پاسخ به:قطعات و ملحقات و مفردات سعدی
بر جان ضعیف آرزومند
زین بیش جفا و جور مپسند
من چون تو دگر ندیدهام خوب
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند
پروانه به جهد خویشتن سوخت
عشق آمد و چشم عقل بر دوخت
شوق آمد و بیخ صبر برکند
کاین حسن خدا به کس ندادست
در هیچ زمانهای نزادست
مادر به جمال چون تو فرزند
این جور که میبریم تا کی
وین صبر که میکنیم تا چند؟
افتادم و مصلحت چنین بود
بیبند نگیرد آدمی پند
دل رفت و عنان طاقت از دست
سیل آمد و ره نمیتوان بست
من نیستم ار کسی دگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
با دست به گوش من ملامت
واندوه فراق کوه الوند
مستوجب این و بیش ازینم
باشد که چو مردم خردمند
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 5:53 PM
تشکرات از این پست