0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت

شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت

وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهر آب ناز

وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت

من فکندم خویش را از خاکساری در رهش

او ز استغنا مرا با خاک یکسان کرد و رفت

غایب از چشمم چو میشد با نگاه آخرین

خانهٔ چشم مرا از گریه ویران کردو رفت

روز اقبال مرا در پی شب ادبار بود

کز من آن خورشید تابان روی پنهان کرد و رفت

باد یارب در امان از درد بی‌درمان عشق

آن که دردم داد و نومیدم ز درمان کرد و رفت

دوزخی تا بنده شد بهر عذاب محتشم

دوش کان کافر دلش تاراج ایمان کرد و رفت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:49 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای لبت زنده کرده نام مسیح

به روان بخشی کلام فصیح

چهره‌ای داری از شراب صبوح

همچو خورشید نیم‌روز صبیح

هرچه می‌خواهی از جفا میکن

که صبیحی و نیست از تو قبیح

از شکر خوش‌ترست و شیرین‌تر

سخن تلخ از آن لبان ملیح

دیشبت به رکنابه بود مدار

کرده‌ای امشب آن کنابه صریح

از تو مائیم خسته و بیمار

دگران جمله سالمند و صحیح

آن صنم می‌زند خدنگ جفا

محتشم دست و پا چو صید ذبیح

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:55 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح

لله‌الحمد که شد کین نهان تو صریح

بود عاشق کشی اندر همه عهدی پنهان

آخر این رسم نهان شد به زمان تو صریح

خوش برانداخته‌ای پرده که در خواهش می

هست در گوش من امشب سخنان تو صریح

دوش در مستی از آن رقعه‌نویسی هر حرف

که دلت داشت نهان کرد بیان تو صریح

آن که می‌داشت عبور تو به مسجد پنهان

دوش می‌داد به میخانه نشان تو صریح

با تو هم دشمنی غیر عیان شد امروز

بس که سوگند غلط خورد به جان تو صریح

به کنایت سخن از جرم کسی گفتی و گشت

کینهٔ محتشم از حسن بیان تو صریح

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ

گرم صحبت شود و با تو درآید گستاخ

در فریبنده سخنها چو دمد باد فسون

برقع از چهرهٔ شرم تو گشاید گستاخ

به نگاه تو چو از لطف بشارت یابد

به اشارت ز لبت بوسه رباید گستاخ

دست جرات چو گشاید ز خیالات غلط

دستیازی به خیال تو نماید گستاخ

آن که پنهان کندت سجده چو می با تو کشد

آید و رخ به کف پای تو ساید گستاخ

هست شایستهٔ فیض نظر پاک بتی

که نظر در رخش از بیم نشاید گستاخ

محتشم بلبل باغ تو شد اما نه چنان

که در اندیشهٔ گل نغمه سراید گستاخ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای تو مجموعهٔ شوخی و سراپای تو شوخ

جلوهٔ شوخ تو رعنا قد رعنای تو شوخ

همهٔ اطوار تو دلکش همهٔ اوضاع تو خوش

همهٔ اعضای تو شیرین همهٔ اجزای تو شوخ

سر حیرانی چشمم ز کسی پرس ای گل

کافریدست چنین نرگس شهلای تو شوخ

فتنه در مملکت دل نکند دست دراز

به میان ناید اگز از طرفی پای تو شوخ

جامهٔ ناز به قد دگران شد کوتاه

خلعت حسن چو شد راست به بالای تو شوخ

نیست همتای تو امروز کسی در شوخی

ای همان گوهر یکتای تو همتای تو شوخ

محتشم بود ز ثابت قدمان در ره عشق

بردباری دلش از جا حرکتهای تو شوخ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد

زمانه دست تعدی ز آستین بدر آرد

زند چو غمزهٔ و خویش را به لشگر دلها

کرشمه صد سپه فتنه از کمین بدر آرد

اگر ز شعبدهٔ عشق گم شود دل خلقی

چو بنگری سر از آن جعد عنبرین بدر آرد

امین عشق گذارد نگین مهر چو بر دل

ز خاک صبح جزا مهر آن زمین بدر آید

پس از هزار محل جویمش جریده جویابم

فلک ز رشگ نگهبانی از زمین به در آرد

نهان به کس منشین و چنان مکن که جنونم

گرفته دامنت از بزم عیش تن بدر آرد

رسد نسیم گل پند محتشم به تو روزی

که سبزه است سر از اوراق یاسمین بدر آرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

رفتی جهان پناها اقبال رهبرت باد

ظل همای دولت گسترده بر سرت باد

دولت که یاریت کرد پیوسته باد یارت

ایزد که داورت ساخت همواره یاورت باد

ای پر گشاده شهباز هرجا کنی نشیمن

چون بیضهٔ چرخ نه تو در زیر شهپرت باد

نسبت به شانت از من ناید اگر دعائی

گویم همین که عالم یک سر مسخرت باد

هر جوشنی که شبها من از دعا بسازم

روزی که فتنه بارد چون جامه در برت باد

خورشید با کواکب تا گرد دهر گردد

جبریل با ملایک در پاس لشگرت باد

هر جا زنی سرادق با هم دمان صادق

خورشید شمع مجلس جمشید چاکرت باد

تا موکب جلالت در ملک خویش گنجه

افزوده بر ممالک صد ملک دیگرت باد

تا نطق محتشم را ممکن بود تکلیم

هم داعی فدائی هم مدح گسترت باد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ

ز طور تازه تو طور دیگران منسوخ

ز شهرت حسد اهل حسن برتو شده

حدیث یوسف و رشک برادران منسوخ

دلم نهاد بنای محبت چو توئی

محبت دگران شد بنا بر آن منسوخ

حدیث درد مرا دهر در میان انداخت

که شد حدیث دگر درد پروران منسوخ

لب زمانه به حرف سمنبری جنبید

که ساخت حرف تمام سمن بران منسوخ

خبر نداری از آن چاکری که خواهد کرد

بر تو خدمت صد ساله چاکران منسوخ

هنوز محتشم این نظم تازه شهرت بود

که گشت نظم جمیع سخنوران منسوخ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد

صاحب این بیستون خرگه نگهدار تو باد

در جهانگیری به یک گردش سراپای جهان

همچو مرکز در میان خط پرگار تو باد

کارفرمای قضا کاین برگ و سامان شغل اوست

دایم اندر شغل سامان دادن کار تو باد

ار جهاد حیدری ور دفع اعدا میکنی

دین ایزد را مدد ایزد مددکار تو باد

چشم دشمن تا نبیند روی نصرت را به خواب

خار در چشمش ز دست بخت بیدار تو باد

خصم کز رشک تو خونها خورد بهر جبر آن

در غزا خونش غذای تیغ خون بار تو باد

محتشم از بهر فتح و نصرت آن کامجو

لطف یزدان متفق به ایمن گفتار تو باد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

تا اختیار خود به رقیب آن نگار داد

ناچار ترک او دل بی‌اختیار داد

تا او قرار داد که نبود جدا ز غیر

غیرت میان ما به جدائی قرار داد

من خود خراب از می حرمان شدم رقیب

داد طرب به مجلس آن میگسار داد

من بار راه هجر کشیدم جهان

او غیر را به بارگه وصل بار داد

من کلفت خمار کشیدم بناخوشی

او غیر را ز وصل می خوش گوار داد

آن پر خلاف وعده مرا بهر قتل نیز

صد انتظار داد ازین انتظار داد

گو محتشم به خواب عدم رو که دیگری

پاس درش بدیدهٔ شب زنده‌دار داد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زندگانی بی غم عشق بتان یکدم مباد

هر که این عالم ندارد زنده در عالم مباد

باد عمرم آن قدر کز شاخ وصلت برخورم

ور نمی‌خواهی تو بر خورداریم آن هم مباد

بی‌خدنگت یاددارم صد جراحت بر جگر

هیچ کس را این جراحتهای بی‌مرهم مباد

گر ز حرمانش ندارم زندگی بر خود حرام

مرغ روحم در حریم حرمتش محرم مباد

روز وصل دلبران گر شد نصیب دیگران

سایهٔ شبهای هجرت از سرما کم مباد

گفتمش کز درد عشقت غم ندارم در جهان

گفت هر عاشق که دردی دارد او را غم مباد

گر نباشد محتشم خوش‌دل به دور خط دوست

از بهار حسن او مرغ دلم خرم مباد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

روزگاری رفت و از ما نامدت یک بار یاد

دردمندان فراموش کرده را میدار یاد

بی‌تکلف خوش طبیب مشفقی کز درد تو

مردم و هرگز نکردی از من بیمار یاد

گردد از قحط طراوت چون گلت بی‌آب و رنگ

خواهی آوردن بسی زین دیدهٔ خونبار یاد

من که دایم سر گران بودن ز لطف اندکت

این زمان زان لطف اندک می‌کنم بسیار یاد

یاد می‌کردم ز سال پیش یاد از قید عشق

فارغم امسال اما می‌کنم از یار یاد

با وجود رستگاری در صف زنهاریان

می‌کنم صد ره دمی زان تیغ با زنهار یاد

کی جدائی زان فراموشکار کردی محتشم

گر گمان بردی که خواهد کردش این مقدار یاد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

نخواهم از جمال عالم آشوبت نقاب افتد

که من دیوانه گردم بازو خلقی در عذاب افتد

ز بس لطف من و اندام زیبایت عجب دارم

که دیبا گر بپوشی سایه‌ات بر آفتاب افتد

اگر در خواب بینم پیرهن را بر تنت پیچان

تنم از رشگ آن بر بستر اندر پیچ و تاب افتد

غنود آن نرگس و شد بر طرف غوغا ز هر گوشه

ز بد مستی که بزم آراید و ناگه به خواب افتد

چسان پنهان کنم از همنشینان مهر مه‌روئی

که چون نامش برآید جان من در اضطراب افتد

ز هجر افتادم از دریوزه وصلش چو گمراهی

که جوید آب و با چندین مشقت در سراب افتد

ندارد محتشم تاب نظر هنگام لطف او

معاذالله اگر بر من نگاهش از عتاب افتد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

دلم از غمش چه گویم که ره نفس ندارد

غم او نمی‌گذارد که نفس نگه ندارد

چه ز مزرع امیدم دمد از جفای ترکی

که ز ابر التفاتش همه تیغ و تیر بارد

تن خویش تا سپردم به سگش ز غیرت آن

که خدنگ نیمه‌کش را نفسی نگاه دارد

ز نشستنش به مسجد به ره نیاز زاهد

شده یک جهت نمازی به دو قبل می‌گذارد

تو که داغ تیره روزی نشمرده‌ای چه دانی

شب تار محتشم را که ستاره می‌شمارد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

فضای کلبهٔ فقر آن قدر صفا دارد

که پادشاه جهان رشگ بر گدا دارد

بخشت زیر سر و خواب امن و کنج حضور

کسی که ساخت سر سروری کجا دارد

دلی که جا به دلی کرد احتیاج کجا

به کاخ دلکش و ایوان دلگشا دارد

ندای ترک تکبر صفیر آن مرغ است

که جا بگوشهٔ ایوان کبریا دارد

وجود ما به امید نوازش تو بس است

که احتیاج به یک ذره کیمیا دارد

شکفته قاصدی از ره رسید ای محرم

برو ببین چه خبر از نگار ما دارد

اگر حبیب توئی مشکلی ندارد عشق

اگر طبیب توئی درد هم دوا دارد

چو کشتیم بدو عالم ز من مجو بحلی

که کشتهٔ تو ازین بیش خون‌بها دارد

بسوز محتشم از آفتاب نقد و بساز

که روز هجر شب وصل در قفا دارد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها