0

غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

هان ای دل هجران گزین در جلوه است آن مه دگر

تشریف استغنا مکن بر قد من کوته دگر

ای فتنه می‌انگیزی از رفتار او گرد بلا

خوش میکشی میل فسون در چشم این گمره دگر

چاه ز نخدانش ببین ای دیده و کاری مکن

کاندر ته آن چه فتدجان من بی ته دگر

دزدیده می‌بینی دلا رخسار طاقت سوز او

این آتش رخشان شرر می‌سوزدت باالله دگر

خوش مستعد محنتی ای دل ازین اندیشه کن

گر فتنه انگیزی کسی غم را کند آگه دگر

شد خیمه صبرم نگون از دیدهٔ او چون کنم

گر شاه غیرت از دلم بیرون زند خرگه دگر

پیش سگ او محتشم ظاهر مکن بیگانگی

با آن وفادار آشنا کارت فتد ناگه دگر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید

فکر خود کن که سپه بر در دروازه رسید

عشق زد بر در دل نوبت سلطان دگر

کوچ کن کوچ که از صد طرف آوازه رسید

شهر دل زود بپرداز که از چار طرف

لشگری تازه برون از حد و اندازه رسید

مژده محمل مه کوکبه‌ای می‌آرند

از درون رخش برون تاز که جمازه رسید

میوهٔ وصل تو آن به که گذارم به رقیب

از ریاض دگرم چون ثمر تازه رسید

ساقیا باده ز خمخانهٔ دیگر برسان

که درین بزم مرا کار به خمیازه رسید

محتشم طرح کتاب دیگر افکند مگر

کار اوراق جلالیه به شیرازه رسید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

حسن تو چند زینت هر انجمن بود

روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود

تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف

شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود

لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود

لطفی به من نمای که مخصوص من بود

ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی

جان هزار دل شده در یک بدن بود

من سینه‌چاک و پیش تو بی درد در حساب

آن چاکهای سینه که در پیرهن بود

تا غیر خاص خویش نداند حدیث او

راضی شدم که با همه‌کس در سخن بود

اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام

مردن هزار بار به از زیستن بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

آزرده‌ام به شکوه دل دلستان خود

کو تیغ که انتقام کشم از زبان خود

تیغ زبان برو چو کشیدم سرم مباد

چون لاله گر زبان نکشم از دهان خود

انگیختم غباری و آزردمش به جان

خاکم به سر ببین که چه کردم به جان خود

از غصهٔ درشتی خود با سگان او

خواهم به سنگ نرم کنم استخوان خود

جلاد مرگ گیرد اگر آستین من

بهتر که او براندم از آستان خود

خود را به بزمش ارفکنم بعد قتل من

مشکل که بگذرد ز سر پاسبان خود

بر آتشم نشاند و ز خاطر برون نکرد

آن حرفها که ساخته خاطر نشان خود

دایم به زود رنجی او داشتم گمان

کردم یقین به یک سخن آخر گمان خود

شک نیست محتشم که به این جرم می‌کنند

ما را سگان یار برون از میان خود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد

گیرد بلا کناری عشق از میان برافتد

دهر آتشی فروزد کابی بر آن توان زد

داغ درون نماند سوز نهان برافتد

عشق از تنزل حسن گردد به خاک یکسان

نام و نشان عاشق زین خاکدان برافتد

رخسار عافیت را کایام کرده پنهان

باد امان بجنبد برقع از آن برافتد

ابروی حسن کز ناز بستست بر فلک زه

تابی خورد ز دوران زه زان کمان برافتد

تخفیف یابد آزارد خلقی شود سبکبار

از پشت صبر و طاقت بار گران برافتد

از محتشم نجوئید تحسین حال خوبان

هم نکته جو نماند هم نکته دان برافتد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق

تا چه آید بر سرم فردا زبیداد فراق

بود بنیاد طلسم جسم من قائم به وصل

ریخت ذرات وجودم را ز هم باد فراق

من که بودم مرغ باغ وصل حالم چون بود

با دل پرآرزو در دام صیاد فراق

وصل خود موکب روان کرد ای رفیقان کو دگر

دادرس شاهی که پیش او برم داد فراق

داشتم در زیر بار عشق کاری ناتمام

چرخ گردون را تمام اما بامداد فراق

خانه تن شد خراب از سستی بنیاد وصل

وای گر جان یابد استحکام بنیاد فراق

محتشم دل بر هلاکت نه که صد ره خوش‌تر است

وحدت آباد فنا از وحشت آباد فراق

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

وصل چون شد عام از هجران بود ناخوشترک

خاک هجران بر سر وصلی که باشد مشترک

کی نشیند در زمان وصل بر خاطر غبار

گر نه بیزد خاک شرکت بر سر عاشق فلک

وصل نامخصوص یار آدم کش است ای همدمان

خاصه یاری کش بود حسن پری خلق ملک

یار را با غیر دیدن مرگ اهل غیرت است

غیر بی‌غیرت درین معنی کسی را نیست شک

هرکجا گرمست از تیغ دو کس بازار وصل

می‌زنند آنجا حریفان نقد غیرت بر محک

عاشقی ریش است و وصل دلبران مرهم برآن

وصل چون شد مشترک می‌گردد آن مرهم نمک

بر سر هر نامه طغرائیست لازم محتشم

کی بود زیبنده گر باشد دو سر را تاج یک

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

سخن درست بگویم اگرچه میترسم

که آتش از دهنم سر برآرد از اعراض

به غیر عهد نهان نیستی ازو دیدم

که بر محبت ما بی‌دریغ زد مقراض

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

تبارک الله ازین پادشاه وش صنمی

که مردمش ز بت خود عزیزتر دانند

کنند جای دگر بندگی ولی او را

به صدق دل همه جا پادشاه خود خوانند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

روی ناشسته چو ماهش نگرید

چشم بی‌سرمهٔ سیاهش نگرید

بر سر سرو ملایم حرکات

جنبش پر کلاهش نگرید

نگهش با من و رویش با غیر

غلط انداز نگاهش نگرید

مهر من گشته یکی صد ز خطش

اثر مهر و گیاهش نگرید

شاه حسنش سپه آورده ز خط

عالم آشوب سپاهش نگرید

عذرخواهی کندم بعد از قتل

عذر بدتر ز گناهش نگرید

می‌رود غمزه زنان از کشته

پشته‌ها بر سر راهش نگرید

دود از چرخ برآورده دلم

اثر شعلهٔ آهش نگرید

محتشم کوه ستم راست ستون

تن کاهیده چو کاهش نگرید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

شعلهٔ حسن تو بالاتر ازین می‌باید

برق این شعله هویدا تر ازین می‌باید

نیم به سمل شده‌ای فیض تمام از تو نیافت

خنجر ناز تو براتر ازین می‌باید

طاق ابروی کجت طاقت من طاق نساخت

غرهٔ حسن تو غراتر ازین می‌باید

شعلهٔ نیم نظرهای توام پاک بسوخت

آری اسباب مهیا تر ازین می‌باید

من ز تقصیر تو رسوای دو عالم نشدم

شهرهٔ عشق تو رسوا تر ازین می‌باید

نیست کوتاه ز دامان تو دست همه کس

پایه وصل تو بالاتر ازین میباید

با گدائی که حریص است به دریوزه وصل

سگ کوی تو به غوغاتر ازین می‌باید

محتشم خواهی اگر دغدغه ناکش سازی

غزلی وسوسه فرماتر ازین می‌باید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

بترس از آن که درآرد سر از دهان من آتش

به جانب تو کشد شعله از زبان من آتش

بترس از آن که ز آمیزشت به چرب زبانان

شود زبانه‌کش از مغز استخوان من آتش

بترس از آن که چه باران لطف بر همه باری

به برق آه زند در دل تو جان من آتش

بترس از آن که ز حرف حریف سوز نوشتن

به جانب تو زند در قلم بنان من آتش

بترس از آن که چه سک دامن تو گیرم و گیرد

بدامنت ز زبان شرر فشان من آتش

بترس از آن که چو من تیر آه افکنم از دل

به جای تیر جهد از دم کمان من آتش

بترس از آن که ز سوزنده شعرها گه و بیگه

به مجلست فکند محتشم لسان من آتش

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک

آب حیات بر لب و از تشنگی هلاک

دارم ز پاک دامنی اندر محیط وصل

حال کسی که سوخته باشد ز هجر پاک

آن می که می‌دهندم و من در نمی‌کشم

ریزم اگر به خاک شود مرده نشاء ناک

در دست وصل سوزن تدبیر روز و شب

دل ز احتراز کرده نهان جیب چاک چاک

دست هوس دراز نسازم به شاخ وصل

از حسرتم اگر رگ جان بگسلد چو تاک

جامم لبالب از می وصل است و من خجل

کاب حیات ریخته خواهد شدن به خاک

بر دامنت چو گرد هوس نیست محتشم

گر بر بساط قرب نشینی چو من چه باک

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند

بس خرابم من یک امروز دگر محمل مبند

حالیا از چشم طوفان خیز من ره دجله است

یک دو روز دیگری این رخت ازین ساحل مبند

غافلی کز من به رویت مانده باقی یک نگاه

در محلی این چنین چشم از من غافل مبند

نیست حد آدمی کز تن برد جان در وداع

روح انسان پیکری تهمت بر آب و گل مبند

یار چون شد عمر در تعجیل بهتر ای طبیب

رو ببند حیله پای عمر مستعجل مبند

داروی منعم مکش در چشم گریان ای رفیق

راه بر سیلی چنین پر زور بی‌حاصل مبند

دل به خوبان بستن ای دل حاصل دیوانگی‌ست

محتشم گر عاقلی دیگر به ایشان دل مبند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

الهی تا ز حسن و عشق در عالم نشان باشد

به کام عشق بازان شاه حسنت کامران باشد

الهی خلعت حسنت که جیبش ظاهر است اکنون

ظهور دامنش تا دامن آخر زمان باشد

الهی تا ز باغ حسن خیزد نخل استغنا

تذر و عصمتت را برترین شاخ آشیان باشد

الهی تا هوس باشد کنار و بوس طالب را

شه حسن تو را تیغ تغافل در میان باشد

الهی عاشق از معشوق تا باشد تواضع جو

دو ابروی تو را تیر تکبر در کمان باشد

الهی تا طلب خواهنده باشد ابروی پرچین

چو ماری گنج یاقوت لبت را پاسبان باشد

الهی محتشم چشم خیانت گر کند سویت

به پیش ناوک خشم تو چشم او نشان باشد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:30 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها