجودش ز راه خود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

سرو خرامان من طره پریشان رسید

سلسلهٔ عشق را سلسله جنبان رسید

چاک به دامان رساند جیب شکیبم که باز

سرو قباپوش من برزده دامان رسید

چشم زلیخای عشق باز شد از خواب خویش

هودج یوسف نمود فتنه ز کنعان رسید

محمل لیلی حسن ناقه ز وادی رساند

بر سر مجنون عشق شوق شتابان رسید

باره شیرین نهاد سر به ره بیستون

کوه کن غصه را قصه به پایان رسید

کرد شهنشاه عشق بر در دل شد بلند

کشور بی‌ضبط را مژدهٔ سلطان رسید

خانهٔ مردم نهاد رو به خرابی که باز

دجلهٔ چشم مرا نوبت طوفان رسید

در نظر اولم اشک به دل شد به خون

بس که به دل زخمها زان بت فتان رسید

آن که ز خاصان او طاقت نازی نداشت

از پی آزردنش کار به درمان رسید

بر لب زخم دلم در نفس آخرین

شکر که از دست دوست شربت پیکان رسید

جان شکیبنده را صبر به جانان رساند

محتشم خسته را درد به درمان رسید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

با وجود آن که پیوند آن پری از من برید

گر ز مهرش سر کشم باید سرم از تن برید

من نخواهم داشت دست از حلقهٔ فتراک او

گر سرم خواهد به جور آن ترک صید افکن برید

من به مهرش جان ندادم خاصه در ایام هجر

گر برم نام وفا باید زبان من برید

خلعت عشاق را می‌داد خیاط ازل

بر تن من خلعت از خاکستر گلخن برید

در رهش افروخت اقبال از گیاه تر چراغ

در شب تار آن که راه وادی ایمن برید

کی بریدی متصل از دوستدار خویش دست

گر توانستی زبان طعنهٔ دشمن برید

محتشم را از غم خود دید گریان پیش او

گفت می‌باید ازین رسوای تر دامن برید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود

آن که صد مشکلش از زلف تو نگشاد که بود

غیر من کز تو به پابوس سگان خورسندم

آن که روئی به کف پای تو ننهاد که بود

جز دل من که فلک بسته به رو راه نشاط

آن که بر وی دری از وصل تو نگشاد که بود

بعد حرمان من نامهٔ سیاه آن که به تو

برگ سبزی و پیامی نفرستاد که بود

تا بریدی ز من ای گنج مراد آنکه نساخت

دل ویران به ملاقات تو آباد که بود

جز من تنگ دل ای خسرو شیرین دهنان

عمرها از تو به جان کندن فرهاد که بود

جز تو در ملک دل محتشم ای شوخ بلا

آن که داد ستم و جور و جفا داد که بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز خواب دیده گشاد وز رخ نقاب کشید

هزار تیغ ز مژگان برآفتاب کشید

نه اشک بود که چشمش به قتلم از مژه راند

که ریخت خون من و تیغ خود به آب کشید

ز غم هلاک شدم در رکاب بوسی او

که پا ز دست من از حلقهٔ رکاب کشید

خدنگ فتنه ز دل میفتاد کج دو سه روز

به چشم بد دگر این تیر را که تاب کشید

نمود دوش به من رخ ولی دمی که مرا

حواس رخت به خلوت سرای خواب کشید

دمی که ماند فلک عاجز چشیدن آن

به قدرت عجبی عاشق خراب کشید

دلم به بزم تو با غیر بود عذرش خواه

که گرچه داشت بهشتی بسی عذاب کشید

هلاک ساز مرا پیش از آن که شهره شوی

که کارم از تو به زاری و اضطراب کشید

به وصف ساده رخان محتشم کتابی ساخت

ولی چو دید خطت خط بر آن کتاب کشید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها