0

غزلیات وحشی بافقی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست

بر ابرو اینهمه گره نیم باز چیست

زهرم دهند یا شکر آن چشم و لب بگو

امر کرشمهٔ تو و فرمان ناز چیست

ما خود بسوختیم در اول نگاه گرم

این شعلهٔ تغافل طاقت گداز چیست

از ما اگر کناره کنی حایلی بکن

اما نگاه را ز نگار احتراز چیست

یک زخم دور باش چو کوته نظر نخورد

پس مدعا از این مژه‌های دراز چیست

این لطفها که صرف دگرهاست کو یکی

تا بنگرد که عجز کدام و نیاز چیست

وحشی همیشه راز تو فاش از زبان تست

باز این سخن گزاری و افشای راز چیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست

مرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست

هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما

حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست

رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته‌اند

آنکه نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست

آتش سردی که بگدازد درون سنگ را

هرکرا بودست آه سرد، می‌داندکه چیست

بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند

عقل کی منصوبهٔ این نرد می‌داند که چیست

قطره‌ای از بادهٔ عشقست سد دریای زهر

هر که یک پیمانهٔ زین می‌خورد، می‌داند که چیست

وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم

علت آثار روی زرد می‌داند که چیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

زهر در چشم و چین بر ابرو چیست

باز فرمان تندی خو چیست

غیر ازین کآمدیم و خوار شدیم

گنه ما درین سر کو چیست

چون به ما زین بتر شوی که شدی

غرض مردم غرض گو چیست

گل تو خارهای خود راییست

بار تو ای نهال خودرو چیست

از دو سو بود این کشش ز نخست

این زمان جرمهای یکسو چیست

حسن و عشقند از دو سو در کار

جرم چشم من و لب او چیست

صبر وحشی به غمزه می‌سنجد

تیر در جان من ترازو چیست

 
 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست

گریه‌ات بر حال ماگر نیست باری خنده چیست

از قدح نوشیدن پنهانیش با دیگران

گر نمی‌داند که آگاهم چنین شرمنده چیست

از نکو خواهیست با او پند مهرآمیز من

ورنه از این گفت و گو سود و زیان بنده چیست

محتسب در جستن می پردهٔ ما می‌درد

مدعایش دیگر از این جستجوی گنده چیست

سال نو آمد غم بیهوده خوردن خوب نیست

می بخور وحشی خدا داند که در آینده چیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

مست آمدی که موجب چندین ملال چیست

هشیار چون شوی به تو گویم که حال چیست

من حرف می کشیدن اغیار می‌زنم

آن مست ناز را عرق انفعال چیست

خنجر کشی که ما ز تو قطع نظر کنیم

کی می‌بریم از تو ، ترا در خیال چیست

از دشت هجر می‌رسم آگاهیم دهید

وضع نشست و خاست به بزم وصال چیست

وحشی مپرس مسأله عاشقی ز من

مفتی منم به دین محبت سؤال چیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

وصلم میسر است ولی بر مراد نیست

بر دل نهم چه تهمت شادی که شاد نیست

غم می‌فروخت لیک به اندازه میفرست

یک دل درون سینه ما خود زیاد نیست

جایی هنوز نیست به ذوق دیار عشق

هر چند ظلم هست و ستم هست و داد نیست

ای بی‌وفا برو که بر این عهدهای سست

نی اندک اعتماد که هیچ اعتماد نیست

رو ، رو که وحشی آنچه کشید از تو سست عهد

ما را به خاطر است ، ترا گر به یاد نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست

تا زنده‌ام چو شمع ازینم گزیر نیست

هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای

درد محبت است که درمان پذیر نیست

هیچ از دل رمیده ما کس نشان نداد

پیدا نشد عجب که به دامی اسیر نیست

بر من کمان مکش، که از آن غمزه‌ام هلاک

بازو مساز رنجه که حاجت به تیر نیست

رفتی و از فراق تو از پا درآمدم

باز آ که جز تو هیچکسم دستگیر نیست

سهلست اگر گهی گذرد در ضمیر تو

وحشی که جز تو هیچکسش در ضمیر نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست

قرب نزدیکان مجلس حرف و صوتی بیش نیست

در صلات عاشقان دوری و تنهاییست رکن

گو قضا کن طاعت خود هر که اینش کیش نیست

ما نکو دانیم طور حسن دور افتاده دوست

قرب ارزانی به مشتاقی که دور اندیش نیست

بر سر خوانند نزدیکان ولیکن لطف شاه

منتظر جز بر ره دریوزهٔ درویش نیست

انگبین زهر هلاک تست با دوری بساز

ای مگس مرگ تو در نوش است اندر نیش نیست

دلبران وحشی حکیمانند ضایع کی کنند

مرهم خود را بر آن دل کز محبت ریش نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

وقت برقع ز رخ کشیدن نیست

رخ بپوشان که تاب دیدن نیست

بر من خسته بین و تند مران

که مرا قوت دویدن نیست

با که گویم غمت که در مجلس

زهرهٔ گفتن وشنیدن نیست

من خود از حیرت تو خاموشم

حاجت منع و لب گزیدن نیست

میرمد وحشی آن غزال از من

هرگزش میل آرمیدن نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست

بد میرود این راه و روش هیچ نکو نیست

دوری نگزیند ز رقیبان سر مویی

با ما کشش خاطر او یک سر مو نیست

پیش تو سبب چیست که ما کم ز رقیبیم

آیین وفاداری ما خود کم ازو نیست

گویی سخن از مهر به هر بی ره و رویی

هیچت ز هم‌آوازی این طایفه رو نیست

زین در برود گر غرضت رفتن وحشیست

حاجت به تغافل زدن و تندی خو نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

یک التفات ز فرماندهان نازم نیست

ز دور رخصت یک سجدهٔ نیازم نیست

منه به گوشهٔ طاق بلند استغنا

کلید وصل ، که دستی چنان درازم نیست

خلاف عادت پروانه خواهد از من شمع

و گرنه ز آتش سوزنده احترازم نیست

مرا به کنگرهٔ وصل او صلا مزنید

که آن پری که شما دیده‌اید بازم نیست

حدیث ترک وفا گو زبان به صرفه بگو

که اعتماد بر این صبر حیله سازم نیست

صلاح کار در انکار عشق بینم لیک

تحملی که بود پرده پوش رازم نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد

آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست

از آتش سودای تو و خار جفایت

آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست

اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست

در حشر چو بینند بدانند که وحشیست

آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست

گلشنم نزدیک اما رخصت پرواز نیست

در قفس گر ماند بلبل باغ عیشت تاز ه باد

رونق گلزار از مرغ نوا پرداز نیست

دهشتم در سنگلاخ هجر فرماید درنگ

ورنه شوقم جز به راه وصل توسن تاز نیست

صعوهٔ کم زهره‌ام من وین دلیری از کجا

رخصت پروازم اندر صیدگاه باز نیست

میر مجلس راچه بگشاید ز من جز دردسر

زانکه چنگ من به قانون حریفان ساز نیست

آنکه من من شیشه دارد بار ، سود آنگه کند

کو بساط خود نهد جایی که سنگ انداز نیست

در بیان حال خود وحشی سخن سربسته گفت

نکته دان داند که هر کس محرم این راز نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

عاشق یکرنگ را یار وفادار هست

بنده شایسته نیست ورنه خریدارهست

می‌رسدت ای پسر بر همه کس ناز کن

حسن و جمال ترا ناز تو در کارهست

گر چه لبت می‌دهد مژده حلوای صبح

مانده همان زهر چشم تلخی گفتار هست

لازمهٔ عاشقیست رفتن و دیدن ز دور

ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

وحشی اگر رحم نیست در دل او گو مباش

شکر که جان ترا طاقت آزار هست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست

عنایتی که تو داری به من بیانی نیست

کرشمه گرم سال است ، لب مکن رنجه

که احتیاج به پرسیدن زبانی نیست

رموز کشف و کرامات سالکان طریق

ورای رمز شناسی و نکته دانی نیست

به هر که خواه نشین گر چه این نه شیوه تست

که از تو در دل ما راه بدگمانی نیست

مرا ز کیش محبت همین پسند افتاد

که گر چه هست سد آواز سرگرانی نیست

تو خون مردهٔ وحشی چرا نمیریزی

بریز تا برود ، آب زندگانی نیست

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها