0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

باز ما را جان به استقبال جانان می‌رود

تن به جا می‌ماند و دل همره جان می‌رود

باز جیبی چاک خواهم زد که دستم هر زمان

بی‌خود از وسواس دل سوی گریبان می‌رود

باز خواهم در خروش آمد که وقت حرف صوت

بر زبان نطقم اول آه و افغان می‌رود

باز خواهم غوطه زد در خون که از بحر درون

سوی چشمم ابر خون باری شتابان می‌رود

باز دست از دیده خواهم شست گز عیب کسان

می‌کند ایما که آن یوسف ز کنعان می‌رود

باز محکم می‌شود با درد پیمان دلم

کاینچنین بردم گمان کان سست پیمان می‌رود

باز لازم شد وداع جان که هردم هاتقی

با دلم آهسته می‌گوید که جانان می‌رود

باز درخواب پریشان دیدنم شب تا به روز

چون نباشم کز کف آن زلف پریشان می‌رود

محتشم در عشق رفت آن صبر و سامانی که بود

بخت اکنون از من بی‌صبر و سامان می‌رود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

در شکار امروز صید آهوان او که بود

وانکه تیر غمزه می‌خورد از کمان او که بود

مردمی با مردم آهو شکار او که کرد

جان فشان پیش خدنگ جانستان او که بود

از هواداران نگهبان سپاه او که گشت

وز وفاداران نگهدار سگان او که بود

تیر مژگان در کمان ابروان چون می‌نهاد

در میان جان هدف ساز نشان او که بود

کشتکان چو بستهٔ فتراک خوبان می‌شدند

زان میان دلبسته موی میان او که بود

شب که از جولان عنان برتافت همچون آفتاب

در رکاب او که رفت و همعنان او که بود

محتشم چون از سگان افتاد امشب جدا

آن که در افغان نیامد از فغان او که بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

اول منزل عشقست بیابان فنا

عاشقی کو که درین ره دو سه منزل برود

رفتن ناقه گهی جانب مجنون نیکوست

که به تحریک نشینندهٔ محمل برود

عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد

دل به آن ناحیه جهلست که عاقل برود

دارد آن غمزه کمانی که به چشم نگران

ناوکی سردهد آهسته که تا دل برود

دارم از خوف و رجا کشتی سر گردانی

که نه در ورطه بماند نه به ساحل برود

عشق چون کهنه شود محو نگردد به فراق

نخل از جا نرود ریشه چو در گل برود

ابر رحمت چو ترشح کند امید کزان

رقم قتل من از نامهٔ قاتل برود

دیر پروای کسی بشنو و تاخیر مکن

تا به آن مرتبه تاخیر به ساحل برود

گر کنی قصد قتالی و نیالائی تیغ

خون ز بسمل گه صد ناشده بسمل برود

محتشم لال شود طوطی طبعم می‌گفت

اگر آن آینه رویم ز مقابل برود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

آن که اشگم از پیش منزل به منزل می‌رود

وه که با من وعده می‌فرمود و با دل می‌رود

اشگم از بی دست و پائی در پی این دل شکار

بر زمین غلطان چو مرغ نیم به سمل می‌رود

حال مستعجل وصالی چون بود کاندر وداع

تا گشاید چشم تر بیند که محمل می‌رود

با وجود آن که ضبط گریه خود می‌کنم

ناقه‌اش از اشک من تا سینه در گل می‌رود

نوگلی کازارش از جنبیدن باد صباست

آه کز آه من آزرده غافل می‌رود

محتشم بهر نگاه آخرین در زیر تیغ

می‌کند عجزی که خون از چشم قاتل می‌رود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

حسن را گر ناز او کالای دکان می‌شود

زود نرخ جان درین بازار ارزان می‌شود

طبع آلایش گزینی کادم بیچاره داشت

جبرئیل از پرتوش آلوده دامان می‌شود

صبر بی‌حاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست

یک هنر دارد کزو جان دادن آسان می‌شود

شد سرای دل خراب و یافت قصر جان شکست

این زمان خود رخنه در بنیاد ایمان می‌شود

سینه چاکانرا چه نسبت با کسی کز نازکی

نیم چاکی گاه گاهش در گریبان می‌شود

می‌شود صیاد پنهان می‌کند آن گاه صید

می‌کند آن ماه صید آن گاه پنهان می‌شود

ور خورد در ظلمت از دست کسی آب حیات

پس بداند کان منم بی شک پشیمان می‌شود

گفتمش بر قتل فرمان کن از دردم به جان

خنده زد کاین خود نخواهد شد ولی آن می‌شود

محتشم یا گریه را رخصت مده یا صبر کن

تا منادی در دهم کامروز طوفان می‌شود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

اگر شراب خوری صد جگر کباب شود

وگر تو مست شوی عالمی خراب شود

ز دیده گر ننهد سر به جیب سیل سرشگ

ز سوز آتش دل سینه‌ام کباب شود

ز جیب پیرهنت هر صباح خیزد نور

چنان که دست و گریبان بفتاب شود

نکوست رشتهٔ زرین مهر و هالهٔ ماه

که این سگان تو را طوق و آن طناب شود

اگر به عارض خوی کرده از چمن گذری

سمن ز شرم عرق ریزد و گل آب شود

ز روی تست فروغ جهان مباد آن روز

که افتاب جمال تو در نقاب شود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

گر بر من آرمیده سمندش گذر کند

او صد هزار تندی ازین رهگذر کند

زان لعل اگر دهد همه دشنام آن نگار

صد بار از مضایقه خونم جگر کند

چشمش چو کار من به نخستین نگاه ساخت

نگذاشت غمزه‌اش که نگاه دگر کند

دی گرمیش به غیر نه از روی قهر بود

افروخت آتشی که مرا گرمتر کند

پیکان او ز سینه من می‌کشد طبیب

کو باده اجل که مرا بی خبر کند

آواره‌ای کجاست که در کوی عاشقی

با خاک ره نشیند و با ما به سر کند

گر جان کشی به کین ز تن محتشم برون

باور مکن که مهر تو از دل به در کند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

غمزه‌اش دست چو بر غارت جان بگشاید

فتنهٔ صد ناوک پر کش ز کمان بگشاید

گر اشارت کند آن غمزه به فصاد نظر

در شب تار به مژگان رگ جان بگشاید

زان اشارت به عبارت چه رسد نوبت حرف

سحر بندد لب و اعجاز زبان بگشاید

با ته پیرهنش چون ببر آرم که فتد

رعشه بر دست تصرف چو میان بگشاید

سازدم چون تف صحرای جنون سایه طلب

مرغ غم بال کران تا به کران بگشاید

بهر خاشاک دل ما شده گرداب بلا

اژدهائی که پی طعمه دهان بگشاید

صبح محشر نفس صور چو افتد به شمار

دادخواهان تو را راه فغان بگشاید

تا شه وصل به دولت نزند تخت دوام

کی در مملکت امن و امان بگشاید

باد سرگشته به راه غمت آن سست قدم

که چو پر کار بهم کام گران بگشاید

مدعی را ببر آن گونه به گردون که دلم

رشته از بال و پر مرغ کمان بگشاید

می بکش با کس و مگذار که آه من زار

پرده از چهرهٔ صد راز نهان بگشاید

کاه دیوار شدن محتشم اولیست که عشق

کوچه‌ای هست که راه تو از آن بگشاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود

ور رود دل نیز یک دشمن همان گیرم نبود

گر دلم در سینه سوزان نباشد گو مباش

اخگری در گوشهٔ گلخن همان گیرم نبود

ز آفتاب هجر مغز استخوانم گو بریز

در چراغ مرده این روغن همان نگیرم نبود

ملک جانی کز خرابیها نمی‌ارزد به هیچ

گر فراق از من بگیرد من همان گیرم نبود

دیده گر خواهد شدن از گریه ویران کو بشو

در دل تاریک این روزن همان گیرم نبود

ناله از ضعف تنم گر برنیاید گو میا

در سرای سینه این شیون همان گیرم نبود

چون به تحریک تو می‌رانند ازین گلشن مرا

جا کنم در گلخن این گلشن هما نگیرم نبود

بود نافرمان دلی با من همان گیرم نزیست

بود بی سامان سری بر تن همان گیرم نبود

گفتم از عشقت به زاری محتشم دامن کیشد

گفت یک رسوای تر دامن همان گیرم نبود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چشمم چو روز واقعه در خواب می‌شود

کین من از دل تو عنان تاب می‌شود

گفتی که آتشت بنشانم به آب تیغ

تا تیغ میکشی دل من آب می‌شود

در مجلسی که باده باغیار می‌دهی

خون جگر حوالهٔ احباب می‌شود

از روی سیمگون چو سحر پرده می‌کشی

مه بر فلک ز شرم تو سیماب می‌شود

در طاعت از تواضعت اندیشهٔ جواب

جنبش فکن در ابروی محراب می‌شود

آن وعدهٔ دروغ تو هم گه گهی نکوست

کارام بخش عاشق بی‌تاب می‌شود

از بخت تیره هرچه طلب کرد محتشم

چون کیمیای وصل تو نایاب می‌شود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز خانه ماه به ماه آفتاب من بدر آید

من آفتاب ندیدم که ماه ماه برآید

قدم کند از بیم پاس غیر توقف

به من گهی که ازان غمزه قاصد نظر آید

ز ناز داده کمانی به دست غمزه که از وی

گزنده‌تر بود آن تیر که آرمیده‌تر آید

قلم چو تیر کند در پیام شخص اشارت

به جنبش مژه از دود دل به هم خبر آید

رسید و در من بی دست و پا فکند تزلزل

چو صید بسته که صیاد غافلش به سر آید

هزار حرف که از من کند سئوال چه حاصل

که من ز نطق برآیم چو او به حرف درآید

به اینطرف نگه تیز چند صید نزاری

به ناوکی جهد از جا که بر یکی دگر آید

دو چشم جادویت آهسته از کمان اشارت

زنند تیر که در سنگ خاره کارگر آید

فضای دیده پرخون محتشم ز خیالت

حدیقه‌ایست که آبش ز چشمه جگر آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ز بس که نور ز حسن تو در جهان بدود

هزار پیک نظر در قفای آن بدود

به غیرتم ز نگاه کشیدهٔ تو که دید

خدنگ نیمکشی کاندر استخوان بدود

خدنگ ناز تو تیریست کز کمان غرور

نجسته تا پروسوفار در نشان بدود

من و تغافل چشمی که سردهد چو نگاه

ز تیزی مژه در ریشه‌های جان بدود

ز تاب رفتن محمل مقیم هامون را

نه پای آن که ز دنبال کاروان بدود

فتاده نقد دلی در میان صد دل بر

به عشوه گوی که بردارد از میان بدود

ز بیم خشگ بماند اگر دود صد بار

شکایت از ته دل تا سر زبان بدود

ز برق آه من امشب ستاره نزدیکست

که آب گردد و بر روی آسمان بدود

دعای دیر اثر پیک آه می‌طلبد

که در رکاب سرشگ سبک عنان بدود

سمند ناز چو رانی گذر به محتشم آر

که در رکاب به این پای ناروان بدود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:01 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

قضا از آسمان هرگه در بیداد بگشاید

زمین بر من زبان بهر مبارک باد بگشاید

به خاک از رشحهٔ خون نقش شیرین آید ولیلی

رگ فرهاد و مجنون را اگر فصاد بگشاید

خط پرویز را از عشق خود در وادی شیرین

که هر جا مشکلی در ره بود فرهاد بگشاید

زبان عجز بگشاید که ای شاه جفا پیشه

کز استیلا کمین بر صید و خود صیاد بگشاید

قضا پیش از محل تیر بلائی گر کند پرکش

نگهدارد که روزی بر من ناشاد بگشاید

در حرمان که دارد صبر دخلی در گشاد آن

کلیدش هست چون بر گشته بیداد بگشاید

گره از تار زلفش محتشم نتوان گشود اما

اگر توفیق باشد کور مادرزاد بگشاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به مرگ کوه کن کزوی المها یاد می‌آید

هنوز از کوه تا دم میزنی فریاد می‌آید

همانا در کمال عشق نقصی بود مجنون را

که نامش بر زبانها کمتر از فرهاد می‌آید

بد من گر به گوشت خوش نمی‌آید چه سراست این

که بد گوی من از کوی تو دایم شاد می‌آید

چه بیداد است این بنشین و رسوائی مکن کز تو

اگر بیداد می‌آید ز من هم داد می‌آید

ازین به فکر کارم کن که در دامت من آن صیدم

که خود را می‌کنم آزاد تا صیاد می‌آید

سزای هرچه دی در بزم کردم امشبم دادی

تو را چون یک یک از حالات مستی یاد می‌آید

به منع مدعی زین بزم بی حاصل زبان مگشا

که این کار از زبان خنجر جلاد می‌آید

سگش صد دست و پا زد تا به آنکو برد با خویشم

خوش آن یاری که از وی این قدر امداد می‌آید

چو بیداد آید از وی محتشم دل را بشارت ده

که خوبان را به دل رحمی پس از بیداد می‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

به گوشم مژدهٔ وصل از در و دیوار می‌آید

دلم هم میتپد الله امشب یار می‌آید

سپند آتش شوقم که هردم هاتفی دیگر

بگوشم می‌زند کان آتشین رخسار می‌آید

بسوی در ز شوق افتان و خیزان میروم هر دم

تصور می‌کنم کان سرو خوش رفتار می‌آید

عبیر افشان نسیمی کاینچنین مدهوشم از بویش

ز عطرستان آن گیسوی عنبریار می‌آید

چو دایم از دو جانب می‌کند تیز آتش غیرت

اگر می‌آید امشب جزم با اغیار می‌آید

مدام از انتظار وعدهٔ او مضطرب بودم

ولی هرگز نبود این اضطراب این بار می‌آید

بفهمانم به دشمن چون ببرم پایش از بزمت

که از بی‌دست و پائی این قدرها کار می‌آید

چو نبود عشق عاشق سرسر هر چند لیلی را

سر مجنون نباشد بر سرش ناچار می‌آید

چه نقصان محتشم گر دل رود بر باد ازین شادی

به حمدالله که گر دل می‌رود دلدار می‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها