0

غزلیات وحشی بافقی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای

مرغ قفس شکسته‌ای از دام جسته ای

صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش

غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای

صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان

در گردنش هنوز کمند گسسته‌ای

کو جرگه‌ای که باز نماند نشان از او

جز جان زخم خوردهٔ خونابه بسته ای

قیدیست قید عشق که ذوقش کسی که یافت

هرگز طلب نکرد دل باز رسته‌ای

عشرت در آن سر است که آید برون از او

هر بامداد چهره به خونابه شسته‌ای

وحشی خموش باش که آتش زبان نشد

الا دلی چو شعله بر آتش نشسته‌ای

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری

برو و بکش دو جامی که بسی ملال داری

دل تست فارغ از غم که شراب عیش خوردی

تو به عیش کوش و مستی که فراغ بال داری

تو نشسته در مقابل من و صد خیال باطل

که به عالم تخیل به که اتصال داری

به کدام علم یارب به دل تو اندر آیم

که ببینم و بدانم که چه در خیال داری

به ترشح عنایت غم باز مانده‌ای خور

تو که کاروان جانها به لب زلال داری

چه خوش است از تو وحشی ز شراب عشق مستی

که نه خستهٔ فراقی نه غم وصال داری

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

جایی روم که جنس وفا را خرد کسی

نام متاع من به زبان آورد کسی

یاری که دستگیری یاری کند کجاست

گر سینه‌ای خراشد و جیبی درد کسی

یاریست هر چه هست و ز یاری غرض وفاست

یاری که بیوفاست کجا می‌برد کسی

دهقان چه خوب گفت چو می‌کند خاربن

شاخی کش این بر است چرا پرورد کسی

وحشی برای صحبت یاران بی‌وفا

خاطر چرا حزین کند و غم خورد کسی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای

شوره زار شور بختان را گلستان کرده‌ای

تو کجا وین دل که در هر گوشه‌ای جغد غمی‌ست

گنج را مانی که جا در کنج ویران کرده ای

کارها موقوف توفیق است ،مشکل این شدست

ورنه تو ای کعبه بر ما کار آسان کرده‌ای

منت کحل الجواهر می‌کشد چشمم زیاد

گر نمک آرد از آن راهی که جولان کرده‌ای

بوی جان می‌آید از تو خیر مقدم ای صبا

غالبا طوقی به گرد کوی جانان کرده ای

ای صبا پیراهن یوسف مگر همراه تست

از کدامین باغ این گل در گریبان کرده‌ای

مرحبا ای ترک صید انداز وحشی در کمند

جذب شوقم خوش کمند گردن جان کرده‌ای

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی

نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی

ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر

چو کبوتری که افتد به تصرف عقابی

چو منش رکاب بوسم چه سبک عنان سواری

چو به غیر همعنان شد چو بلا گران رکابی

همه خرقهٔ صلاحم شده خارخار و گل گل

ز میی که داغ آن می نرود به هیچ بابی

بگذار درس دانش که نهایتی ندارد

ز کتاب عشق وحشی بنویس یک دو بابی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگی

غم بر نتابد بیش ازین باید تن فرمودگی

نی ناله‌ای نزدیک لب نی گریه‌ای در دل گره

یارب نصیب من مکن اینست اگر آسودگی

گفتی به عشق دیگری آلوده‌ای تهمت مکن

حاشا معاذالله کجا عشق من و آلودگی

رفت آن سوار تندرو ماند این سگ دنباله‌دو

بشتاب ای پای طلب یارب مبادت سودگی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:09 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

چه دیدی ای که هرگز بد نبینی

که سوی مبتلای خود نبینی

عفا ک اله مرا کشتی و رفتی

نکو رفتی الاهی بد نبینی

مجو پایان دریای محبت

که گردی غرق و آنرا حد نبینی

ز مقصودم بر آوردی رقیبا

الاهی ره سوی مقصد نبینی

چه طور بد ز من دیدی که سویم

به آن طوری که می‌باید نبینی

منم وحشی همین مردود بزمش

به پیشش دیگران را بد نبینی

 
 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:09 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

 

آتشی در جان ما افروختی

رفتی و ما را ز حسرت سوختی

بی‌وداع دوستان کردی سفر

از که این راه و روش آموختی

گرنه از یاران بدی دیدی چرا

دیده از دیدار یاران دوختی

بی‌رخ او طرح صبر انداختی

ای دل این صبر از کجا آموختی

وحشی از جانت علم زد آتشی

خانمان عالمی را سوختی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:09 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌دیدی

جفاهای چنین از خوی او هرگز نمی‌دیدی

سخن‌هایی که در حق تو سر زد از رقیب من

گرت می‌بود دردی سوی او هرگز نمی‌دیدی

بدین بد حالی افکندی مرا ای چشم تر آخر

چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمی‌دیدی

ز اشک ناامیدی کاش ای دل کور می‌گشتی

که زینسان غیر را پهلوی او هرگز نمی‌دیدی

ترا سد کوه محنت کاشکی پیش آمدی وحشی

که می‌مردی و راه کوی او هرگز نمی‌دید

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی

در هر دلی خیالی بر هر سری هوایی

آیین بی‌وفایی هم خود بگو که خوب است

از چون تو خوبرویی و ز چون تو دلربایی

هر جا سگ تو دیدم رو داد گریه بیخود

چون بی‌کسی که بیند از دورآشنایی

آمد به بزم رندان مست از می شبانه

مینا شکست جایی ساغر فکند جایی

وحشی وداع جان کن کامد به دیدن تو

سنگین دلی ، غریبی ، عاشق کشی ، بلایی

 
 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

مرا زد راه عشق خردسالی

از این نورس گلی نازک نهالی

فروزان عارضی مانند لاله

ز مشکین هر طرف بر لاله خالی

شکرخا طوطیی دلکش حکایت

زبان دان دلبری شیرین مقالی

به قدش سرو را نسبت توان کرد

اگر در سرو باشد اعتدالی

توان خورشید خواندن عارضش را

اگرخورشید را نبود زوالی

غزال ما نگردد رام وحشی

ندیدم این چنین وحشی غزالی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

من و از دور تماشای گلستان کسی

به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی

در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران

دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی

زیر بار سرم این دست بفرساید به

ز آنکه دستی‌ست که دور است ز دامان کسی

پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند

که نبودند و نباشند به فرمان کسی

وحشی از هجر تو جان داد، تو باشی زنده

زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی

سر اقبال من و پیشهٔ گردن سایی

باز چون آمده از سجده سرش سوده به چرخ

هر که بر خاک درت کرده جبین فرسایی

آن قدر آرزوی سجدهٔ رویت که مراست

در همه روی زمینش نبود گنجایی

دیرتر دولت پابوس تو دریافته‌ام

ز آنکه می‌کرده‌ام از دیده زمین پیمایی

شکرلله که رسیدم به تماشا گه وصل

کردم از خاک درت تقویت بینایی

بردر خویش بگو حرمت چشمم دارند

که به جاروب کشی آمده و سقایی

خواهم از لطف تو باشد نگهی خاصهٔ من

نگهی نی چو نگاه دگران هر جایی

طول منشور بقای ابدی را چکنم

خم ابروی تواش گر نکند طغرایی

وحشیم طوطیم اندر پس آیینهٔ بخت

دایم از شکر عطای تو به شکرخایی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی

اگر سنگین نبودی گوش او فریادها کردی

کند بیگانگی هر چند گویم شرح غم با او

چه غم بودی اگر خود را به این حرف آشنا کردی

به اغیار آنقدرها می‌توانست از وفا دیدن

چه می‌شد گر زیادی یک نظر هم سوی ما کردی

به تنگیم از جدایی کاشکی می‌شد یکی پیدا

که ما را رهنمایی سوی اقلیم فنا کردی

اجل گر رحم بر وحشی نکردی شام مهجوری

تو می‌دانی که غم با روزگار او چها کردی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی

خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی

رسالت دل و جان سوی هم ز راه نهانی

کرشمهٔ تو ز بس باشدش برای اجابت

دعای زیر لب اندر میان آه نهانی

تو خوش نشسته به تمکین و حسن از تو نهفته

به جلوه بهر فریبم به جلوه‌گاه نهانی

چه روزگار خوش است آن برای رفع مظنه

عتاب ظاهر و سد لطف و عذر خواه نهانی

به غارت دل ما تاخت غمزه وای اسیری

کش از کمین بدرآیند آن سپاه نهانی

به جرم دیدن پنهان بکش به فتوی نازم

که کشتنی نشود کس سگ گناه نهانی

ز خون وحشی اگر منکری نگاه به من کن

که بگذارنم از آن چشم سد گواه نهانی

 
 
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها