0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزلیات محتشم کاشانی

با سلام و عرض ادب

 

در این تایپیک  غزلیات محتشم کاشانی گرد آوری شده و در اختیار راسخونیهای عزیز قرار خواهد گرفت.

 

با ما همراه باشید

 

کمال‌الدین علی محتشم کاشانی شاعر ایرانی عهد صفویه و معاصر با شاه طهماسب اول است. وی در سال ۹۰۵ هجری قمری در کاشان زاده شد و بیشتر دوران زندگی خود را در این شهر گذراند. نام پدرش خواجه میراحمد بود. کمال‌الدین در نوجوانی به مطالعهٔ علوم دینی و ادبی معمول زمان خود پرداخت. معروفترین اثر وی دوازده بند مرثیه‌ای است که در شرح واقعهٔ کربلا سروده است. مرثیهٔ دیگری نیز در مرگ برادر جوان خود سروده که بسیار سوزناک است. مجموعه‌ای از غزلیات عاشقانه با نام «جلالیه» نیز از وی باقی مانده است. وی در ربیع الاول سال ۹۹۶ هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۰ هجری قمری) درکاشان درگذشت.
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا

سنبل و شمشاد هندو چاکر نرگس و لاله بنده و لالا

ساخته ظاهر معجز لعلت ز آتش سوزان چشمهٔ حیوان

کرده هویدا صنع جمالت در گل سوری عنبر سارا

آتش آهم ز آتش رویت سیل سرشگم بیمهٔ رویت

این ز درون زد شعله بگردون وان ز برون شد تا به ثریا

محو ستادند عابد و زاهد مست فتادند راکع و ساجد

دوش که افکند در صف رندان جام هلالی شور علالا

وقت مناجات کز ته دل شد جانب گردون نعرهٔ مستان

پرده دریدی گر نشنیدی شمع حریفان بانگ سمعنا

مایهٔ دولت پایهٔ رفعت نقد هدایت گنج سعادت

هست در این ره ای دل گمره دانش دانا دانش دانا

حسن ازل را بهر طلبکار هست ظهوری کز رخ مقصود

پرده بر افتد گر کند از میل وحش خیالی چشم به بالا

محتشم اکنون کز کشش دل نیست گذارم جز بدر او

پیش رقیبان همچو غریبان نیست بدادم جز به مدارا

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بعد هزار انتظار این فلک بی وفا

شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا

وه که ز کین می‌کند هر بدو روزم سپهر

با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا

رفتی و می‌آورد جذبهٔ شوقت ز پی

خاک مرا عنقریب همره باد صبا

با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد

روزی من گر شود وصل تو روز جزا

شد همه جا چون شبه بی تو به چشمم سیه

چشم سیه روی من دید تو را از کجا

از خردم تا ابد فکر تو بیگانه کرد

این دل دیوانه گشت با تو کجا آشنا

وه که ز همراهیت محتشم افتاده شد

بسته بند ستم خستهٔ زخم جفا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

من از رغم غزالی شهسواری کرده‌ام پیدا

شکاری کرده‌ام گم جان شکاری کرده‌ام پیدا

زلیخا طلعتی را رانده‌ام از شهر بند دل

به مصر دلبری یوسف عذاری کرده‌ام پیدا

زمام ناقه محمل نشینی داده‌ام از کف

بجای او بت توسن سواری کرده‌ام پیدا

ز سفته گوهری بگسسته‌ام سر رشتهٔ صحبت

در ناسفته گوهر نثاری کرده‌ام پیدا

مهی زرین عصا به چون هلال از چشمم افتاده

بلند اختر سواری تاجداری کرده‌ام پیدا

کمند مهر گیسو تابداری رفته از دستم

ز سودا قید کاکل مشگباری کرده‌ام پیدا

گر از شیرین لبان حوری نژادی گشته از من گم

ز خوبان خسرو عالی تباری کرده‌ام پیدا

دل از دست نگارینی به زور آورده‌ام بیرون

ز ترکان سمن ساعد نگاری کرده‌ام پیدا

درین ره محتشم گر نقد قلبی رفته از دستم

زر نوسکه کامل عیاری کرده‌ام پیدا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

درخشان شیشه‌ای خواهم می رخشان در و پیدا

چو زیبا پیکری از پای تا سر جان درو پیدا

صبازان در چو ناید دیده‌ام گوید چه بحرست این

که هر گه باد ننشیند شود طوفان درو پیدا

سیه ابریست چشمم در هوای هالهٔ خطش

علامتهای پیدا گشتن باران درو پیدا

چو گیرم پیش رویش باشدم هر دیده دریائی

ز عکس چین زلفش موج بی‌پایان درو پیدا

تنی از استخوان و پوست دارم دل درو ظاهر

چو فانوسی که باشد آتش پنهان درو پیدا

پر از جدول نماید صفحهٔ آیینهٔ رویش

که دایم هست عکس آن صف مژگان درو پیدا

کف پایش که بوسد محتشم و ز خود رود هردم

ز جان آئینه‌ای دان صورت بیجان درو پیدا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا

دارم اندیشه که عاشق نکنی باز مرا

کرده‌ام خوی به هجران چه کنم ناز اگر

عشق طغیان کند و دارد از آن باز مرا

باطل سحر مگر ورد زبانم گردد

که نگهدارد از آن چشم فسون ساز مرا

چشم از آن غمزه اگر دوش نمی‌بستم زود

کار می‌ساخت به یک عشوه ممتاز مرا

چه کمر بسته‌ای ای گل که مگر باز کنی

جیب جان پاره به آن غمزهٔ غماز مرا

چون محالست که ناید ز تو جز بدمهری

مبر از راه به لطف غلط انداز مرا

وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار

کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا

لنگر مهرهٔ طاقت مگر ایمن دارد

از سبک دستی آن شعبده پرداز مرا

ای ره محتشم از تو زده لعل تو و گفت

که به یک حرف چنین خام طمع ساز تو را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا

که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را

تو خود رفتی ولی باد جنون خواهد دواند از پی

بسان شعلهٔ آتش من مجنون رسوا را

تو خود رو در سفر کردی ولی صحرا سپر کردی

به صد شیدائی مجنون من مجنون شیدا را

فرس آهسته ران کاندر پیت از پویه فرسوده

قدمها تا به زانو گمرهان دشت پیما را

شب تاریک و گمراهان ز دنبال تو سر گردان

برون ار از سحاب برقع آن روی مه آسا را

خطر گاهیست گرد خرگهت از شیشهای دل

خدا را بر زمین ای مست ناز آهسته نه پا را

چو میرد محتشم دور از قدت باری چو باز آئی

به خاکش گه گهی کن سایه گستر نخل بالا را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

کسی ز روی چنان منع چون کند ما را

خدا برای چه داده است چشم بینا را

نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز

که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را

درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل

که نیست برگ و نوا بلبلا، شیدا را

هزار سلسله مو در پیت به خاک افتد

چو برقفا فکنی موی عنبر آسا را

برای جلوه چو نخل تو را دهد حرکت

جسد به رعشه درآرد هزار رعنا را

به آن تکلم شیرین گهی که جان بخشی

به دم زدن نگذارد کسی مسیحا را

به جز وفای تو درد مرا دوائی نیست

خدا دوا کند این درد بی‌دوا ما را

ز غمزه دان گنه چشم بی‌گنه کش خویش

که تیغ می‌دهد این ترک بی‌محابا را

بهر زه لب مگشا پیش کس که نگشائی

زبان محتشم هرزه گوی رسوا را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را

در آتش از رخ تو نشاند آفتاب را

مه نیز تافتد ز تو در بحر اضطراب

شب جام‌گیر و برفکن از رخ نقاب را

ممنون ساقیم که به روی تو پاک ساخت

زان آب شعلهٔ رنگ نقاب حجاب را

ای تیر غمزه کرده به الماس خشم تیز

دریاب نیم کشته ز هر عتاب را

از هم سرو تن و دل و جان می‌برند و نیست

جز لشگر غمت سبب انقلاب را

در من فکند دیدن او لرزه وای اگر

داند که چیست واسطهٔ اضطراب را

دیدیم چشم جادوی آن مه شبی به خواب

اما دگر به چشم ندیدیم خواب را

در گرم و سرد ملک نکوئی فغان که نیست

قدری دل پرآتش و چشم پر آب را

او می‌شود سوار و دل محتشم طپان

کو پردلی که آید و گیرد رکاب را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را

زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را

وصل تو چون نمی‌دهد در ره عشق کام کس

چند به چشم تشنگان جلوه دهد سراب را

کام که بوده در پیت گرم که می‌نمایدم

حسن فزاست از رخت صورت اضطراب را

با دگران چها کند عشق که در مشارکت

رشک دهد ز کوه کن خسرو کامیاب را

عشق ز سینه چون کند تندی آه را بدر

حسن به جنبش آورد سلسلهٔ عتاب را

سحر رود به گرد اگر بند کند فسون‌گری

در قفس دو چشم من مرغ غریب خواب را

غیر گیاه حسرت از خاک عجب که سرزند

دجلهٔ چشم من اگر آب دهد سحاب را

ناز نگر که پای او تا به رکاب می‌رسد

دست ز کار می‌رود حلقه کش رکاب را

ناصح ما نمی‌کند منع خود زا رخش بلی

دور به خود نمی‌رسد ساقی این شراب را

طرح سفر دگر کند آن مه و وقت شد که من

شب همه شب رقم زنم نامهٔ بی‌جواب را

محتشم شکسته دل تا به تو شوخ بسته دل

داده به دست ظالمی مملکت خراب را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را

در ظلمات گم مکن چشمهٔ آفتاب را

گر به حیا مقیدی برقعی از حجاب کن

پردهٔ رخ که پیش او باد برد نقاب را

سوخته فراق را وعدهٔ خام تر مده

رسم کجاست دم به دم آب زدن کباب را

بی تو به حال مر گم و جان به عذاب می‌کنم

بر سرم آی و از سرم باز کن این عذاب را

گشته حجاب عارضت زلف و نسیم بی‌خبر

آه کجاست تا کند بر طرف این حجاب را

تا دهد از تو جراتم رخصت نیم بوسه‌ای

یک نفسک به خواب کن نرگس نیم خواب را

دی به نیاز گفتمت بندهٔ توست محتشم

روی ز بنده تافتی بنده‌ام این عتاب را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

ای نگهت تیغ تیز غمزهٔ غماز را

پشت به چشم تو گرم قافلهٔ ناز را

روز جزا تا رود شور قیامت به عرش

رخصت یک عشوه ده چشم فسون ساز را

نرگس مردم کشت ننگرد از گوشه‌ای

تا نستاند به ناز جان نظر باز را

شعلهٔ بازار قتل پست شود گر کنی

نایب ترکان چشم صد قدر انداز را

حسن تو در گل نهاد پای ملک بر فلک

بس که نهادی بلند پایهٔ اعجاز را

چشم سخنگوی کرد کار زبان چون رقیب

منع نمود از سخن آن بت طناز را

دید که خاصان تمام آفت جان منند

داد به پیک نظر قاصدی راز را

یافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش

دیده که جوینده بود عشوهٔ ممتاز را

تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد

پرده در محتشم نرگس غماز را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را

گدای کوی توام همچنین مبین ما را

هنوز سجدهٔ آدم نکرده بود ملک

که بود گرد سجود تو بر جبین ما را

گذر به تربت ما یار کمتر از همه کرد

گمان بیاری او بود بیش ازین ما را

به دستیاری ما ناید آن مسیح نفس

اگر بود ید بیضا در آستین ما را

طبیب ما که دمش پاس روح می‌دارد

چه حکمت است که می‌دارد اینچنین ما را

نگین خام عشق است گوهر دل و نیست

به غیر حرف وفا نقش آن نگین ما را

بلاگزینی ما اختیاری ما نیست

خدا نداده دل عافیت گزین ما را

گناه یک نفس آن مه به مجلس از ما دید

که بند کرد در آن زلف عنبرین ما را

ز آه ما به گمانی فتاده بود امشب

که می‌نمود پیاپی به همنشین ما را

بیار پیک نظر محتشم نهفته فرست

که قاطعان طریقند در کمین ما را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:17 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا

روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا

چند روزی که به سودای تو جان می‌دادم

حاصل از زندگی خویش همان بود مرا

یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز

دل سرا پردهٔ صد راز نهان بود مرا

یادباد آن که چو آغاز سخن می‌کردی

با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا

یاد باد آن که چو می‌شد سرت از باده گران

دوش منت کش آن بار گران بود مرا

یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز

پاسبان مردم چشم نگران بود مرا

یاد باد آن که دمی گر ز درت می‌رفتم

محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:17 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی

چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را

بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را

زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت

ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را

اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی

به رسوائی برون زین دار بی‌بنیاد کن ما را

نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی

بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را

به سودای دل ناشاد خود در مانده‌ام بی تو

به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را

چو روزی می‌نشستم بر سر راهت اگر گاهی

غریبی را ببینی بر سر ره یاد کن ما را

ملولم از خموشی محتشم حرفی بگو از وی

زمانی هم زبان ناله و فریاد کن ما را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:17 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها